به نام خدایی که دوست داشتن، ایثار و محبت را آفرید. از روزی آغاز میکنم که باردار بودم و زندگیام را با تمام وجود دوست داشتم؛ حس مادر شدن، حس زیبای دوست داشتن و حس زیبای عشق؛ با تمام اینها از زندگی لذت میبردم تا اینکه یک روز بعدازظهر به مهمانی رفتم و بعد از خارج شدن از منزل متوجه شدم که وسیلهای در خانه جا گذاشتهام، برگشتم که وسیله خود را بردارم؛ ولی با صحنهای روبرو شدم که دنیا روی سرم خراب شد. افراد غریبه با دیدن من از خانهام فرار میکردند و من گیج و مبهم بودم که اینها چه کسانی هستند؟ در خانه من چه میکنند؟ چرا فرار میکنند؟ اما بعد از چند ساعت متوجه شدم چه بلایی بر سر زندگیام آمده است.
از آن روز سالها گذشت و به هیچ عنوان نمیتوانستم این درد و رنج را هضم کنم، هر شب گریه میکردم و هر روز با غم بزرگی بیدار میشدم؛ به مرور زمان از بغضهای مکرر مشکل تیروئید پیدا کردم و به دنبال بیماری تیروئید، کمکم بدنم سرد شده بود. ترکهای پیدرپی مسافرم باعث شده بود که ناامیدی و ترس از آینده مرا زمینگیر کند. با هر بار برگشت ایشان به مواد مخدر، زندگی برای من رنگ تیرهتری میگرفت. روزها گذشت تا جایی که هیچ امید و انگیزهای برای ادامه دادن نداشتم تا اینکه با کنگره و آقای مهندس دژاکام آشنا شدم. آموزش ما با عنوان مسافر و همسفر آغاز شد و من تازه اعتیاد، تاریکی و روشنایی و اضداد را شناختم؛ با کسب علوم و آگاهی، تاریکیهای زندگی من آرامآرام تبدیل به روشنایی شد؛ گویی زمستان یخزده تمام شد و همه برفها آب شدند و بهار با همه زیباییاش در خانه ما جاری شد.
امروز خداوند را شاکر هستم که بهترین مسیر زندگی و آموزش را سر راه من قرار داد؛ هر روز که میگذرد، تمرین و تکرار بیشتری برای بالابردن دانایی و خوب اندیشیدن و به کار بستن این اندیشه را میآموزم. وادی یازدهم برای من که وارد سفر دوم شدهام و از نعمت سلامتی و آرامش برخوردار هستم چنین پیامی دارد؛ حال که از تاریکیها خارج شدهای آگاه باش که تازه از منطقه ۶۰ درجه زیر صفر به صفر رسیدهای؛ پس اگر میخواهی اوج بگیری باید مانند یک چشمه جوشان باشی؛ یعنی با حضور در کنگره و آموزش گرفتن باید منابع اطلاعاتی خود را بالا ببرم. این وادی مانند یک نقشه دقیق ابتدا و انتهای راه را برایم روشن کرده است؛ حال اختیار و تصمیم با خودم است که کدام راه را انتخاب کنم. از این وادی آموختم که هر چیزی و یا هر فکری که روی عقل و اندیشه من پرده بپوشاند، بهطوری که خوب را از بد و زشت را از زیبا تشخیص ندهم، نامش خمر است و اصل ریسمان الهی محترم شمردن قدرت اختیار و اجرای قوانین و فرامین الهی است؛ یاد گرفتم که هر کس به خلق خدا خدمت کند حالش خوب میشود به خصوص خدمت داوطلبانه که تغییر جایگاه را به ارمغان میآورد.
امروز خوب میدانم که عملکرد من، آینده مرا میسازد و هر چه انتخابهای صحیحتری داشته باشم، حال خوش و آرامش، نصیب و روزی من میشود و هرچه به دنبال منافع خود و ضدارزشها باشم قطعاً حرکت من به سمت باتلاق و گنداب خواهد بود. اکنون بر این موضوع آگاه هستم کسانی که همیشه در حال بازپرداخت آن چیزی که به صورت مادی و معنوی دریافت کردهاند هستند همیشه مانند چشمه زلال و سرشار از شادی و شعف هستند و کسانی که همه چیز را برای خود و خانواده خود میخواهند تبدیل به شورهزار و کویر میشوند؛ بنابراین میگذرم، میبخشم و به حرکتم ادامه میدهم و دیگر برای رسیدن به اهدافم عبور از مکانهای صعبالعبور برایم دشوار نیست و میدانم زندگی با چالشهایش زیباست.
ویراستار: همسفر پگاه خدمتگزار سایت
ارسال: همسفر مینا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شیخبهایی
- تعداد بازدید از این مطلب :
261