English Version
This Site Is Available In English

کنگره جایی است که اول دریافت می‌کنم

کنگره جایی است که اول دریافت می‌کنم

نهمین جلسه از دوره اول کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره60 نمایندگی عمان سامانی شهرکرد به استادی پهلوان همسفر ریحانه، نگهبانی همسفر مریم و دبیری همسفر پرتو با دستور جلسه «گل‌ریزان» روز دوشنبه 14 آبان‌ماه 1403 ساعت 15:00 آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

از ایجنت و مرزبانان که این فرصت را در اختیار من قرار دادند تشکر می‌کنم. امروز من بسیار خوشحال بودم و وقتی وارد نمایندگی شدم و شور و اشتیاق عزیزان همسفر را دیدم که برای کمک کردن از همدیگر سبقت می‌گیرند؛ حس و حال خوبی دریافت کردم. خدا را شاکر هستم که امسال نیز این فرصت را به من داد که در جشن گل‌ریزان حضور داشته باشم و بتوانم از شور و شوق شما همسفران انرژی بگیرم.

در کنگره به کمک آموزش‌های آقای مهندس، اکثر افراد به آگاهی و شناخت دست پیدا کرده‌اند. آقای مهندس در سی‌دی مثلت تشخیص فرمودند: همه به تشخیص لازم رسیده‌اند، هدفمند هستند و می‌دانند پولی که دارند را در چه راهی خرج کنند؛ هدف نهایی از پول درآوردن چیست و این را برای خود مشخص کرده‌اند و می‌دانند مبدأ و مقصد کجاست و به کجا می‌خواهند برسند و‌ این خیلی به انسان کمک می‌کند که بتواند خدمت کند، نسبت به دردِ همنوع خود بی‌تفاوت نباشد و تا جایی که می‌توانند به یاری همدیگر بشتابند و این موضوع من را خیلی خوشحال می‌کند.

در صحبت‌های همسفر مرجان خیلی شنیده‌ایم که از کجا معلوم که در آینده فرزند یا نسل‌های آینده من دچار مشکل نشوند؛ همه می‌دانیم که مسئله اعتیاد در کنگره حل‌شده است و الان آقای مهندس روی انواع و اقسام بیماری‌های لاعلاج مشغول کار هستند که علم پزشکی در علاج آن عاجز و ناتوان مانده است. آقای مهندس در سی دی نامه هفت فرمودند: چه‌قدر انسان متأسف می‌شود، وقتی به پزشک مراجعه می‌کند و سؤال می‌پرسد که آیا بیمار خوب می‌شود و پزشک می‌گوید متأسف است و آقای مهندس این علم بی‌نظیر را به همه و جهانیان ارائه می‌دهند؛ بسیار خوشحال هستم و به شما و اعضاء تبریک می‌گویم.

سال گذشته همسفر آمنه در سخنانشان گفتند، ایاز گونه باشیم؛ ایاز، شخص فقیری بود که به درگاه پادشاه راه پیدا می‌کند و هرروز به اتاق خود می‌رود؛ کسانی که بدخواه او بودند پیش حاکم می‌روند و می‌گویند ایاز طلا و جواهرات را در اتاق مخفی می‌کند، زمانی پادشاه به اتاق ایاز می‌رود و چیزی جز لباس کهنه پیدا نمی‌کند، از ایاز جویای واقعیت می‌شود و ایاز می‌گوید: من به این اتاق می‌آیم تا گذشته خودم را فراموش نکنم. لازم است من به خودم بگویم، من قبل از این‌که به کنگره بیایم، چه حال بدی داشتم و چه کسی بودم؛ کنگره من را با خودم آشنا کرد، فرزندانم را به من بخشید و لبخند آن‌ها را دیدم. مسافرم را در کنار خودم دیدم، مسافری که می‌رفت و من بی‌خبر می‌ماندم، جو خانه متشنج بود؛ ولی امروز لبخند روی لبان فرزندانم چه قیمتی دارد؟

کنگره جایی است که اول دریافت می‌کنم؛ کنگره حال خوش، فرزندانم، آبروی ازدست‌رفته را به من برگرداند. من همیشه از این می‌ترسیدم که مبادا کسی از اعتیاد مسافرم باخبر شود، همیشه در دلم درد داشتم؛ ولی الان احساس آرامش می‌کنم. امروز افتخار می‌کنم که یک کنگره‌ای هستم و آن گذشته خودم را پنهان نمی‌کنم؛ زیرا من باید این مسیر را می‌رفتم تا به این سمت می‌رسیدم. آقای مهندس روح من، مسافر و فرزندانم را خریدند و همه ما را دورهم جمع کردند و این قیمت بالایی دارد که با هیچ پولی قابل جبران نیست.

قبل از این‌که وارد کنگره شویم، مسافرم همه تلاش خودش را برای درمان می‌کرد؛ ولی من روزهای آخر ناامید شده بودم و به او می‌گفتم اعتیاد درمان ندارد؛ اگر درمان داشت به نتیجه می‌رسیدیم و این کنگره بود که زمانی که من وارد شدم، نور امید را به من بخشید، به من و مسافرم، شخصیت داد و صورت‌مسئله اعتیاد را برای من شکافت. متوجه شدم که یک مسافر، به چه علت است که به اعتیاد برگشت می‌کند، پذیرش من را بالا برد و من بهتر توانستم بپذیرم. در جشن گل‌ریزان سال پیش، یک مسافر که کارگر بوده است؛ حقوق خود را در جشن گل‌ریزان پرداخت می‌کند؛ و آن واقعاً چیزی است که در طبق اخلاص داشته است؛ مهم این نیست که چه مقدار می‌بخشیم، مهم صفت بخشندگی است و ثروت زیادی نمی‌خواهد؛ بلکه دلی بزرگ می‌خواهد.

واقعاً وقتی این را شنیدم، متوجه شدم ارزش و جایگاه آن کارگر شاید از جایگاه یک پهلوان هم بالاتر باشد. او واقعاً چیزی که در توان داشته است، در طبقه اخلاص آورده است. مهم نیست، چه مبلغی می‌بخشیم؛ مهم این است که من بی‌تفاوت نباشم. در وادی چهاردهم آمده است که خداوند درجایی عاشق بنده‌اش می‌شود که بنده، نسبت به درد همنوعان خودش، بی‌تفاوت نباشد و دست یاری دراز کند؛ آنجاست که خداوند به خودش احسنت می‌گوید که تبارک‌الله احسن الخالقین؛ آنجاست که خداوند عاشق بنده خودش می‌‌شود. جمله زیبایی که استاد امین فرمودند: «شادی حقیقی و واقعی این نیست که تنها مانند ستارگان بدرخشیم؛ دلیل بر این است که به دیگران کمک کنیم تا دیگران هم مثل ستارگان بدرخشند»

همان‌طور که به من ریحانه کمک شد تا به‌ حال‌ِخوش ‌دست پیدا کنم، من هم نباید بی‌تفاوت باشم. همیشه با خودم می‌گفتم چرا همسفر نسرین و همسفر مرجان عزیز، در کنگره ماندگار شده‌اند؛ این افراد که حال مسافرشان خوب شده است و متوجه شدم که وقتی به کنگره وصل می‌شویم، این بند عشقی که ایجاد می‌شود، دیگر گسستنی نیست. این افراد هم وقتی آن معنا و مفهوم کنگره را فهمیدند، نمی‌توانند از آن جدا بشوند و این همان بند عشق و ریسمان الهی است که گسستنی نیست و به آن چنگ می‌زنیم تا عاشق و عاشق‌تر شویم.

در ادامه شما را به دیدن تصاویری با شکوه از جشن گلریزان آبان‌ماه 1403 در نمایندگی عمان سامانی شهرکرد دعوت می‌کنیم.

مرزبانان کشیک: همسفر فاطمه و مسافر جعفر
تایپ: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر شیرین (لژیون پنجم)  و همسفر سمانه رهجوی راهنما همسفر سودابه (لژیون‌ چهارم)
عکاس خبری: همسفر فاطمه مرزبان خبری
ویراستاری: راهنمای تازه واردین همسفر زهرا
ارسال: همسفر زری رهجوی راهنما همسفر سودابه (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی عمان سامانی‌شهرکرد

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .