خداوند را به خاطر حضورم در کنگره۶۰ و وجود نازنین جناب مهندس که صدای رسا و قلب مهربان ایشان باعث جذب من به کنگره شد و حال بسیار خوب و سرمستی امروزم، بسیار شاکر و سپاسگزارم.
روزهایی که در اوج ناامیدی بودم، هر شب به خدای مهربانم میگفتم: ای که مرا خواندهای راه نشانم بده
راهی را برای من از طریق بندگان خوبت هموار کن و روزنه امیدی به من نشان بده. بالاخره خداوند صدایم را شنید و اذن ورودم به کنگره صادر شد.
زمانی که وارد کنگره شدم، عاجز از همه چیز و همه کس، تنها و ناامید با غرور و تکبر، غرق در غصه و اندوه و همراه با بغض عجیبی بر روی صندلی نشستم، مات و مبهوت به همه نگاه میکردم و هیچ اطلاعی نداشتم که قرار است این مکان مقدس، درون من چه غوغایی برپا کند؛ گویی خداوند دستانم را گرفت و مرا در آغوش کشید. در دلم غوغایی عجیب همراه با استرس و تشویش وصف نشدنی برپا شده بود.
برای من حال و احوال دوستانی که با مهر و محبت، آسیه را بر جان میفشردند، بسیار غریب بود؛ اما لبخند پرمهر و حال خوب آنها همه بوی حقیقت میداد و من فقط با افسوسی دردناک نگاه میکردم و غبطه میخوردم که ای کاش، من هم به حال خوش برسم و همه را با عشق بپذیرم.
در همان بدو ورودم به کنگره با صحبتهای راهنمای تازه واردین همسفر زهره و دلگرمیهای ایشان وارد لژیون چهارم شدم. با حسی عمیق و سرشار از عشق راهنما همسفر طیبه را انتخاب نمودم و روی صندلی لژیون نشستم، هر روز بیش از پیش آموزش گرفتم و تازه متوجه شدم که کجا آمدهام، چه میخواهم و چه دردی در من نهان است؛ باید صبر میکردم و قوی میشدم تا بتوانم عشق بورزم، محبت کنم، غرور نداشته باشم، عشق خود را ابراز کنم و از همه مهمتر مسافرم را همان گونه که بود و هست بپذیرم برای من بسیار سخت بود؛ اما سرانجام اتفاق افتاد.
متوجه شدم که از جهل تا بیداری فاصلهای نیست؛ باید گامهای محکمتری در راستای عشق بلاعوض بردارم و در طول مسیر از پیلهای که به دور خود پیچیدهام خارج شوم و نه تنها همچون پروانهای زیبا پرواز کنم؛ بلکه بال پروازی هم برای مسافرم باشم تا با هم به جهان بیکران عشق پرواز نماییم.
بسیار خوشحال هستم که در کنگره حضور دارم و تلاش میکنم تا بمانم و با آموزشهای بیشتر به دانایی برسم و خود را بیش از پیش بشناسم.
از خداوند که به من آموخت، بدون عشق نمیتوان از عشق سخن گفت؛زیرا چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید؛ همچنین از تمام افرادی که در این مسیر همراهیم میکنند و با عشق پذیرای من هستند بسیار سپاسگزارم.
نویسنده: همسفر آسیه رهجوی راهنما همسفر طیبه (لژیون چهارم)
ویراستاری و ارسال: همسفر سعیده رهجوی راهنما همسفر صدیقه (لژیون هفتم)
همسفران نمایندگی خواجو
- تعداد بازدید از این مطلب :
165