دلنوشته؛
دوباره هفته گلریزان رسید و مانند رسیدن عید در کنگره ۶۰ ولولهای برپاست. هرکس خود را برای آن چیزی آماده میکند که میتواند، نه آن چیزی که دوست دارد وگرنه همهی اعضای لژیون سردار دلشان میخواهد پهلوانی را ببینند؛ حسرت اینکه پهلوان بشوم و انگشتر دنور را در دستهای خود ببینم مرا همیشه با خود میبرد این دغدغه را هم نمیشود با کسی در میان گذاشت به هر کس بگویی اگر خدا بخواهد میخواهم آنقدر ببخشم میگویند: دیوانهای اگر هزار تومان دیگر بدهی اسمت را نمی آورند چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است، و فقط ما میدانیم اینجا کجاست و چهها میشود؛ بیرون از کنگره کسی نمیداند. شاید من از نیاز خود بگذرم از نیاز بچهام بگذرم اما میدانم جایی میرود که آنجا بیشتر به این پول نیاز است میدانم گره از کار دیگران باز کردن گره زندگی مرا باز میکند. خداوند در قرآن میفرماید: آنهایی که مال خود را در راه من میبخشند مانند دانهای است که از آن هفت خوشه رشد میکند و در هر خوشه صد دانه باشد، برای هرکسی که بخواهم چند برابر میکنم و چه کسی میداند پشت هر پرداختی چه قصهای است هر کدام از ما قصهای داریم که خدا میداند که قطعا این پولی که جمع میشود با هزار زحمت و عشق بوده است چیزی که میکاریم عشق است و پاداش عشق چیزی جز عشق است؟ درست است که هیچ وقت از خداوند نخواستهام که مالی که میبخشم به من چند برابر برگرداند اما این مرام خداوند است یادتان هست قدیم در بازیها میگفتیم آینه آینه! آری آن نوری که به زندگی دیگران میتابانی انعکاس دارد. بله با خدا معامله کنی بیحساب کتاب میبخشد چون کریم است و چقدر خوشحالم که از این صفت خداوند ذرهای در من حلول کرده است که با ایمان میبخشم که این بخشش کار هرکس نیست به دریا رفته میداند مصیبتهای طوفان را و من چقدر خوشبختم که تو خدای منی که رحمان و رحیمی میدانم که دینی گردن خودت نمی گذاری و سریع الحسابی و با بنده خودت حساب میکنی میدانم من که با دستی کوتاه میبخشم با دستی بلند پاداش میگیرم اما همین که تو خدای منی مرا بس است همین که مرا لایق این دانستهای که عضوی از این مکان مقدس باشم یعنی راهم را درست رفتهام. اینکه استادانی دارم که مایه فخر من هستند اینکه عضو لژیون سردار باشم یعنی عضو کلاس آموزش و بخشش، کجای زندگی این را به ما آموزش میدهند زمانی که انسانهایی را میبینی که بخشیدن مال از جان دادن برای آنها سختتر است. امیدوارم تا زندهام از جان و مال خودم در راه خدمت به کنگره کوتاهی نکنم و روزی برسد که بتوانم پهلوان بشوم و دین خودم را برای این آرامش و آسایشی که نصیب من و فرزندم شده است ادا کنم و فرزندم هم خدمتگزار این مکان مقدس باشد.
نویسنده: همسفر عاطفه رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون دوم)
ویرایش، ویراستار:همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفر مهتاب(لژیون دوم)
عکاس: همسفر الهه رهجوی راهنما همسفر مهتاب(لژیون دوم)
ارسال: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر اعظم(لژیون پنجم)
همسفران نمایندگی خمین
- تعداد بازدید از این مطلب :
92