جلسه اول از دوره دوم کارگاههای آموزشی مجازی همسفران نمایندگی ستارخان به استادی راهنما همسفر شیرین با دستور جلسه «وادی دهم (صفت گذشته در انسان صادق نیست؛ چون جاری است.) و تأثیر آن روی من» در روز شنبه 3 آذرماه 1403 آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
وادی دهم همیشه برای من وادی هشداردهنده بود که احساسات لطیف، لحظات زیبا، انسانهای خوب و حال خوب من ماندگار نیستند؛ اگر هوشیار نباشم و از تفکر، ایمان، عمل، حس، عقل و عشق سالم پیروی نکنم و تفکر اشتباه را جایگزین و اصوات مخرب را وارد کنم، تمامی آنچه را که جمعآوری کردهام، بر باد خواهند رفت و تمام حسهای خوب با تفکر خراب و عمل اشتباه بهیکباره به ویرانی خواهند رسید و تمامی اجرهایی که با صبر و شکیبایی طی سالها روی هم چیده بودم، فرو خواهند ریخت. من از این وادی آموختم هرچهقدر که خروج از تاریکی بااهمیت بوده و نیاز به دانایی و توان دارد، دانستن این موضوع مهم است که میتواند همه چیز با حرکت اشتباه رو به ویرانی برود. من حفظ و نگهداری از آنچه دارم را در این وادی آموختم.
همانطور که این وادی، مانند شمشیری دولبه است، دقیقاً زمانی که در ناامیدی، حسها و تفکر مخرب قرار داشتم و در دل تاریکی بودم، این وادی برای من امیدبخش بود و تیر وادی انرژیای به من وارد میکرد، ناشی از اینکه میشود از این حال خارج شد؛ اما این موضوع منوط به اجرای فرامینی است که در دل وادی نهفته است. خواندن تیتر وادی که صفت گذشته در من صادق نیست؛ زیرا من جاری هستم زیباست؛ اما وقتی من بر اثر اشتباهات مکرر، خود را تبدیل به مرداب کردهام و حرکت در هستی را نادیده گرفته و خود و جهان ذهن خود را بهدست خواستههای نامعقول دادهام، چگونه میتوانم حس جاری بودن را تجربه کنم؟ باید قدمهایم را فراتر بگذارم، اول با خود روبهرو شوم و به تشخیص برسم که آیا من مرداب هستم یا یک رودخانه؟
من در این وادی آموختم که برای تغییر و تبدیل شدن باید از همه عواملی که در متن وادی اشاره شده یک به یک عبور کنم تا بتوانم رحمت خداوند را مشاهده کنم؛ در اینصورت میتوانم وقتی که در عمق تاریکی فرو رفتم با تفکر و عمل درست، حس درست را پدیدار کنم و با حس درست فرمان درست را در عقل جاری سازم و به عشق سالم برسم.
وعدههای شیرینی که در متن وادی دهم به من داده میشود، در صورتی محقق میشوند که بتوانم نور را ببیینم، اصوات زیبا را بشنوم، حسهای سازنده را دریافت کنم، اضداد را بپذیرم، در جنگ نبوده و قانع و جستجوگر باشم؛ اگر چشمانم شروع به دیدن هر آنچه که دارم و ندارم کرد، نور در چشمانم جاری شد، گوشهایم توانست شنوا باشد، قلب و دلم آرام گرفت و من طعمه انوار ناخالص نشدم، آنگاه عظمت و سلامتی باز میآید؛ در غیر اینصورت فقط سالها همچون مرداب راکد و بیحرکت باقی میمانم؛ چون اصل مهم هستی که جاری بودن است را فراموش کردهام.
بیشتر از هرچیزی دوست دارم از اضداد بنویسم، اضدادی که سالها در حال جنگ و جدال درونی و بیرونی با آنها بودم؛ اما وقتی جهانبینی را فرا میگیرم و لحظهای که ندای طنینانداز دانایی در وجودم ریشه میکند و انسانهایی که کینههای فراوانی را در من پدیدار کرده بودند، بهیکباره ناپدید میشوند و جای آنها آموزگارانی سختگیر را در درونم میبینم و این تغییر نگرش، تغییر حس و تغییر انسانهایی که بر حسب وظیفه، سالها به من خدمت کرده بودند و من گویی به شکل درستی آنها را مشاهده نمیکردم، نشان میدهد که در خیلی از مسائل دیگر نیاز به تفکر دارم تا راه نمایان و عشق پیدا شود و با دید بهتری به دنیا نگاه کنم.
نویسنده: راهنما همسفر شیرین (لژیون نهم)
ویرایش: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر نازی (لژیون چهاردهم)
ارسال: همسفر گندم رهجوی راهنما همسفر شهناز (لژیون سوم)
همسفران نمایندگی ستارخان
- تعداد بازدید از این مطلب :
125