سلام دوستان رقیه هستم یک همسفر.
خداوند را هزار بار شاکر و سپاسگزارم بعد از شصت سال زندگی از لحاظ مادی شاید مشکل چندانی نبود؛ ولی از لحاظ روحی و روانی در دوزخ جهنم قرار داشتم. ابتدا مسافرم و بعد از هفت ماه خودم با سیستمی آشنا شدم که انگار بعد از سالها از دوزخ وارد بهشت برین شدم. دست تقدیر بر این بود که بعد از ازدواج با مسافرم بخاطر شغلش در استان سیستانوبلوچستان در شهر چابهار در دهه شصت جهت خدمتش سفر کردیم، مسافرم پانزده سال در آنجا خدمت کرد تا آن زمان مسافرم در پاکی به سر میبرد؛ ولی محیط، دوستان و خواسته خودش کمکم وارد مصرف مواد شد و من بعد از ده سال مصرف متوجه شدم؛ ولی هر چه تلاش کردم که نجاتش دهم فایدهای نداشت.
مبارزهام با او برای مصرف موادهر روز بیشتر و بیشتر میشد و زندگی هم تلختر میشد. از بیست سال مبارزه خسته شدم و رهایش کردم، گفتم هر کاری دوست دارد بکند؛ ولی من سوختم و ساختم این سوختن و ساختن چهل سال زمان برد تا اینکه خداوند اذنش را صادر کرد که مسافرم با یکی از راهنما کنگره به نام آقای دودانگی آشنا شد و آن آشنایی باعث شد که جرقه زده شود و مسافرم راهی کنگره گردد و من هم بعد از هفت ماه سفر مسافرم وارد این بهشت برین شوم و تمام آن درد و رنجهای گذشته را فراموش کنم.
از تمامی کسانی که باعث این آرامش برای من و رهایی مسافرم از مواد شدند از جمله مهندس وخانواده محترمشان و تمامی کارگزاران شعبه نیمایوشیج بخصوص راهنما همسفر سمیرا بینهایت سپاسگزارم، از خداوند طول عمر و زندگی با عزت برای همگی خواستارم.
نویسنده: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر سمرا (لژیون پانزدهم)
عکس: همسفر صدیقه رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون سوم)
ویراستار: همسفر فاطمه (نگهبان سایت)
ارسال: همسفر عطیه رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون یازدهم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
100