خیلی خوشحال هستم که زیر سقف کنگره نفس میکشم و زندگی کردن را یاد میگیرم. وقتی بچه بودم همیشه دنبال این بودم که فرشتهها را ببینم ولی هیچوقت ندیدم اما وقتی بزرگ شدم با اینکه دنیای شاد کودکی را نداشتم و توی دنیای تاریکی بودم با آمدن به کنگره توانستم فرشتهها را ببینم، فرشتههای که بال نداشتند ولی بال میدادند به کسانی که در قعر دریا غرق شده بودند و هر روز قویتر شدم بال پرواز شدم برای همسفرم، اینجا یاد گرفتم به خودم تکیه کنم خودم را باور کنم پس سراغ خیلی از کارهای رفتم که همیشه میگفتم نمیتوانم، چقدر در گذشته زود تسلیم نیروی منفی میشدم ولی الان دیگر آنها رو میشناختم و من از آنها قویتر شده بودم تلاش میکردم به خواستهام برسم بقول راهنما همسفر مرضیه مشکلات را همیشه است ولی باید مدیریت کرد و من دیگر تسلیم مشکلات نمیشوم با آنها میجنگم. روزی که وارد کنگره شدم خیلی دلشکسته بودم ولی همان روز اول از اونجا آرامش گرفتم انگار که سالهاست آنجا رو میشناختم، من بخاطر مشکلاتم با خدا قهر کرده بودم هرچند که ته دلم همیشه صدایش میزدم ولی توی کنگره با خواندن وادی چهاردهم فقط اشک ریختم و انگار تازه خدا را شناخته بودم هم خودم را پیدا کردم هم خدا را، خدا را شاکرم که توی هوای کنگره نفس میکشم.
نویسنده: همسفر عفت رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون اول)
ویراستاری و ارسال: همسفر زینب نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شوشتر
- تعداد بازدید از این مطلب :
46