هفتمین جلسه از دوره نهم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰؛ نمایندگی جهانبین شهرکرد؛ به استادی راهنمای محترم مسافر داوود، نگهبانی مسافر مصطفی و دبیری مسافر آیتالله، با دستور جلسه "وادی یازدهم و تأثیر آن روی من" و "تولد اولین سال رهایی مسافر ناصر" در روز پنجشنبه ۲۲ آذر ماه ۱۴۰۳ ساعت ١۶:۰۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد :
سلام دوستان داوود هستم یک مسافر؛
خداوند را شاکرم که دوباره لیاقت داد بتوانم این جایگاه را لمس کنم. انسان وقتی بیمار میشود قدر سلامتی خود را بیشتر میداند و این چقدر حس خوبی است. چرا که من جلسه قبل به دلیل بیماری نتوانستم در کنگره حضور پیدا کنم.
جلسه امروز شامل دو دستور جلسه میباشد؛ «وادی یازدهم و تأثیر آن روی من و یکمین سال تولد آقا ناصر عزیز»
در وادی یک ما آموختیم که هر کاری بایستی با تفکر آغاز شود. هر ساختاری اگر با تفکر باشد، پایه و اساس آن درست تشکیل میشود و اگر تفکر نباشد رو به زوال میرود. در وادی دوم آموختیم که هیچ مخلوقی بیهوده پا به زمین نگذاشته است، پس انسان که دیگر جای خود را دارد. در وادی سوم میآموزیم که مسئولیت خود را گردن خانواده، دوست و افراد دیگر نیندازیم. در وادی چهارم آموختیم که مسئولیتهایمان را حتی به گردن خداوند نیندازیم که اگر خدا اینچنین میکرد این اتفاقات برای من نمیافتاد و اگر خدا میخواست من حتما خوب میشدم.
در وادی پنجم تزکیه و پالایش نسبی را انجام دادیم. وادی ششم که فرمان عقل و یا همان وجدان میباشد. در وادی هفتم راه را آموختیم و فهمیدم راه چگونه است و هدف را شناختیم. در وادی هشتم حرکت کردیم تا راه برایمان نمایان شود. وادی نهم این نوید را به ما داد که اگر نیرویی از کم شروع شود و ادامه پیدا کند، آنگاه کمکم میتوانیم نقطه تحمل را پيدا کنیم. وادی ده به ما آموخت که صفت گذشته در ما صادق نیست، چرا که ما جاری هستیم.
کسی وارد وادی یازده میشود که ده وادی قبل را حداقل کمی کار کرده باشد. کسی که از این در داخل میشود، ناخود آگاه این وادیها را کمی کار کرده است. بعد از ورود به کنگره، تغییر صفت شروع میشود و من مصرف کننده یا معتاد، زمانی که وارد کنگره میشوم، در سه جلسه اول به عنوان یک تازه وارد محسوب میشوم، یعنی صفت در من تغییر کرده است و بعد از انتخاب لژیون به من صفت مسافر اطلاق میشود. اگر با تعمق بیشتر به این نکات توجه کنیم بیشتر قدر این صندلی و جایگاه را میدانیم. آیا صفات گذشته را تغییر دادهایم؟ آیا هنوز رفتار نامناسب با خانواده خود داریم؟ آیا اگر همسفر هستیم هنوز به دید شک به مسافر خود نگاه میکنیم؟ آیا اعتماد را آموختهایم؟ آیا یاد گرفتهایم که خشم خود را پنهان کنیم؟ آیا هنوز زمانی که وارد جایی میشویم میگویند باز که این فرد آمد یا نه میگویند فلانی تغییر کرده است و به ما خوش آمد میگویند. نشانه افراد خوب یکی این است که دیگران از شر او ایمن باشند و مورد بعدی این است که دیگران به خیر او امیدوار هستند. آیا این صفات را در خود تقویت کردهایم که به چشمههای جوشان تبدیل شویم؟
وادی یازدهم میگوید بسیاری از افراد چشمههای جوشان هستند، اما آب همه آنها زلال نیست. آدمی که داد و بیداد میکند، کسی که انرژی دیگران را با پراکنده کردن تخم ناامیدی در بین دیگران به سرقت میبرد و باعث حال خرابی دیگران میشود، چگونه میتواند یک چشمه جوشان باشد یا ایجاد اختلاف پتانسیل کند. سرقت انرژی یعنی حتی لباس دیگران را مسخره کنیم و با دیگران به او بخندیم. پس افرادی موفق هستند و به چشمههای جوشان تبدیل می شوند که تغییر صفت داده باشند.
زمانی که کسی بخواهد به چشمهی جوشان با آبی زلال تبدیل شود، بسیار دشوار است. چرا که باید از ده وادی و ده فیلتر عبور کرده باشد. زمانیکه چشمه جوشان و جاری شود، به نفع خودش جوشان میشود و اگر به این فکر کند که خیری به دیگران میرساند، کار خراب میشود. اگر چشمهای جوشان شد و آب شروع به حرکت کرد، ناخودآگاه در اطرافش درخت، چمن و سبزه می روید و بسیاری از مکانها را آباد میکند. به همین دلیل است که آقای مهندس میفرمایند: «نجات یک نفس، یعنی نجات یک طایفه» و حتی در کلامالله نیز به این موضوع اشاره کرده است که «نجات یک نفس یعنی نجات کلیه نفوس»
وادی یازده را بهتر است سخت نکنیم، همین که امروز به موقع به کنگره آمدهایم، به حرف راهنما گوش میدهیم، در خانه سر فرزند خود داد نمیزنیم، رفتار امروزمان بهتر از دیروزمان است و خیلی مسائل دیگر یعنی چشمه جوشان شدهایم و کمکم راه میافتیم. ما در کنگره میآموزیم که هیچ چیزی یک دفعه اتفاق نمیافتد بلکه همه چیز ذرهذره و به آرامی رخ می دهد. کسی که این موارد را اجرا کرد سپس به وادی دوازده میرسد که در آخر امر، امر اول اجرا میشود. رهایی را بدون دلیل به کسی نمیدهند. رودخانه شدن و جاری شدن درد دارد، به دریا و اقیانوس رسیدن درد دارد. به قول استاد منزوی که میگوید: از سنگ و صخره سر زدم، از دره رد شدم/ دریا شدن مرا به چه کاری که وا نداشت/ دیو و فرشته از ازل همخانه بودهاند/ در خلوت کدام دل این هر دو جا نداشت. همهی ما میفهمیم و همانطور که در وادی ده میخوانیم مجموعه رذائل و فضائل در درون ما وجود دارد.
برداشت من این است که هیچ گاه دست آویز شیطان و ابلیس نشویم و به محض اینکه دچار مشکلی شدیم نگوییم شیطان مرا گمراه کرد، چرا که ما اختیار داریم و خودمان خواستهایم. در هر شرایطی که هستیم باید این را بپذیریم. رهجو تا به مشکلی بر میخورد به راهنما میگوید شیطان مرا فریب داد. ما مشکلات را از یک طرف میخواهیم به گردن خداوند بیندازیم و از طرف دیگر میخواهیم به گردن شیطان بیندازیم. شیطان از شطن میآید و شطن یعنی از راه راست خارج شده. هر عملی که باعث خارج شدن ما و یا دیگران از راه راست شود یک عمل شیطانی محسوب میشود. ابلیس یعنی ناامیدی. در صحبتهای عرفا و بزرگان داریم که میگویند: بزرگترین گناه ناامیدی از درگاه خداوند است. به همین دلیل نام ابلیس به شیطان اطلاق شده است. گاهی من فردی را از کنگره ناامید میکنم، چرا که یک بار سفر خود را خراب کرده است، اول اینکه ما نبایستی حرفی بزنیم، ولی اگر در جایگاهی از ما شور گرفت، باید به او امید دهیم، نور امید را باید به مردم بدهیم، وگرنه در به دری و بدبختی را که همه بلد هستند.
اما دستور جلسه دوم که یکمین سال تولد آقا ناصر عزیز است. ما در کنگره آموختهایم که منیت را باید کنار بگذاریم. این منیت باید کمکم از بین برود. آقا ناصر حدود چهارده سال در یک NGO دیگر پاکی داشت و خودش راهنما بود و کلی رهجو داشت ولی بنا به هر دلیلی لغزش کرد و به کنگره آمد. پیامی که برای ایشان نوشتم این بود که تنها و تنها و تنها پیوند محبت ما را به هم متصل نگاه خواهد داشت. هدف همه راهنماها یکی میباشد و ما راهنمای خوب و بد نداریم. همهی ما یک چیز را آموزش میدهیم و یک متد را کار میکنیم ولی تنها این پیوند محبت است که به حرف یک نفر گوش میدهیم و به حرف دیگری گوش نمیدهیم. ناصر واقعاً با پیوند محبت و گوش به فرمان آمد. روزی پنج گرم شیره خوراکی مصرف میکرد، پنجاه نخ سیگار میکشید، گاهی مصرف متادون داشت و با تخریب بسیار بالا به کنگره آمد اما یک بار نشد که پله خود را کم و زیاد کند. فقط یک جلسه آن هم با اجازه غیبت داشت. بهشت را به بهایش میدهند. اول کار بیست تا شصت روز زمان سازگاری میباشد و خماری بسیاری دارد. به قول آقا اسکندر عدالت که الکی نمیباشد، باید این عدالت در جایی جاری شود. در این مکان عدالت بسیار آرام برای یک مسافر جاری میشود و باید بیست تا شصت روز سختی را تحمل کنیم تا عدالت جاری شود.
خدا را شکر که آقا ناصر محکم و استوار به کنگره چسبید، در دوگانگیها نیفتاد، حرف من را گوش داد و فرمانبردار بود. بارها گفتهام که ما تسلیم محض نداریم بلکه تسلیم در چهارچوب قوانین و حرمتهای کنگره میباشد. نکتهای که بیشتر دوست دارم بگویم، در مورد سیگار آقا ناصر میباشد. یک روز آقای حکیمی به شعبه آمده بودند و ناصر تازه ده روز بود که به کنگره میآمد، در آن زمان نامهای درباره مشکل خود به ایشان داد و آقای حکیمی فرمود این شخص هر کسی که هست سریعاً خود را به لژیون وایت معرفی کند و ناصر از آن روز سیگار خود را کنار گذاشت و این یعنی خواست. اگر بر روی این صندلی با خواست و اراده خودتان بیایید و ده الی یازده ماه درست سفر کنید، این نوید را به شما میدهم که بعد از یکسال اگر به طرف مواد رفتید من، عبدالله و ناصر نیز با او مصرف خواهیم کرد. این رهایی را به خود ناصر و خانوادهاش تبریک میگویم، به آقا جمشید راهنمای سیگار آقا ناصر تبریک میگویم. ناصر از خدمتگزاران کنگره میباشد و انشاالله که در آزمون قبول شود و اگر این اتفاق نیفتاد انشاالله در آزمونهای بعدی. امیدوارم که در ادامه شال خدمتی را در گردن ایشان ببینم.
از اینکه به صحبتهای من توجه کردید، از همه شما سپاسگزارم.
سخنان مسافر ناصر :
سلام دوستان ناصر هستم یک مسافر؛
با بیش از ۲۵ سال مصرف وارد کنگره شدم، آخرین آنتی ایکس مصرفی تریاک، شیره و الکل. مدت ١۰ ماه و ۲۲ روز به روش DST همراه با داروی OT به استادی راهنمای عزیزم آقا داوود سفر کردم، رهایی از اعتیاد ۱ سال و ۱ ماه. در ادامه وارد لژیون وایت شدم به استادی راهنمای خوبم آقا جمشید، رهایی از نیکوتین ۱ سال و ۱ ماه.
آرزو میکنم تمام سفر اولیها به درمان برسند.
ابتدا خدا را شاکر و سپاسگزارم که من نیز توانستم این جایگاه را تجربه کنم. از جناب مهندس دژاکام و خانواده محترمشان تشکر میکنم که این بستر را برای ما فراهم کردند تا به حال خوش برسیم. از آقا کامران و خانم مرجان، از گروه مرزبانی و ایجنت محترم، نشریات، پذیرایی و کلیه خدمتگزاران، همه راهنمایان و اعضای لژیون یک که همیشه از آنها انرژی گرفتهام بسیار تشکر میکنم. از همه شما عزیزان که در این جشن شرکت کردید و مشارکت کردید تشکر میکنم. از همسفر خوبم و دختر عزیزم هلنا تشکر میکنم. امروز نیز تولد دخترم میباشد و من این را به فال نیک میگیرم. از پسر عزیزم تشکر میکنم، چرا که در این مدت واقعاً آنها را اذیت کردم. از راهنمای خوبم آقا داوود تشکر میکنم که از ایشان بسیار آموزش گرفتم. همچنین از راهنمای سیگار خود آقا جمشید خیلی تشکر میکنم و واقعاً من مدیون این عزیزان هستم. اگر بخواهم از تجریه خود بگویم؛ من حدود پانزده سال پاکی از یک NGO دیگر داشتم. الآن که دو سال است در کنگره حضور دارم، لحظه به لحظه این مکان با آنجا زمین تا آسمان فرق دارد. در آن پانزده سال درست است که مواد مصرف نمیکردم اما منیت بسیاری داشتم. پیام کنگره را برادرم به من داد و از ایشان نیز تشکر میکنم. اولین بار به شعبه بالا رفتم و در آنجا آقا تیمور به بنده گفت که باید هفتهای سه روز به کنگره بیایی، از کنگره زدم بیرون و گفتم این حرفها دیگر چیست، من سر کار میروم چطور هفتهای سه روز به کنگره بیایم. زمانی وارد این شعبه شدم، خدا خواست تا با آقا داوود آشنا شوم و با حس خود ایشان را به عنوان راهنمای خود انتخاب کردم. الآن نزدیک به دو سال است که از ایشان انرژی و آموزش میگیرم.
زمانی که میگویند با حس خود راهنما انتخاب کنید، من به شخصه این را تجربه کردم و با حس خود راهنما انتخاب نمودم. قبل از آن با تخریب بالا وارد شدم و روزانه پنج گرم شیره مصرف میکردم و دائم یا در حال مصرف شیره و یا در حال درست کردن شیره بودم. زمانی که وارد کنگره شدم، با اینکه محل کارم با این مکان فاصله داشت اما تمام سعی خود را کردم که به موقع بیایم و فقط یک جلسه را غیبت داشتم. راهنمایم هر چه گفت را انجام دادم، گفت سیدی بنویس، سیدی نوشتم. اوایل که وارد کنگره شدم تا نود روز اذیت شدم. یک روز برادرم برای عمل قلب باز رفته بود، دکتر به ما گفت که کسانی که مصرف سیگار دارند و غلظت خون آنها بالا است، حتماً به این روز خواهند افتاد و من در آن زمان به حرف دکتر اهمیتی ندادم. تا اینکه به کنگره آمدم و به مشکل برخوردم، مشکل خود را از طريق نامه به آقای حکیمی رساندم، که ایشان گفتند همین الآن خود را به لژیون سیگار معرفی کن و من خدمت آقا جمشید رسیدم. آقا جمشید از وضعیت سیگار من پرسید و من گفتم که روزی سه بسته سیگار میکشم. از زمانی که مصرف آدامس را شروع کردم یکبار هم به قول دوستان دوگانه سوز نشدم. سر وقت دارو مصرف میکردم و سر وقت آدامس را میخوردم. شاید کمی اذیت میشدم اما خداراشکر که توانستم هم مواد و هم سیگار خود را درست کنم.
اوایل که دارو را مصرف میکردم، میگفتم خوب یک سیگار الآن میچسبد، ولی بعد که سیگار را کنار گذاشتم بسیار تغییر کردم و گاهی اوقات اصلاً از یاد میبردم که داروی خود را مصرف کنم. بعدها متوجه شدم که سیگار تأثیر زیادی بر روی داروی من داشت و حال من را خراب میکرد. حدود ده ماه و بیست روز سفر سیگار انجام دادم و بدون یک خطا موفق به ترک سیگار شدم. درست است که مسائل و مشکلات بود، اما سعی و تلاش خود را کردم تا توانستم موفق شوم. قبل از کنگره یک دوره به دلیل شرایط مالی و برای پول به خارج از شهر برای کار رفتم و در آنجا بود که لغزش کردم. زمانی که به کنگره آمدم، خدا را شکر که همسفرانم در این دو سال کنارم بودند و در این زمان راهنمایم به من گفت که باید خدمت کنی و حدود هشت ماه در کلینیک خدمت کردم. زمانی که میگویند در اینجا رها شوی و اگر وارد یک انبار از مواد شوی برایت مهم نیست را الآن تجربه کردهام. قبلا که پاکی داشتم زمانی که در یک جمع مصرف کننده قرار میگرفتم واقعاً وسوسه میشدم و آرامش نداشتم، ولی بعد از ورود به کنگره حتی در حین سفر نیز با مصرف کننده مواد در ارتباط بودم اما حتی یک بار هم وسوسه مواد و سیگار به سراغم نیامد. به همین دلیل است که جایی بهتر از کنگره برای درمان مواد نمیشناسم و این یک شعار نیست بلکه تجربه خود من است.
در NGO دیگری که پاک شده بودم برای معرفی خود میگفتم من فلانی هستم یک معتاد ولی در این مکان لفظ معتاد از روی من برداشته شد. راهنما هر چه میگوید، گوش کنید. یک سال دوران نقاهت خود را سپری کنید و خدمتگزار شوید. من اگر از این استان هم بروم مطمئن هستم که کنگره را رها نخواهم کرد. زمانی بود که برای تهیه مواد دویست کلیومتر میرفتم و برمیگشتم و بعد چهار ساعت پای مصرف مینشستم و واقعاً خسارات زیادی به خانواده خود وارد میکردم. زمانی که من شروع به مصرف میکردم، پسر من همراه من شروع به کشیدن قلیان میکرد. الآن که به کنگره آمدم و سیگار را کنار گذاشتم، پسرم نیز قلیان را کنار گذاشت. در زمان مصرف، چه با خانواده و چه در محل کار از لحاظ اخلاق دچار مشکل میشدم و گاهی همکاران از دست من خسته میشدند، ولی الآن چون مواد را کنار گذاشتم و در کنار آن رفتار و اخلاق من تغییر کرده و من را دوست دارند و به بنده احترام میگذارند. من مدیون راهنمای عزیزم آقا داوود و راهنمای سیگار، آقا جمشید هستم و واقعاً از این عزیزان بسیار آموزش گرفتم. در کنگره حرمتها را نگه دارید. در سفر اول یک بار به حیاط رفتم که در آنجا بعضی از سفر اولیها راهکارهای غلطی به من دادند، وقتی وارد سالن شدم آقا داوود به ما گفت که اگر چایی هم میخواهید بخورید، همین جا بخورید و بعد از آن دیگر وارد حیاط نشدم. اگر در این مکان واقعاً درست سفر کنید و خدمت بگیرید، حتماً موفق خواهيد شد و برای کنگره هر خدمتی از دست ما برمیآید باید انجام دهیم.
نگارنده: مسافر مسعود لژیون ۷
ویراستار: مسافر بهزاد لژیون ۷
تنظیم: مسافر وحید لژیون ۱۸
ارسال: مرزبان خبری مسافر ایمان
نمایندگی جهانبین شهرکرد مسافران/همسفران
- تعداد بازدید از این مطلب :
830