اولین جلسه از دوره بیست و سوم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی باباطاهر همدان با استادی راهنمای محترم مسافر اسماعیل، نگهبانی مسافر شاهپور و دبیری مسافر الیاس با دستور جلسه «رابطه یادگیری و معرکهگیری» روز پنجشنبه ١ آذرماه ۱۴۰۳ ساعت ١۶:٠٠ شروع به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان اسماعیل هستم یک مسافر
خداوند را بینهایت شکر میکنم که مسیری را سر راه من قرار داد که از تاریکی بیرون بیایم و انشاالله خدمتگزار باشم، سپاسگزار مهندس دژاکام و خانواده محترم ایشان هستم که این بستر را آماده کردند تا ما بتوانیم از تاریکیها بیرون بیاییم. سپاسگزار تمام راهنماهای کنگره ۶۰ چه گروه مسافران و چه گروه همسفران هستم چرا که واقعاً از جان مایه میگذارند تا یک خانواده از تاریکی بیرون بیاید. سپاسگزار راهنمای خودم آقای علیرضا علیبخشی هستم که تا آخر عمرم مدیون ایشان خواهم بود.
رابطه یادگیری و معرکهگیری:
اولاً این معرکهگیری از کجا نشات میگیرد؟ چرا همراه با کلمه یادگیری است؟ نظر شخصی خود من این است که کسی که وارد معرکهگیری میشود ابتدا ممکن است از منیت او باشد، یعنی کسی که فکر میکند همه کارهایش درست است و دیگران را در نظر نمیگیرد، تمامی افکارش فقط خودش را شامل میشود لذا وارد معرکهگیری میشود تا ثابت کند که کار من درست است.
دوم اینکه بالاخره هر کسی مرتکب اشتباه میشود و میخواهد در آن اشتباه کسی را شریک کند چرا که این از خصلتهای یک آدم است، کارهای خوبی که هستند و نفع دارند را همیشه سعی میکند که به تنهایی انجام دهد، ولی زمانی که اشتباهی انجام میدهد همیشه به دنبال کسی است که او را شریک جرم خودش کند یا یکی را با خودش همراه کند که این مطلب ناشی از نبود آموزش است.
شاید این جمله را همه شنیده باشید که ما آدمها همیشه برای خودمان وکیل هستیم و برای دیگران قاضی، یعنی دیگران را مورد قضاوت قرار میدهیم و برای خودمان وکالت میکنیم. قضاوت و وکالت یعنی چه؟ یعنی در بروز هر اشتباهی ما به دنبال مقصر در بیرون و غیر از خودمان هستیم و زمانی که به مشکلی برمیخوریم وآن مشکل به خودمان نیز ارتباط دارد لذا سر خودمان کلاه میگذاریم، خودمان را گول میزنیم و برای خودمان وکالت میکنیم تا از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنیم.
این یادگیری چه تاثیری بر معرکهگیری دارد؟ همه ما مسائل خوب و بد را میدانیم ولی چرا این مسائل منفی اتفاق میافتد؟ در آموزشهای کنگره ۶۰ همه چیز را برای ما گفتهاند، تمام مصالح جهانبینی را در اختیار ما قرار دادهاند و ما مصالح را داریم، ولی نمیتوانیم از آن به درستی استفاده کنیم. من وقتی که یاد بگیرم، وقتی که دانایی خودم را به دانایی موثر تبدیل کنم، لذا دیگران را قضاوت نخواهم کرد، در درجه اول خودم را مورد قضاوت قرار میدهم، اگر اشتباهی در کار من موجود باشد دیگر سر خودم را کلاه نمیگذارم و اشتباه خودم را میپذیرم و وارد معرکهگیری نمیشوم.
دوستان این آموزشها و سیدیهایی که در کنگره ۶۰ وجود دارد فقط برای این نیست که گوش بدهیم، بنویسیم و تمام! من از یک سفر اولی انتظاری ندارم که بخواهد مطالب سیدی را تفکر کند که چه چیزی در سیدی گفته میشود، ولی یک سفر دومی و یک خدمتگزار بایستی به متن سیدی گوش کند تا بفهمد که در آن سیدی مورد نظر چه مطلبی نهفته است.
این دستور جلسه رابطه یادگیری و معرکهگیری دقیقاً معادل و هم ارز سیدی آفت استاد امین است. من خودم به شخصه این دو سیدی را به نحوی مرتبط میدانم، استاد امین در سیدی آفت، از ساختار و آفت ساختار صحبت کردهاند و اگر ما این صحبتهای استاد امین را روی خودمان پیاده سازی کنیم آن وقت من اسماعیل که یک ساختار کامل هستم متوجه خواهم شد که آیا دچار آفت هستم؟ آیا احتمال دارد که به آفت دچار شوم؟
هر کسی که به آفت دچار شود وارد مقوله معرکهگیری هم میشود، آفتها به چند شکل میتوانند من را درگیر کنند، یکی ممکن است که از درون خود من آفتی به وجود بیاید علیه خودم، مانند یک درخت؛ بعضی اوقات یک درخت درون خودش آفت به وجود میآید، یک انسان هم اگر دانایی نداشته باشد، اگر درست آموزش نگرفته باشد همان افکار غلط خودش، باعث به وجود آمدن آفت برای خودش میشود، همیشه فکر میکند که همه چیز را میداند، ولی مسیر را اشتباه میرود و این خودش یک آفت خیلی بزرگ است.
بعضی اوقات از طریق نفراتی که اصلاً نمیشناسیم و غریبه هستند ممکن است به ما آفت وارد شود ولی بعضی اوقات هم هست که از سمت کسانی که دوستشان داریم بایستی مراقب باشیم. یک زمانی ممکن است انسان عاشق و معشوق کسی باشد، یا با کسی رفاقت صمیمی عمیقی داشته باشد، از آنجا که ما حرف این دسته از نزدیکانمان را قبول داریم ممکن است از ناحیه آنها دچار آفت زدگی شویم، پس باید مراقب باشیم.
و اینکه دنبال یک سری معنی لغات بگردیم کلمههایی مثل شخصیت، هویت، عشق و خود کلمه زندگی، که این کلمات واقعاً به چه معنی هستند؟ من در این زندگی به دنبال چه چیزی هستم؟ اگر شخصی برای هر کدام از این کلمات و واژهها جوابی پیدا کند من قسم میخورم که آن شخص به جای ساعت ۴ ساعت ۳ در شعبه حاضر میشود، لذا ما هنوز برای این واژهها معنی خاصی پیدا نکردهایم یا معنی درخور آنها را پیدا نکردهایم.
قسمت دوم دستور جلسه تولد آقا سعید است. ابتدا به مهندس دژاکام و خانواده محترم ایشان تبریک عرض میکنم، همچنین به تمام خدمتگزاران، راهنمایان، همسفران و مسافران نمایندگی خودمان نیز تبریک عرض میکنم. آقا سعید یک انسان تودار هستند و همگی دورادور نسبت به ایشان شناخت دارید اواخر مرداد ماه سال ۱۴۰۱ بود که ایشان وارد لژیون بنده شدند و البته سفر بی دردسری نداشتند اما انسانی بسیار راستگو و صادق بودند و هستند، اگر اشتباهی مرتکب میشدند رک و راست به بنده اطلاع میدادند و خدا را شکر که به رهایی رسیدند و سیدیها را نوشتند، امروز هم تولد ایشان را جشن میگیریم.
به همسفر محترم ایشان تبریک عرض میکنم که انصافاً اگر نبودند بعید میدانم که سعید در کنگره میماند، من هنوز هم نگاه اول همسفر آقا سعید را که هم امید بود و هم شک به خوبی به یاد دارم و فراموش نکردهام، به درمان امید داشت و شک بابت اینکه آیامیشود؟ و یا نمیشود؟ خدا را شکر که این اتفاق مبارک محقق شد. به راهنمای همسفر آقا سعید هم تبریک عرض میکنم که زحمات زیادی کشیدند و انشاالله که همه سفر اولیها به رهایی برسند و این روز را تجربه کنند. از اینکه به صحبتهای من توجه کردید از همگی تشکر میکنم.
صحبتهای مسافر سعید:
سلام دوستان سعید هستم یک مسافر
خدای خود را شاکرم که کنگره را در مسیر من قرار داد که بیایم اینجا و به رهایی برسم، از آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان تشکر میکنم که چنین بستری را فراهم کردند که امثال من بیایند و به رهایی برسند. از استاد امین، استاد جهانبینی کمال تشکر را دارم که با آموزشهای ناب خودشان طریقه زندگی کردن را به ما یاد میدهند.
از ایجنت محترم آقا عبدالله تشکر میکنم که امکانات جشن یک سالگی ما را فراهم کردند، از گروه مرزبانی کمال تشکر را دارم ، از قسمت اوتی، نشریات و تمام خدمتگزارانی که در شعبه باباطاهر همدان خدمت میکنند کمال تشکر را دارم.
از راهنمای تازه واردین خودم آقا رضا عزتی کمال تشکر را دارم که با صحبتهای عالی خودش من را در کنگره ماندگار کرد، از راهنمای همسفرم خانم مهری کمال تشکر را دارم، از راهنمای سفر اولم آقا اسماعیل کمال تشکر را دارم که در سفرم خیلی ایشان را اذیت کردم ولی ایشان با مهربانی و محبت باعث شدند که در کنگره ماندگار شوم، از همسفر خودم کمال تشکر را دارم ، از مادر عزیزم تشکر میکنم از تمام مسافران و همسفران عزیز که در جشن یک سالگی ما شرکت نمودند کمال تشکر را دارم .
دوستان اگر بخواهم از تجربه خودم برایتان بگویم تا دو سه ماه اول سفر خودم به راحتی سفر کردم در ماه دوم یا سوم سفرم بود که منیت و غرور من را گرفت که فکر کردم که دیگر اعتیاد را گذاشتم کنار که همین موضوع باعث لغزش من شد و گریز زدم که من را به هم ریخت که این موضوع را همسفرم متوجه شد که صادقانه آمدم و به راهنمایم گفتم که باعث شد هنوز هم که هنوزه عوارضی در جسمم به وجود آید، ممنونم که به صحبتهای من گوش کردید.
صحبتهای راهنمای همسفر سعید خانم مهری:
سلام دوستان مهری هستم همسفر
جز وصل تو دل به هرچه بستم توبه
به یاد تو هرجا که نشستم توبه
شاکر خداوند هستیم برای هر آنچه که درک میکنیم و برای هر آنچه که هنوز درک نکردهایم. از نعمتهای فراوانی که روزی ما قرار داد، خدا را شکر برای این روز قشنگ که روزی ما قرار داد تا این روز قشنگ و بهشتی را در کنار هم جشن بگیریم.
در ابتدای صحبتهایم برای شروع گریزی میزنم به دستور جلسه در کلام الله آموخته بودیم و آمدیم کنگره و به ما آموختند روز ازل که به زمین آمدیم، همه ما آمدیم برای امتحان و آموزش و درنهایت برای خدمت،
حضرت زهرا سلام الله علیها میفرمایند:
خداوندا مرا خرج آن کاری کن که برای آن خلقم کردی، ما هم یک رسالتی داشتیم که برای آن آمدیم روی زمین اما متاسفانه نیروهای منفی و مسائل و مشکلات ما را از آن مسیر و رسالت منحرف کردند و هر کدام پرداختیم به دیگران و نیروهای منفی و از خودمان غافل شدیم که ما برای چه اومدهایم روی زمین؟ شروع کردیم به معرکهگیری و بازی، اما خدا را شکر که خداوند مسیر کنگره را برای هر کدام از ما فراهم کرد، آمدیم یواش یواش آموزش گرفتیم و اگر آموزش گرفتیم حواسمان جمع شد که باید اول خودمان را تغییر دهیم و با تغییر در خودمان دیگر کاری به دیگران نداریم و هر کسی را که همانطوری که هست قبول میکنیم و معرفت پیدا میکنیم و نفسمان شناخت پیدا میکند که باید به خودم بپردازم و آن وقت است که یواش یواش عاشق خلق خدا میشویم و شروع میکنیم به آن رسالتی که بر عهده خودمان میباشد و زمانی که عاشق خلق خدا شدیم شروع به خدمت کردن میکنیم خدمتی که برای عام باشد، در درون برای همه نه مسائل و مشکلات ریز و درشتی که دور و بر من میباشد.
میرسم به تولد خانم سمیرا عزیزم
آن روزی که آمدند کنگره با حال خراب همان حالی که آقای امرایی فرمودند در وجود خانم سمیرا عزیزم هم بود. تنفر بسیار زیاد از محیط، از همه اطراف، از زندگی و منیت و اینکه همه به من بی محبتی دارند ولی غافل از خودشان، چند ماهی درگیر مسافرشان بودند اما خدا را شکر پیام کنگره را گرفتند و متوجه شدند که با آموزش باید فقط به فکر خودشان باشند و دیگران را رها کنند خدا را شکر و الحمدلله خیلی خوب شروع به حرکت کردند. آموزشها را گرفتند و سیدیها را گوش کرده و نوشتند و سیدیهایی که ما کار میکردیم جدا هر موضوعی که دغدغه آنرا داشتند را میپرسید و سریع سیدی آن را میخرید و گوش میداد و مینوشت.
روزی که ما رفتیم برای رهایی خانم سمیرا عزیز اولین نفری بودند که نه تنها ۴۰ سیدی بلکه ۳۰ سیدی دیگر را نیز آماده کرده بودند برای رهایی، الحمدلله وارد لژیون سردار گردیده و خانم سمیرا عزیز دنور شدند و مسئول سایت شعبه نیز شدند و بسیار کوشا و هر جلسه ای که ما داریم شب آن جلسه، موضوع جلسه در سايت میباشد عزیزان شاهد هستند و بعد از آن من دیدم که خانم سمیرا دیگر دغدغه و مسائل خودش را کنار گذاشته و عاشق دور و اطراف خود گردیده است و عاشق خدمت کردن میباشد. انشالله یک روز جشن آزادمردی و پهلوانی شما، آقا سعید را جشن بگیریم مبارک وجودتان باشد و خانم سمیرا عزیزم انشاالله روزی شال راهنمایی را بر گردن شما میبینم و این جشن رهایی بر تمام اعضای باباطاهر همدان، ایجنت محترم، مرزبانان مبارک باشد ممنونم که به صحبتهای من گوش کردید.
صحبتهای خانم سمیرا همسفر سعید:
سلام دوستان سمیرا هستم یک همسفر
خداوند را شاکرم که توفیق نصیبمان کرد که این جایگاه را بتوانیم تجربه کنیم و لذتش را ببریم، خدا را شاکر و سپاسگزارم که دری از درهای بهشتش را به رویمان باز کرد و اجازه ورود به این خانه امن را به ما داد که بتوانیم یاد و آموزش بگیریم درست زندگی کردن را و انتخابهای درستی داشته باشیم و در نهایت به آن آرامش مد نظر کنگره برسیم و طعم آن را بچشیم و لذتش را ببریم.
از آقای مهندس و خانواده محترمشان و استاد امین بسیار متشکر و سپاسگزارم که بزرگترین سرمایه زندگیشان را که وقت و زمان است را صرف زندگی خانوادههایی مثل خانواده من کردند که بتوانیم به آرامش برسیم. از آقا عبدالله ایجنت محترم شعبه کمال تشکر را دارم که ایشان زحمات زیادی را برای ما میکشند تا شعبه سر پا بماند. از مرزبانان قسمت همسفران و مسافران کمال تشکر را دارم و ممنونم در خانههایمان نشستهایم و عزیزان در حال تکاپو و زحمت هستند که شرایط را طوری برای ما فراهم نمایند که بدون دغدغه و در آرامش ما بیاییم و آموزش ببینیم و انرژی بگیریم. از آقای اسماعیل امرایی راهنمای مسافرم کمال تشکر و قدردانی را دارم که فکر کنم دو سال و چند ماهیست که سعید وارد لژیون ایشان شده و اینکه بسیار اذیت کردند ایشان را ولی هیچ وقت بدخلقی نکردند و همیشه با عشق و محبت و آرامش با مسافرم برخورد کردند و اینکه همیشه حواسشان به سعید و زندگیش بوده و حمایتش کرده و همیشه گفتم، میگویم و خواهم گفت: که هیچ کلمه و جملهای را نمیتوانم پیدا کنم برای تشکر از این عزیز بزرگوار.
زندگی ما در حال فروپاشیدن بود ولی با آموزشهایی که ایشان دادند و کاربردی شد در زندگی ما الان به جرات نشستم اینجا و میگویم حالم خوب است، از راهنمای تازه واردین خودم خانم فرشته عزیز کمال تشکر را دارم که آموزش و مشاوره ایشان بوده من امروز تولد یک سال رهایی خودمان را با هم جشن میگیریم و در کنار هم هستیم. از استاد، مربی و آموزگار خودم بسیار ممنونم خانم مهری مهربان که بسیار زحمت من را کشیدند. زمانی که وارد کنگره شدم و آمدم داخل لژیون ایشان غرق در تاریکی مطلق بودم و ایشان همیشه با مهر، صمیمیت و صبوری و محبت دعوتم کرد و توکل کردن را یادم داد. خیلی چیزهای زیادی را یادم دادند نمیدانم و نمیتوانم چگونه از ایشان تشکر کنم. فقط امیدوارم خودشان، مسافرشان و بچههای گل ایشان عاقبت بخیر و سعادتمند باشند و مسیر زندگی ایشان سراسر پر از نور و عشق الهی باشد.
دوستان زمانی که ما وارد کنگره شدیم خود من مطلق و خیلی در تاریکی بودم بسیار مغرور، متکبر و خود بزرگ بین و فقط خودم را میدیدم. باید همه تغییر میکردند به جز من، چون من هیچ ایرادی نداشتم و زمانی که شروع کردم به نوشتن سیدیها صرفا چون وظیفهام بود مینوشتم بعد از نوشتن چند تا سیدی دیدم چقدر لذت بخش هستند این سیدیها و به خودم قول دادم که از هر سیدی فقط یک درس بگیرم و در زندگیم کاربردیشان کنم که بعد از یک مدتی دیدم که رنگ بوی زندگیم یک شکل دیگر، یک طعم دیگر و یک رنگ و لعاب دیگری پیدا کرده است و متوجه شدم آن تغییرات در درون من بوده و آدمهای بیرون که از آنها متنفر بودم و آنها را باعث بدبختی خودم میدانستم شدهاند عزیزترین کسان من، که اگر آنها را نبینم دلم برای آنها تنگ میشود که روح الهی را در وجودشان دیدم.
میخواهم این را بگویم: آن روزی که من آمدم در کنگره نزدیک دو سال و سه ماه که الان هستم و دارم ادعا میکنم که حال خودم و حال زندگیم خوب است پس قدر کنگره را باید بدانیم یک لحظه تفکر کنیم که اگر خانواده من دعوت نمیشدند به کنگره یک خانواده دیگری بود و سرنوشت آن به کجا میرفت و من کجا بودم و مسافرم کجا بود؟ زندگیمان در حال فروپاشی بود ولی الان مشارکت میکنیم و میگوییم: خدایا شکرت حالمان خوب است امیدوارم سفر اولیها سفرشان به سلامت طی شود و سفر دومیها به سهم خودشان و به قدر خودشان خدمتگزار باشند ممنونم که به صحبتهای من گوش نمودید.
تایپ: مسافر محمدرضا و مسافر میثم
عکس: مسافر مرتضی
تنظیم و ارسال: مسافر مسعود مرزبان خبری
- تعداد بازدید از این مطلب :
179