سلام دوستان رضا هستم یک مسافر
از دست و زبان که برآید
کز عهدهی شکرش به درآید...
طبق عادت زیبای کنگره با شکرگزاری آغاز میکنم و بر این باورم که این یادآوری مرا آگاهتر نگه میدارد. و پشت این عادت زیبا هزاران فلسفه نهفته است. شکرگزاری در کنگره به نسبت آگاهی و دانایی و حال خوش افراد است و هرکس به نسبت روزگار زیبایی که به دست آورده شکر میکند. انصاف و حکم عقل این است که من فراموش نکنم روزی را که پشت در کنگره با بغض منتظر پذیرش بودم. روزی را که نه جسم داشتم و نه روح..! نه ماده داشتم نه معنا..! روزی را که جملهی باوری در ناباوری برایم بسیار گنگ مینمود.. ولی در ادامه در ناباوری کامل به کمال باور رسیدم. باوری که در اندازهی کوچک و ناقابل من نمیگنجید. عزت و حرمت یافتم. آبرومند و معتبر شدم. ذکر خیر دلهای سوختهی مادران و پدران و همسران و فرزندان زیادی شدم. به فهم و درک انسانیت رسیدم و از این زیبایی و انرژی احساس پاکی دارم و از وجود خود در این میدان پر از هیاهوی امروزی، احساس رضایت و خرسندی دارم. خدایا شکر که مرا به این مکان زیبا و معدن آرامش هدایت کردی. قطعاً که مرا دوست داشتی و مراقبم بودی... شکر که به نسبت خودم را شناختم... شکر که لذت خدمت را به من عنایت کردی... شکر که از زحمتی که در این راه به دوشم افکندی چه رحمتها نصیبم شد... شکر که از منِ سرکش، رضا ساختی.. یک رضای راضی... سپاس که صورت و سیرتم را زیبا نمودی و مرا در دل اطرافیان عزیز کردی...
به خاطر تمام روزهای زیبایی که در کنگره داشتم و به خاطر نعماتی که در ادامه به من خواهی داد، شکر شکر شکر......
با احترام شاگرد کمترین کنگره مسافر رضا..
ارسال مطلب: مسافر حسین
- تعداد بازدید از این مطلب :
152