English Version
This Site Is Available In English

انگار خودم را گم‌ کرده بودم

انگار خودم را گم‌ کرده بودم

من مادری صاحب ۲ فرزند، زندگی خیلی آرام و شادی داشتم که متوجه تغییراتی در مسافرم شدم که روزهایی خیلی شاد و خوشحال و گاهی اوقات خیلی بی‌حوصله به نظر می‌رسید، این رفتارهای مسافرم ‌مرا کنجکاو کرده بود که نکند مسافرم دچار بیماری شده باشد، پیگیر شدم و فهمیدم مصرف‌کننده مواد شده است، آن لحظه برایم خیلی سخت بود اما با او حرف زدم اصلا زیر بار نمی‌رفت؛ وقتی مطمئن شدم سریع گوشی تلفن را برداشتم با نزدیک‌ترین فرد به مسافرم‌ تماس گرفتم و موضوع را مطرح کردم‌ و این‌ جواب را شنیدم که کاری با او نداشته باش، حالا که مصرف‌کننده شده بگذار در خانه خودش مصرف کند، من هم‌ هیچ‌ آگاهی و تجربه از اعتیاد نداشتم، با خود گفتم حتما صلاح همین است اجازه دادم در خانه مصرف کند. سال‌ها این صحنه مرا رنج‌ می‌داد، خیلی ناراحت بودم؛ همیشه می‌گفتم چرا مسافر من‌ درگیر اعتیاد شده است، مسافرم شخصی قانون‌مند و مسئولیت‌پذیر هیچوقت برای من و بچه هام کم نمی‌گذاشت، از اینکه رنگ‌ چهره‌اش روز به روز تغییر می‌کرد و زرد می‌شد خیلی آزاردهنده بود؛ انگار موقعی که بساط مواد وسط می‌آمد، همه‌ی آرزوها و دلخوشی‌هایم دود می‌شد و به هوا می‌رفت، خیلی گوشه‌گیر و عصبی شده بودم، بی‌دلیل عصبانی‌ می‌شدم پناه بردم‌ به دکتر و روان‌پزشک هر روز یک مشت دارو می‌خوردم. روزها خواب بودم‌، شب‌ها بیدار، همه برنامه زندگیم‌ بهم ریخته بود. هیچ تصمیمی نمی‌توانستم بگیرم‌، انگار خودم را گم‌ کرده بودم تا اینکه با‌ کنگره آشنا شدیم.

مسافرم‌ قبل از من‌ به کنگره آمده بود و هر‌جلسه که از‌ شعبه به خانه می‌آمد، حالش بهتر از جلسه قبل بود، خیلی مشتاق بودم که به کنگره بیایم و سر جلسه بنشینم. وقتی وارد کنگره شدم خیلی حس خوبی داشتم همه غریبه بودند ولی انگار خیلی برایم‌ آشنا بودند. انگار که همه همدیگر را دوست داشتند، راهنمای تازه‌واردین خانم پریزاد به من‌ خوش‌آمد ‌گفتند، با صحبت‌های دلنشین من را دلگرم‌ کردند، بعد از ۳ جلسه با انتخاب راهنما وارد لژیون‌ دوم‌ شدم، آرامشی که در چهره راهنما دیدم و لبخند هم‌ لژیونی‌ها به من احساس آرامش داد. آموزش هایی که از‌ کنگره فرا گرفتم؛ اینکه قبل از هر‌کاری درست تفکر کنم، از ضدارزش‌ها دوری کنم، در‌ مسیر صراط مستقیم حرکت‌کنم، کارهای ارزشمند انجام‌ بدهم، به دیگران‌ یاری برسانم، درباره دیگران‌ قضاوت نکنم و همه‌ی انسان‌ها و هستی را دوست داشته باشم‌. امیدوارم شاگردی فرمانبردار باشم و آموزش بگیرم‌ تا به آرامش‌ کامل برسم. هم‌اکنون هفت‌ماه است که سفر می‌کنم، مسافرم با پانزده سال تخریب به لطف آقای‌مهندس دژاکام به تعادل کامل رسیده‌است. از آقای مهندس و خانواده‌شان بی‌نهایت سپاسگزارم، انشاالله به امید رهایی همه گرفتاران در بند اعتیاد. از راهنمای محترم‌ خانم زهرا‌ محمدزاده لژیون دوم شعبه پردیس بی‌نهایت‌ سپاسگزارم حال خوب خودم را مدیون زحمت‌های راهنمایم هستم‌ و از خداوند بزرگ‌ می‌خواهم‌ در این‌ مسیر مرا یاری کند تا ثابت قدم‌ و خدمت‌گزار در کنگره‌۶۰ باشم.


نویسنده: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر ندا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم)
ارسال: راهنمای تازه‌واردین همسفر فاطمه نگهبان سایت
همسفران نمایندگی پردیس

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .