مهندس دژاکام در سیدی «ابلیس» میفرمایند: تمام روابط ما در تمام مراحل زندگی یک مثلث را تشکیل میدهد که یک ضلع مثلث من، ضلع دیگر تو (طرف مقابل یا موضوع) و سومین ضلع روابط بین ماست. در این مثلث فضایی وجود دارد که نوع فضا، یعنی عطرآگین یا آلوده بودن آن به عملکرد و رفتار ما بستگی دارد، اینکه ما چگونه عمل میکنیم و ارتباط ما با هم چگونه است؟ بعضی اوقات این فضا مسموم و آلوده و گاهی اوقات عطرآگین است. مهندس دژاکام به نقل از یکی از دوستان سالهای قبل خود این شعر را خواندند: ابلیس کی گذاشت که ما بندگی کنیم/ یکدم نشد که بیسر خر زندگی کنیم. یک فرد میتواند با ورود خود به جمعی باعث خشنودی شود و از فرد دیگری به عنوان سر خر یاد شود. برای این که فضای مثلث عطرآگین باشد و از این فضا لذت ببریم؛ باید غیبت نکنیم، گمان بد نبریم، تجسس نکنیم، گله و شکایت نکنیم، انتقاد نکنیم، بازخواست و بازجویی نکنیم، باید به همدیگر احترام بگذاریم، رفتار پدر و مادر باید درست باشد، اگر دخترتان در اتاقش است سرزده نمیتوانید وارد اتاق بشوید، دختر یا پسرت است، باشد تو مادرش یا پدرش هستی، باشی، نمیتوانی در را باز کنی و یکمرتبه وارد اتاق او شوی، زیرا هر کسی برای خودش یک دنیای خصوصی دارد. ممکن است پدر و مادر بگویند میخواهیم فرزندمان را کنترل کنیم، کنترل کردن به کنترل موبایل، زیر نظر گرفتن و تجسس نیست؛ بلکه هزارکار دیگر باید انجام دهید، آیا وسایل رفاهی و امکانات را برای او فراهم میکنید؟ با او حرف میزنید؟ تجسس و بازجویی کردن، آفت است. حرف نیشدار میزنید و بعد میگویید بهخاطر این است که دوستت دارم، میخواهم پیشرفت کنی و خیر ببینی. این کارها درست نیست، باید مراقب باشیم که هر حرفی میزنیم با حسابوکتاب باشد. یک بحثهایی را طرف مقابل دوست ندارد، بنابراین شما نباید وارد آن بحثها شوید، راجعبه چیزی صحبت کنید که او خوشش میآید، درواقع در این فضا باید روی نکات مشترک کار کنیم.
آدم بد نداریم، بلکه اطالاعات و دانش این افراد کم یا نادرست است، انسان موجود نازنینی است، اگر بدرفتاری و کجخلقی میکند، بهخاطر بد بودنش نیست، نمیداند بدی، بد است. انسانی که بفهمد بدی، بد است امکان ندارد بدی کند، رفتار بد آنها در اثر جهل و نادانیشان است. فطرت انسان خوب و به طرف کمال است، اگر انسان ببیند جایی ارزشمند است، خوب عمل میکند، حتی از جان و مالش هم میگذرد، آنها که نمیگذرند در جهل و نادانی بهسر میبرند. اگر میخواهید آرامش داشته باشید باید چهار اصل مولانا را رعایت کنید که اولین اصل، اصل بیثباتی است؛ من باید بدانم در سیستم هستی همه چیز تغییر میکند و نمیتوان چیزی را ثابت نگه داشت، در صورت ثابت نگه داشتن هر موضوعی، دچار رنج و عذاب میشویم، اگر الان مشکلاتی داریم، ممکن است این مشکلات فردا وجود نداشته باشند. اصل دوم این است که هرگز خودمان را با کسی مقایسه نکنیم، مقایسه کردن بلای جان انسانهاست. باید بدانیم افراد با همدیگر متفاوتند و نقطه شروع زندگی هر کسی با دیگری فرق میکند، مسابقه دو نیست که همه از یک نقطه شروع به دویدن کنند. نکته جالب در مقایسه کردن این است که همیشه جلو را نگاه میکنیم، یعنی به افرادی که از ما جلوترند توجه میکنیم؛ ولی به پشت سر خودمان نگاه نمیکنیم که ما هم از عدهای جلوتر هستیم. باید همیشه شاهد موفقیتهای کوچک خودمان باشیم تا به موفقیتهای بزرگ برسیم، باید پشت سرمان را نگاه کنیم که چه مسیری را طی کردهایم و چگونه به این جا که هستیم، رسیدهایم و دوباره به تلاش خود ادامه بدهیم. اصل سوم بیان میکند که در بند توجه و توصیف دیگران نباش؛ هرچند توصیف دیگران به انسان انرژی میدهد و قضاوت دیگران در مورد ما مهم است؛ ولی نباید طوری باشد که وقتی از ما تعریف میکنند حالمان خوب و وقتی تعریفی نمیشنویم حالمان بد شود.
ساعتی میزان آنی، ساعتی موزون این
بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
درنهایت اصل چهارم میگوید: زندگی چیزی نیست که همه چیز را با هم به همه کس بدهند؛ امروز ممکن است من چیزی به دست بیاورم و در کنار آن چیزهایی را از دست بدهم و این جزئی از قوانین زندگی است، رسیدن به هر چیزی مسائل خاص خودش را دارد. تنهایی بلای جان انسانهاست، منظور از تنهایی، از نظر اجتماع و در جمع بودن است. برای این که از تنهایی دربیاییم باید برای جمع ارزش قائل شویم تا آن جمع هم برای ما ارزش قائل شود و این به رفتار ما بستگی دارد.
برداشت من از این سیدی این است که من در اجتماع زندگی میکنم و با افرادی در ارتباط هستم؛ رابطه من با افراد مثلثی را تشکیل میدهد که یک ضلع آن من هستم، ضلع بعدی آن فردی است که با او ارتباط دارم که میتواند همسر، فرزند، مادر و ... باشد و درنهایت قاعده مثلث، رابطه بین من و آن فرد است، بهطورمثال در لژیون من رهجو، راهنما و ارتباط بین من و ایشان میتواند مثلثی را تشکیل دهد و اگر بخواهم فضای این مثلث عطرآگین باشد به رفتار من، یعنی میزان فرمانبرداری من هم بستگی دارد که چگونه وظایف خودم را انجام دهم و حتی با هملژیونی خود چگونه برخورد کنم، این فضا درصورتی خوب است که من در چهارچوب قوانین کنگره حرکت کرده، فرمانبردار باشم؛ حواسم به آموزشها باشد و از تجسس دوری کنم، زیرا این کار منجر به گمان بد و درنهایت غیبت میشود و فضا را مسموم میکند. من دریافتم همه چیز تغییر میکند، نمیتوانم در زندگی چیزی را ثابت نگه دارم، باید قدر آنچه دارم را بدانم و از آنها لذت ببرم. نباید خودم را با کسی مقایسه کنم، همیشه برای رسیدن به خواستههایم تلاش کنم و خودم را دستکم نگیرم. متوجه شدم در جمع بودن بسیار مهم است و امیدوارم بتوانم از این فرصتی که در اختیار من قرار داده شده استفاده کنم و در جمع اعضاء کنگره باشم و آموزش بگیرم.
نویسنده: همسفر محبوبه رهجوی راهنما همسفر اسماء (لژیون یکم)
ویراستاری: رابط خبری همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر اسماء (لژیون یکم)
ارسال: راهنما همسفر وجیهه (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی سیرجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
82