English Version
This Site Is Available In English

صبر، اوج توکل به خداست

صبر، اوج توکل به خداست

هشتمین جلسه از دوره بیست و یکم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه همسفران آقا، نمایندگی پرستار، با استادی همسفر رضا، نگهبانی همسفر عادل و دبیری همسفر علیرضا، با دستور جلسه «وادی دهم و تاثیر آن روی من» پنجشنبه 8 آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۴ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، رضا هستم، یک همسفر.
خیلی ممنونم از تک‌تک شما دوستان. از ایجنت محترم و مرزبان‌ها هم تشکر می‌کنم که این فرصت را در اختیار من قراردادند تا آموزش بگیرم.
دستور جلسه امروز مربوط به وادی دهم است. قبل از صحبت در مورد وادی دهم، کلامم را با فرمایشات آقای مهندس شروع می‌کنم. ایشان می‌گویند که دنیا در این جهان بی‌ثبات است، هیچ‌چیزی آن‌طور که هست، باقی نمی‌ماند. به نظر من سخت‌ترین کار در جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم، آموزش دادن و آموزش گرفتن است. همان‌طور که پیچیده‌ترین بیماری در دنیا اعتیاد است، معلمی و دانش‌آموزی نیز بسیار دشوار است.

اولین کاری که کنگره با من کرد، آموزش شناخت بود، شناخت ارزشی و ضد ارزشی. برای من مشخص شد که تا زمانی که این دو نوع شناخت را درک و حس نکنم، هیچ‌چیزی به درد نمی‌خورد.
این درک باید در نفس من باشد. اگر من چیزی را روی خاک بنویسم، با یک طوفان از بین می‌رود، اما اگر روی تخت سنگی بنویسم، هزاران سال ماندگار است. این درک باید در نفس من باشد، وقتی می‌خوابم باید همان را داشته باشم و وقتی بیدار می‌شوم هم باید همان را در ذهن داشته باشم.
تجربه‌ای که من دارم، بالغ‌بر هشت یا ده سال است که به کنگره می‌آیم. سه نکته برای من مهم است: اول صبر، که اوج توکل به خداست، دوم امید داشتن به آن موضوع و سوم حرکت. آقای مهندس می‌فرمایند: جهان هستی بی‌ثبات است، یعنی در حال حرکت است، آن‌طور نماند و این‌طور هم نیست و هیچ‌چیزی ثابت نمی‌ماند.
پس همه‌چیز در حال تغییر است. من بدون الگو نمی‌توانم زندگی کنم. برای دوختن پیراهن به الگو نیاز دارم. الگوی من چه کسانی هستند که من بر مبنای آن‌ها حرکت کنم. اولین الگوی ما ۱۲۴ هزار پیامبری هستند که راه را به ما نشان دادند، ولی امروز آقای مهندس الگوی من می‌باشند. من باید از این درس‌ها بیاموزم و آموزش ببینم. تغییر در ثانیه صورت نمی‌گیرد، قلب تپنده این دستور جلسه تغییر است من باید تغییر کنم و این تغییر برای من اهمیت زیادی دارد.
هدف من از تغییر کردن چیست؟ من باید اشتباه خودم را متوجه شوم و مسیر را اشتباه نروم. من در حال حرکت به سمت یمین بودم درصورتی‌که مسیر من یسار بود. آقای مهندس همیشه این مثل را می‌زنند: من باید به سمت تبریز حرکت کنم، نه به سمت مشهد.

قبل از اینکه به کنگره بیایم، یک کارخانه‌دار بودم. کارخانه‌ای به نام اضطراب و استرس داشتم. این کارخانه چه چیزی تولید می‌کرد؟ هیدروکورتیزون. من تولیدکننده هیدروکورتیزون بودم که سوخت‌وساز مرا کاهش می‌داد. وزنم ۱۱۸ کیلو و گوش‌هایم نیز ناشنوا شده بودند. سوخت‌وساز من کاهش یافته و اضافه‌وزن گرفتم. فشارخون و قند خونم بالا رفته بود.
اما به کجا رسیده‌ام؟ خدا شاهد است که هرگز نمی‌خواهم سخن کاذبی بگویم، وقتی اینجا نگهبان بودم هم گفتم، چهره‌ مسافرهای درمان شده آیا شبیه فرد مصرف‌کننده است؟ آقای مهندس می‌فرمایند که کسی باور می‌کند من معتاد بودم؟
هرگاه به بوستان ولایت می‌روم، احساس آرامش و نشاط خاصی به من دست می‌دهد و برایم باورناپذیر است که این افراد زمانی گرفتار اعتیاد بوده‌اند. ما مشکلات زیادی را، همچون زلزله‌های هفت ریشتری، پشت سر گذاشته‌ایم. اعتقاد من بر این است که تا زمانی که خداوند متعال یار و یاور ما باشد، هیچ سختی‌ای پایدار نخواهد بود و هر رنج و مصیبتی روزی پایان می‌یابد. تنها یک اتفاق باید برای من بیفتد، لطف و عنایت الهی را باور کنم.
بلال حبشی را مورد آزار و اذیت قراردادند، او را کتک زدند و بر روی سنگ خواباندند. بااین‌حال، او گفت: "من عاشق محمدم"
عشق، صورت‌های گوناگونی دارد: عشق انسان به انسان، عشق انسان به خدا و عشق خدا به انسان. خداوند مهربان،  همه ما را در آغوش گرفته و با لطف و عنایت خود، ما را به‌سوی کمال هدایت می‌کند.

تایپ، ویراستاری و بارگذاری: خدمت‌گزاران سایت همسفران آقا شعبه پرستار

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .