رهایی وضعیتی است که حس میکنیم جوانههای دانایی نفس را فیلتر مینماید. صبر کردیم با همان کفشهای آهنین؛ یادش برایمان شیرین و این نقطه آغاز راهی است، برای شروعی دوباره؛ ما نیز این رهایی را خدمت دنور همسفر فاطمه صمیمانه تبریک میگوییم و توجه شما را به این گفتگو جلب میکنیم.
همسفر فاطمه و مسافرشان با آنتیایکس مصرفی شیره کشیدنی وارد کنگره شدند. مدت دوازده ماه با متد DST و داروی OT با راهنمایی مسافر احسان و همسفر زهره سفر کردند.
رشته ورزشی مسافرشان والیبال و مدت سه سال و دو ماه است که آزاد و رها هستند، رشته ورزشی همسفر فاطمه دارت، و مدت ۱۴ روز است که با دستان پرتوان آقای مهندس وارد سفر دوم شدند.
چه چیزی باعث شد که شما بعد از گذشت چند سال از حضور مسافرتان در کنگره، به این مکان مقدس قدم بگذارید.
در انتخاب همسر؛ همسفر مسافری از دیار عشق، صفا و محبت شدم. چند صباحی نگذشته بود که چادر سیاه بیماری ناعلاج اعتیاد، بر سقف زندگیمان سایه انداخت که رهایی از آن قابل تصور نبود. وارد لجنزاری شدم که هرچه بیشتر دست و پا میزدم بیشتر فرو میرفتم.
رهایش کردم و سر به کوه و بیابان نهادم، تا شاید نسیمی نوازشم کند. خیلی رفتم اما بیراهه، بیست سال زیر یک سقف بیمحبت، بیعشق، انگار نبودیم و نمیدیدیم یکدیگر را، فقط محکوم به بودن بودیم.
تا اینکه طوفانی سهمگینتر، زندگی ما را درنوردید و تمام دستاوردهای اقتصادی و اخلاقی ما را به تاراج برد؛ باختیم تمام آنچه داشتیم. درمیان طوفان، ناگهان رعدی شد و برقی درخشید. کنگره در بیرجند نمایندگی زد، مسافر سرگردان و حیران من به سمت نور دوید، همه رنجها را رها کرد و رفت، من چون همه خود را باخته بودم و راه مسافرم را باور نداشتم، از کنار راه او عقب کشیدم و رها کردم. او رفت و بعد از چند ماه سفر، باخودش نور، ایمان، صبر، عشق، محبت، خودباوری و ... خیلی چیزهای خوب به خانه آورد. ویرانه؛ خانه شد.
درشب ولادت دخت نبی اکرم (ص) ناگهان جرقهای درذهنم تابید، برای رهایی از رنجها به این مکان مقدس برو؛ شاید برای تو هم پناهی باشد و درمان زخمهای تو در این جایگاه باشد.
حضور من در کنگره مصادف شد با جشن همسفران؛ که گویی فرشتگان سفید پوش زمینی، سالن را آذین بسته بودند برای تو، و چه حس زیبا و غیر قابل توصیفی در این استقبال بینظیر بود. آمدم تا خودِ گم شدهام را پیدا کنم.
به نظر شما آموزشهای کنگره ۶۰، با تجربیاتی که در طی سالها زندگی به دست آوردهاید چه فرقی میکند؟
تجربیات من و آموزشهای کنگره، گنجینه پرباری از خودباوری، امید و ایمان، که در هیچ کتابی نخواندم و در هیچ دانشگاهی نیاموختم.
هزینه تجربیات من، سپری کردن عمری در خودباختگی و آموزشهای کنگره، هدیهای ازکائنات به پاس خدمتهای صادقانه و بیریا به انسانها.
زمانی که متوجه شدید مسافرتان اعلام پهلوانی کرده است چه واکنشی داشتید؟
شاید باور نکنید من و مسافرم تمام آنچه در سی سال زندگی اندوخته بودیم، در یک حادثه بر اثر جهل و نادانی خود باختیم. ورود ما در کنگره، تولد دیگری از ما بود. آنچه داریم از برکت حضور در کنگره است، با چه محاسباتی به این جایگاه رسیدیم نمیدانم، فقط میدانم و باور دارم برای داشتن، باید بخشید وخوشحال هستم که مسافرم به نقطهای رسیده که برای داشتن باید بخشید.
از آنجایی که به تازگی وارد سفر دوم جهانبینی شدهاید برای تازهواردین و سفر اولیها چه توصیهای دارید.
پیام من به تازهواردین و سفر اولیها؛
باید با تمام وجود باور کنید که کنگره مکان مقدس، امن و آرامشبخشی است. تا باور نکنی راهت نمیدهند و نمیتوانی حسهای زیبای یک مسافر یا همسفر را دریافت کنی. باید در اینجا گم شوی تا خود را پیدا کنی، اینجا پناهگاهی است امن و بدون ترس، گوش شنوای بدون قضاوت و سرزنش،حسهای بیآلایش، خدمتهای بیمنت، گنجهای بیپایان فکر و اندیشه که در هیچ مکتب و مدرسهای نمیتوان یافت.
کلام آخر؟؟؟
خدا را شاکر وسپاسگزارم که من را به این مکان لامکان هدایت کرد و روزنه امید را برای من در تاریکی زندگی هدیه داد و سپاسگزار بزرگ مردی هستم که بزرگوارانه آنچه دارد در طبق اخلاص، برای رهایی انسانهای دربند و آلوده گذاشته است.
مصاحبهکننده: همسفر مهین رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیوناول)
عکاس: همسفر مهناز رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیوندوم)
ارسال: همسفر مریم نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بیرجند
- تعداد بازدید از این مطلب :
100