English Version
This Site Is Available In English

هیچ کاری نشد ندارد

هیچ کاری نشد ندارد

بسم الله الرحمن الرحیم

نمی‌توانم، از من گذشته، من دیگه پیر شدم، من دیگه وقت این کارها رو ندارم، من همینم که هستم، و هزاران جمله از این دست را بارها و بارها یا خودمان گفته‌ایم یا از زبان دیگران شنیده‌ایم بارها و بارها دیده یا شنیده‌ایم که فردی برای درمان به کنگره مراجعه می‌کند و همین که از او پرسیده می‌شود سواد داری یا نداری ،جواب می‌دهد که نه ، و وقتی به  او می‌گویند  برای اینکه به درمان برسی باید سواد خواندن و نوشتن داشته باشی، چرا که درمان با روش dst  در کنگره ۶۰ یعنی درمان، جسم و جهانبینی و روان است برای درمان جسم روش مناسب، داروی مناسب، که همان شربت OT(اوتی) می‌باشد و زمان مناسب درمان که ۱۰ الی ۱۱ ماه می باشد، لازم است و برای درمان جهانبینی باید که سواد خواندن و نوشتن داشته باشید تا کتاب بخوانی و سی دی بنویسی و اگر این سواد خواندن و نوشتن را نداشته باشی جهانبینی تو به درمان نمی‌رسد، جهان‌بینی که به درمان نرسد به درمان رسیدن جسم غیر ممکن می‌شود پس داشتن سواد الزامی است.
شاید اکثر کسانی که سواد خواندن و نوشتن نداشتند و یا ندارند پشت این سد می‌مانند و حاضر نیستند تلاشی بکنند تا شاید این مانع را رد کنند .
این‌ها مقدمه‌ای بود تا شما را با شخصی آشنا کنم که از این مانع رد شد.
سالار را می‌گویم، مسافری از مسافران کنگره ۶۰ که در نمایندگی شوشتر به درمان رسید و الان در نمایندگی دزفول خدمت می کند.
به گفته خودش سال ۱۳۹۵ بود که خسته و درمانده از راه‌های بسیاری که برای ترک رفته بود پیام کنگره را دریافت کرد ، اما می‌دانست که برای حضور در کنگره ۶۰ و به درمان رسیدن، داشتن سواد خواندن و نوشتن الزامی است، چیزی که آن روزها او نداشت و همین باعث شد که ۵ سال این پیام را با حسرت بگیرد اما حرکتی نکند.
حالا شده بود سال ۱۴۰۰ و این بار تصمیم گرفت سری به کنگره بزند.
با اینکه می‌دانست نداشتن سواد خواندن و نوشتن سد محکمی است که شاید مانع رسیدن او به درمان شود اما کورسوی امیدی داشت که برود شاید راهی پیدا شود. با خودت می گفت برود و بپرسد آیا برای کسانی که سواد خواندن و نوشتن ندارند هیچ راهی وجود ندارد؟
دلش را به دریا زد و رفت، سه جلسه اول تازه واردین چیزی بروز نداد، این را خودش می‌گوید,  سه جلسه که تمام شد راهنما انتخاب کرد ، اما باری سنگین روی دوشش بود، تاب نیاورد رفت و به راهنمایش گفت که من سواد ندارم، راهنمایش  پرسید می‌توانی اسم و فامیل خودت را بنویسی گفت در این حد می‌توانم و نوشت. راهنمایش گفت: برای شروع خوب است اما باید سی دی بنویسی نگفت نه نمی توانم . گفت چشم و  رفت که بنویسد.
او عزم خود را جزم کرده بود که این سد را رد کند و از این مانع عبور کند. به قول خودش رفت به شخصی مزد می‌داد تا برای او سی‌دی را بنویسد و بعد خودش ‌سی دی را گوش می‌داد و از روی نوشته‌های آن شخص می‌نوشت، برای نوشتن اولین سی دی یک ماه زمان صرف کرد و بعد از آن راه برایش هموار شد یاد گرفته بود چگونه بنویسد.
آرام آرام سواد خواندن و نوشتن را آموخت، هفته‌ای یک سی‌دی را می‌نوشت. حتی زمانی سی‌دی را گوش می‌داد و جملاتی را که آقای مهندس و یا استاد امین می‌گفتند، با گوشی تایپ می‌کرد، چرا که تایپ کردن با گوشی را بلد بود. بعد از روی آن تایپ ها در دفتر، سی دی را می‌نوشت و سی‌دی‌ها را کامل می‌کرد.
گذشت و گذشت تا چهل سی دی خود را نوشت و به رهایی رسید. اما نشد که دست از تلاش بردارد و شروع کرد به نوشتن ۳۰ سی دی.
حالا ۹ ماه از رهایی‌اش گذشته بود و مرزبان نمایندگی شوشتر شده بود. مرزبانی‌اش که تمام شد تازه نمایندگی دزفول زیر سقف رفته بودند و او هم چون که اهل دزفول بود، از راهنمایش اجازه گرفت تا برای خدمت کردن به نمایندگی دزفول برود، اجازه صادر شد و رفت. 
در نمایندگی دزفول مشغول به خدمت شد تجربه‌ای که در مرزبانی نمایندگی شوشتر  داشت را به کار برد و خدمت می‌کرد تا اینکه زمان امتحان کمک راهنمایی فرا رسید و او هم ثبت نام کرد، منابع امتحانی را می خواند و خوب مطالعه می کرد. روز امتحان فرا رسید و امتحان داد. چند ماه بعداز امتحان نتایج را اعلام کردند تا رسید به اعلام نتایج نمایندگی دزفول، شاید خوشبین ترین فرد هم فکر نمی کرد اسم سالار در میان قبول شدگان باشد آن هم در قسمت راهنمایان درمان اعتیاد.
بله سالار در امتحان راهنمایی قبول شده بود. از بین  نزدیک به ۱۲ هزار نفری که در امتحان راهنمایی شرکت کرده بودند نام سالار براتی در میان قبول شدگان بود. او صفت گذشته خود را تغییر داده بود چرا که او جاری است چرا که خواستن توانستن است، او خواسته بود که صفت گذشته خود را تغییر دهد و توانسته بود.
تبریک به سالار عزیز برای عزم پولادینش. او همه این ها را از کنگره می داند و قدردان راهنمایش می باشد چرا که حمایتش کرد و به او اعتماد به نفس داد تا از این گذرگاه سخت عبور کند.

دیروز که نمایندگی دزفول بودم ساعت ۶:۳۰ بود گفت باید بروم سر کلاس، گفتم کلاس چی؟ گفت با یک معلم بازنشسته صحبت کردم حاضر شد که به من درس آموزش بدهد و الان دارم کلاس پنجم و ششم ابتدایی را می خوانم. برایش آرزوی موفقیت می کنم و از او آموختم که هیچ کاری نشد ندارد.
اعلام سفر
سلام دوستان سالار هستم مسافر
تخریب: ۱۵ سال
آنتی ایکس:تریاک، متادون ، الکل
مدت سفر: یکسال و ۱۵ روز در نمایندگی شوشتر
روش درمان:DST
داروی درمان : شربت OT
راهنما: علی حسین زاده
رهایی : دو سال و ۱۲ روز
با تشکر.

نویسنده و تایپ: مسافر شارود
ارسال: همسفر مهزیار

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .