English Version
This Site Is Available In English

باید بازیگر باشم

باید بازیگر باشم

چهارمین جلسه از پنجمین دوره جلسات لژیون سردار شعبه ایمان به استادی راهنما مسافر محمد امین، نگهبانی مسافر امیرعباس، دبیری مسافر علیرضا و خزانه داری مسافر حمید با دستور جلسه "وادی یازدهم و تاثیر آن روی من" در تاریخ 19 آذر ماه 1403 ساعت 15:30 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان محمد امین هستم مسافر:
جا دارد که تشکر کنم از نگهبان، دبیر و خزانه دار و ایجنت محترم و تمام اعضای این شعبه. ما یک خانواده هستیم، کنار یک دیگر یک کار را انجام می‌دهیم و آن کار بسیار عظیم و بزرگ است.
دستور جلسه این هفته وادی یازدهم است که می‌گوید چشمه های جوشان و رودهای خروشان همه به بحر و اقیانوس می‌ریزند.
ما که امروز در کنگره روی صندلی نشسته ایم، چه سفر اولی و چه سفر دومی و چه کسانی که شال دارند، در گذشته از نیروهای منفی همه این ها را دریافت کردیم. من خودم دو یا سه شال نارنجی از نیروهای اهریمنی به واسطه اعمال ضد ارزشی گرفتم تا امروز که مسیرم به کنگره رسیده است. زمانی که پشت میز اعتیاد، پشت میز اهریمن نشسته بودم، کارم را به خوبی بلد بودم.


به لطف خدا اتفاقی افتاد و یک روز یک دعوتنامه به من هم دادند که بتوانم از درب کنگره وارد شوم. استاد امین می‌گوید " کسانی که تاریکی زیادی را تجربه می‌کنند مجوز ورود به روشنایی بیشتری را دارند". اما تضمینی وجود ندارد که از آن دعوت نامه استفاده می کنند و یا حتما به جایگاهی می رسند.
من با داشتن این دعوت نامه مجاز هستم که وارد شوم؛ اما اینکه تا کجا پیش بروم و به چه جایگاهی برسم به عهده خودم است. این همان نیروی اختیار می باشد.
از نظر من انسانها به سه دسته تقسیم می شوند. دو دسته از آنها رود خروشان و چشمه های جوشان هستند که یکی در جهت منفی و دیگری در جهت مثبت حرکت می کنند. دسته آخر هم در این میان انسان های ساکن و به اصطلاح بیکار می باشند.
من در گذشته جزو دسته اول بودم. با یک سیگاری و حشیش شروع کردم و با سرعت و ظرف مدت یک یا دو سال هر نوع ماده مخدری را مصرف می کردم و از صبح تا آخر شب زمان خودم را صرف تهیه و مصرف مواد می نمودم. به راستی که چشمه جوشان و رود خروشانی بودم که به بحر و اقیانوس تاریکی رسیدم.
روز اول تنها برای اینکه شیشه یا مواد دیگر را مصرف نکنم به کنگره آمدم؛ نه برای خدمت کردن و یا راهنما شدن. در واقع آن روز ها این حرف ها را متوجه نمی شدم.
اما در ادامه اما با تلاش و رسیدن به سفر دوم مرزبان شدم، راهنما شدم و قانون بازی را کم کم یاد گرفتم و لذت بردم.
با حرکت راه نمایان می‌شود؛ جمله کوتاهی است، ولی زندگی من را تغییر داد.
وقتی که مرزبان شدم تازه فهمیدم که چقدر بدهکارم و چقدر نواقص دارم. کمی که پیش رفتم دیدم همه چیز چقدر عوض شد. رنگ ها، بو ها، انسان ها... و همه چیز. حال اگر دیگر نخواهم به کنگره بیایم نمی توانم. زیرا در میان این رود خروشان هستم که من را با خود می برد. همان گونه که آن زمان دست و پا می زدم و می خواستم از تاریکی بیرون بیایم اما نمی شد.


روزی من به بهترین دکتر روانشناس مراجعه می کردم. وقتی که از در وارد می شدم بدون این که به من نگاه کند نسخه من را می نوشت. هر چه به او می گفتم که من هنوز صحبتی نکردم پاسخ می داد: " من دردت را می دانم! ". ما در کنگره صد یا هزار طناب می اندازیم تا بتوانیم تنها یک نفر را نجات دهیم.
من از زمانی که 6 میلیون تومان بابت لژیون سردار کشیدم، دیگر 6 میلیون تومان به چشم من نمی آید. این موضوع برای کسانی که 50 میلیون و یا 500 میلیون کمک مالی داشته اند نیز صدق می کند. نتیجه این است که امروز اگر یک جا بخواهم کمک کنم دیگر دست و دلم نمی‌لرزد؛ که صد هزار تومان سر چهار راه به کسی بدهم. کسی که در کنگره کمک می‌کند نگاهش هم به زندگی و کمک کردن متفاوت می‌شود.
وقتی در جهت مثبت حرکت می‌کنم باید بازیگر باشم. خصوصا در لژیون سردار باید هر مقدار که در توانم هست بازیگر باشم. نه این که زندگی نباتی داشته باشم، بیایم، بروم، تشکر کنم و درحد لفظ و سخن باشم. زنگی فراز و فرود دارد و من به این رود خروشان و این جمع نیازمندم.
من از زمانی که به کنگره آمدم بزرگتر و برادر پیدا کردم، معنای دوست را فهمیدم. آن زمان فقط بلد بودم که مواد را چگونه به بهترین شکل ممکن مصرف کنم ولی بلد نبودم که زندگی کنم و این را در کنگره آموختم. تازه فهمیدم که روابط و احترام به چه معنا است.
ما یک آموزش داریم و یک پرورش. پرورش کار والدین هست و خانواده ام مرا خوب پرورش دادند. اما آموزش کار آن ها نبود. نه خودشان آموزش دیده بودند و نه می توانستند آموزش بدهند؛ دوست داشتند اما نمی توانستند. خداوند را شاکرم که عضوی از خانواده کنگره 60 هستم و آموزش میبینم
متشکرم از اینکه به سخنانم گوش دادید.

 

گرد آوری : مسافر ابوالفضل

تایپ : مسافر حمید

تنظیم و ارسال : مسافر مهدی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .