سلام دوستان، من شهرام هستم، یک مسافر. الان که دارم این دلنوشته را مینویسم، حال خودم و دلَم خوب است؛ امیدوارم حال همه شما هم خوب باشد.
هر آنچه از کنگره یاد گرفتهام، اول مدیون راهنمای عزیزم، آقا محمد توکلی هستم. بهترین الگوی من از کنگره، آقا حامد کاکاوند، ایجنت محترم پارک لاله هستند.
از سال ۱۳۸۰ که ترک تحصیل کردم تا زمانی که وارد کنگره شدم، همیشه برایم سوال بود که نویسندهها و فیلمنامهنویسها چقدر کار سختی دارند؛ اما نمیدانستم که آنها درگیر اعتیاد نیستند و تمام حسهایشان باز است، و میتوانند همه چیز را تصور و به تصویر بکشند. اما من، به خاطر اعتیادم، حسهایم بسته شده بود.
الان که این دلنوشته را مینویسم، شنبه ۱۴۰۳/۸/۱۲ ساعت ۲۰:۳۳ تازه از شعبه برگشتهام. وقتی راهنمایم به من تکلیف کرد که دلنوشتهای برای رابط خبری لژیون بنویسم، فقط گفتم چشم. چون از نوشتن ذوق و شوق زیادی داشتم و اصلاً فکر نمیکردم روزی بتوانم دو صفحه از زندگیام بنویسم.
میخواهم ابتدا از پارک لاله بگویم: پارک لاله اولین و به نظر من مهمترین چیزی که به من داد، تنظیم خواب شبم بود که به سفرم کیفیتی دو چندان داد. من در کنگره معجزات را با چشمانم دیدم و پارک لاله اولین معجزه بود.
یکی از تصویرسازیهایم در هنگام دعای آخر جلسه، این بود که به عنوان جبران خسارت، خدمتی در پارک لاله داشته باشم و این پارک را به بچههای شعبه معرفی کنم. فکر میکنم این دلنوشته اولین قدم در این راه است.
معجزه بعدی که در کنگره به من آموزش داده شد، “نقطه تحمل” بود که از طریق D.sap به آرامی و به نحو احسن یاد گرفتم. شاید از خود بپرسید: چطور؟
ما وقتی سرما میخوریم و به دکتر مراجعه میکنیم، با ۲ یا ۳ آمپول پنیسیلین خوب میشویم؛ اما من یک سال قبل از ورود به کنگره، دچار قارچ در کشاله پایم شدم. از شمال تا جنوب تهران به متخصصان و فوقتخصصهای زیادی مراجعه کردم، اما انگار روی آتش بنزین میریختند!
تا اینکه به کنگره آمدم و این مشکل را با راهنمایم در میان گذاشتم. آقا محمد، راهنمای عزیزم، مرا دو مرتبه پیش آقا حسام، ایجنت محترم شعبه، بردند و از ایشان راهنمایی خواستند. حالا که ۸ ماه و ۹ روز از سفرم گذشته، ۹۰ درصد قارچها و حتی مشکلات گوارشیام رفع شده است. دیگر در هیچ کاری عجله نمیکنم، چون به واسطه D.sap نقطه تحملم افزایش یافته است.
اوایل سفر، نمیدانستم “جبران خسارت” یعنی چه و چه ارتباطی با من، شهرام، دارد. حتی موقع حمایت از سبد قانون ۱۱، دست و دلم میلرزید؛ اما وقتی به جشن گلریزان رسیدم، فهمیدم که حالا نوبت من است که نشان دهم چه چیزی یاد گرفتهام و آیا توانستهام گذشته را پشت سر بگذارم و آدم جدیدی شوم.
در پایان، از آقای مهندس حسین دژاکام، استاد امین، و خانواده محترم دژاکام با تمام وجود تشکر میکنم که این بستر را برای من و امثال من فراهم کردهاند. بهترینها را برایشان آرزو دارم.
مسافر شهرام: لژیون ۶، شعبه شهرری
تنظیم و ویرایش راهنمای لژیون ششم مسافر توکلی
مرزبان خبری احمد ناصری
- تعداد بازدید از این مطلب :
76