English Version
This Site Is Available In English

عقابی که با نیروی ایمان در پرواز باشد، بر فراز طوفان و ابر و باد است

عقابی که با نیروی ایمان در پرواز باشد، بر فراز طوفان و ابر و باد است

جلسه هشتم از دوره سی و چهارم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره۶۰؛ نمایندگی امین قم، با استادی راهنمای محترم مسافر مهدی، نگهبانی مسافر امید و دبیری مسافر محمد اسماعیل، با دستورجلسه "وادی یازدهم و تاثیر آن روی من" و در ادامه "تولد اولین سال رهایی مرزبان محترم مسافر محمد" در روز پنجشنبه 23 آذر ماه ۱۴۰۳ ساعت 16:30 آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان مهدی هستم یک مسافر،
از گروه مرزبانی، دبیرجلسه، نگهبان، ایجنت شعبه و کسانیکه نوشتارها را خواندند تشکر می‌کنم.
خیلی خوشحال هستم که دوباره در شعبه امین حضور دارم، خدا قوت می‌گویم به تمام اعضای این شعبه.
دستور جلسه این هفته "وادی یازدهم و تأثیر آن روی من" است.
اولین مطلبی که جناب مهندس به ما یاد داده‌اند ادب می‌باشد. این را فراموش نکنید، ادب فقط به داشتن گفتار محترمانه نیست، ادب شامل خیلی مسائل می‌شود. آداب جلسه، آداب زندگی کردن، آداب سپاسگزاری نسبت به خالق و نسبت به مخلوق فرقی نمی‌کند. منِ مهدی یک بار ناسپاسی کردم بیست‌ونه سال در تاریکی‌ها بودم. یک موقع‌هایی برمی‌گردم و پشت سرم را نگاه می‌کنم، من اگر با یازده سال و نه ماه رهایی اینجا نشسته‌ام، اگر امروز دستورجلسه وادی یازدهم و روز تولد یک‌سالگی محمد است، یک اتفاقاتی افتاده است که امروز من باید با این دستورجلسه در جایگاه استادی تولد محمد بنشینم. هیچ چیزی بی‌حکمت نیست. هرکدام از ما که الآن اینجا نشسته‌ایم یک رسالتی داریم که دیگر به خودمان بستگی دارد.
جناب مهندس هفده سال در تاریکی‌ها بود، چون خواستش را داشت، آمد گوش به فرمان استادانش قرار گرفت و به درمان رسید. اگر بخواهیم انسانی را محک بزنیم، او باید تاریکی‌ها را تجربه کرده باشد، این مطلب در کتاب استاد امین هم آمده که این شخص کارآزموده می‌شود.
خب من در تاریکی‌ها قرار گرفتم و در سال 1390 به کنگره آمدم و در جلسات شعبه آکادمی شرکت کردم. آن زمان هنوز قم شعبه‌ای نداشت. صبح ساعت شش صبح به تهران می‌رفتم و ساعت یازده، دوازده شب به خانه برمی‌گشتم، چون خواستش را داشتم. خیلی صحبت‌ها را به دوش گرفتم، در زمان درمانم خیلی بار سنگینی داشتم، بی‌کار بودم و فقط یک وانت داشتم ولی در مسیر درمانم مصمم بودم و دائم در حرکت بودم، حتی یک روزهایی با اتوبوس و ماشین‌های راه به تهران می‌رفتم. روزهای پنج‌شنبه صبح از کلینیکی در تجریش دارویم را می‌گرفتم و بعدازظهر در جلسه شرکت می‌کردم. یکی دو ماه بعد از راه افتادن شعبه کنگره در قم، من متوجه شدم و در جلسات قم نیز شرکت کردم.
چون خواستش را داشتم، دو جلسه در شعبه قم و یک جلسه در تهران شرکت می‌کردم. سعی کردم مدام تلاشم را زیادتر کنم؛ چون انسان چیزی نیست، جز تلاش و کوششی که انجام می‌دهد. سعی کردم مانند چشمه‌ای جوشان، برای خودم از لابه‌لای مشکلات راه باز کنم.
شروع به خدمت کردم و هر کاری که به من گفته می‌شد انجام می‌دادم، از شستن دستشویی‌ها شروع کردم و ادامه دادم. با اینکه اوضاع مالی خوبی نداشتم ولی برای درمانم مصمم بودم.
بعد از درمان، شروع کردم به خدمت کردن؛ دبیرجلسه، نگهبان جلسه و همین‌طور شروع شد. چون خواستش را داشتم، تلاش هم می‌کردم و روز به روز حالم بهتر می‌شد.
من بعد از هشت ماه سفر که دفعات حضور در جلسه‌ام سه روز در هفته شد، متوجه شدم که برای بهتر شدنِ حالم، باید در همه جلسات حضور داشته باشم. تمام تلاشم این بود که کاملاً گوش به فرمان راهنمایم باشم و فهمیدم که وقتی راهنما می‌گوید برو در اتوبان بخواب، یعنی خودش جلوتر اتوبان را بسته است که این حرف را به من می‌گوید.
هنوز هم بعد از یازده سال رهایی، هر دفعه همه چیزم را دم درب می‌گذارم و با کاسه خالی وارد جلسه می‌شوم تا از این سفره‌ای که در اینجا پهن شده نهایت استفاده را ببرم. من هنوز با کنگره خیلی کار دارم، اگر آب زیر پوستم افتاده فکر نکنم که اتفاقی افتاده، به قول جناب مهندس انسان به هر چه که برسد باز هم نودوپنج درصد آن صور پنهان است و فقط پنج درصد از آن را می‌بیند. امیدوارم که بتوانم همین‌طور همیشه گوش به فرمان جناب مهندس و کنگره باقی بمانم و روز به روز به حال خوب و بهتری برسم.

می‌رسیم به تولد محمد عزیز:

روزهای اولی که محمد وارد کنگره شد، از لحاظ ظاهری زیاد تخریبی نداشت، ولی در صور پنهان بسیاربسیار به هم ریخته و آشفته بود.
چون مصرف او گل بود، درمان سیگار برای او خیلی مهم بود، ولی چون واقعاً گوش به فرمان بود، من به یاد ندارم که گریزی زده باشد، هم از صحبت‌های خودش و هم آن چیزهایی که خودم از او می‌دیدم، یاد ندارم که نا فرمانی از او دیده باشم و هر چه می‌گفتم، چشم می‌گفت و کارهایش را منظم و مرتب انجام می‌داد. و بعد از یازده ماه و خورده‌ای به آن هدفی که می‌خواست در سال 1402 رسید و رها شد. سفر خیلی خوبی داشت، منظم در پارک و استخر شرکت می‌کرد و الآن هم در قسمت موسیقی کنگره، پیش استاد امین مشغول می‌باشد، در خدمت مرزبانی رأی آورد و دیپلماسی خوبی داشت، با اینکه لژیونش جمع شد، به لژیون آقا یوسف رفت و مسیرش را ادامه داد، هر کسی که سعی می‌کند به دیگران کمک بکند، مطمئن باشید او حسابش با خود عشق است. تمام این راهنماها که اینجا نشسته‌اند هیچ مطلب مادی‌ای با شما ندارند و چیزی جز عشق دلیل خدمت‌شان نیست، قدر این راهنماها رابدانید. مطمئن باشید در این دنیا با عشق‌تر از راهنماها و خدمتگزاران کنگره 60 پیدا نمی‌کنید. در دوره زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که عصا را از کور می‌دزدند، حواسمان باشد به کجا آمده‌ایم.
من به محمد عزیز هم تبریک می‌گویم و امیدوارم که در آزمون راهنمایی کنگره نیز قبول شود و از همین‌جا می‌خواهم که پیگیر دانشگاه و درسش نیز بشود.
از نگهبان خواهش می‌کنم که پیام تولد را قرائت کنند؛
«محمد عزیز؛ شما در طوفان نخواهید بود؛ زیرا عقابی که با نیروی ایمان در پرواز باشد، بر فراز طوفان و ابر و باد است و آن نیروی ایزدی است که فائق بر همه آن‌هاست.»
تولد اولین سال رهایی‌ات پرشگون باد. از طرف مسافران و همسفران شعبه امین قم.
این تولد را خدمت جناب مهندس و خانواده محترم‌شان، ایجنت محترم شعبه امین آقا یوسف و همه مسافران و همسفران تبریک عرض می‌نمایم.

اعلام سفر مسافر محمد:
سلام دوستان محمد هستم یک مسافر. آخرین آنتی‌ایکس مصرفی گل، روش درمان DST، دارو درمان OT،  مدت سفر اول 11 ماه و 16 روز، به راهنمایی آقا یوسف، رهایی ۱ سال 3 ماه و 25 روز.

آرزوی مسافر محمد:
امیدوارم امسال بتوانیم برای شعبه امین قم زمین بخریم تا دیگر اجاره نشین نباشیم.

سخنان مسافر محمد:
سلام دوستان محمد هستم یک مسافر
خدا را شکر می‌کنم که این لحظه را تجربه می‌کنم، تشکر می‌کنم از آقای مهندس و خانواده محترمشان و همه خدمت‌گزاران شعبه امین که زحمت می‌کشند تا این بستر آموزش برای همه ما فراهم باشه.
من دیروز در جشن تولد آقای خدامی حضور داشتم  و ایشان حرف بسیار قشنگی زدن و فرمودن این تولد‌ها برای ما یک بجای خود است که من برگردم به عقب و همان روز اول که به کنگره آمدم، یادم بیاید که با چه وضعیتی به کنگره آمدم. کنگره آدرس خودم را به خودم داد من را به مرور زمان تبدیل کرد به یک چشمه جوشان و یک رود خروشان. این تولد‌ها حاوی پیامی است برای تازه واردین و سفر اولی‌ها اینکه آنها هم می‌توانند این راه را طی کنند و به رهایی برسند. من فقط خودم می‌توانم متوجه این مطلب باشم که در گذشته در چه وضعیتی بودم من اگر کنگره 60 را پیدا نمی‌کردم معلوم نبود چه بلایی سرم می‌آمد.
آنتی‌ایکس من گل و ماشروم بود یادم می‌آید یک‌بار آنقدر مصرف کرده بودم که جایگاه حواس‌ام تعغیر کرده بود و من را از حالت طبیعی خارج  کرده بود، از تنهایی می‌ترسیدم حرف‌هایی که میزدم در  حالت عادی نبود دیگر گوشه‌گیر شده بودم، خدا را شکر به کنگره آمدم و معجزه برای من رخ داد.
من در سفر اول خیلی اذیت شدم ولی همیشه گوش به فرمان راهنمایم بودم  من همیشه در مواجه با مشکلات به سراغ راهنمایم می‌رفتم و از ایشان مشورت می‌گرفتم. ایشان همیشه به من کد‌هایی می‌داد که من باید خودم دنبال رمزگشایی آنها می‌رفتم به من می‌گفت قوی باش و کارت را درست انجام بده، در اوایل سفرم با خودم می‌گفتم چرا برای من توضیح بیشتری نمی‌دهد ولی وقتی با خودم فکر کردم دیدم برای من همین دو جمله کافیه که در مسیر درست قدم بردارم. در آخر هم لازم می‌دانم از راهنمای سفر اولم آقا مهدی که مثل یک پدر مهربان همیشه مراقب من بود تشکر کنم و همچنین از راهنمای سفر دوم خودم آقا یوسف که خیلی برای من زحمت کشیدن تشکر کنم.
امیدوارم این تولد‌ها برای همه مسافران سفر اولی اتفاق بیفته و همه بتوانیم کلی حال خوب را با هم تجربه کنیم.

تایپ: مسافرحسن لژیون دوم و مسافر عادل لژیون یکم
ویراستاری و ارسال خبر: مسافر اسماعیل
تهیه و تنظیم توسط گروه وبلاگ نمایندگی امین قم

 

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .