همسفر اکرم عضو لژیون سردار
خداوند را برای حضور در لژیون سردار شکر میکنم و از همسفر مریم که این خدمت را به من دادند تشکر میکنم. از ابتدای ورودم به کنگره، قانون یازدهم و کمک به زمین را اجرا میکردم تا اینکه توسط یکی از همسفران عزیز برای عضویت در لژیون سردار دعوت شدم، آن زمان توانایی داشتم اما بهدلیل مشکلاتی که در زندگیام پیش آمده بود، نتوانستم.
آموختم که باید پسانداز کنم به همین دليل سال بعد عضو لژیون سردار شدم و شاکر خداوند هستم زیرا پسانداز کردن را بلد نبودم و متوجه شدم خالصترین جایی که میتوان کمک کرد، کنگره است؛ مکانی که انوار الهی در آن موج میزند و مالی که بخشیده میشود، اثرات الهی و معنوی در زمین و سما میگذارد. سال گذشته با توفیقات الهی توانستم همسرم را که به رحمت خدا رفته بود و همینطور مسافرم را عضو لژیون سردار کنم و این از برکات استاد سردار است.
از برکات لژیون سردار برای من معنویات بسیاری به همراه دارد؛ مانند تغییر دیدگاه نسبت به خودم و مقایسه خودم با خودم و ... انشاءالله بتوانم قدردان کنگره، آموزشهای آقای مهندس، استاد امین و راهنمای عزیزم همسفر صبا باشم و از خداوند برای این عزیزان آرزوی سلامتی و توفیقات روزافزون خواستارم. از خداوند طلب دنور شدن، پهلوان شدن و نشاندربینشانی را دارم. از صحبتهای دیدهبان محترم آقای زرکش وام میگیرم، ایشان میفرمایند: بحث، بحث پول نیست، بلکه بحث حلشدن در خداوند سبحان است و اگر کسی بخواهد فقیر نباشد، باید در صفات خداوند که غیر از بخشش و محبت نیست غوطهور شود.
همسفر زهره عضو لژیون سردار
بابت حضورم در کنگره ۶۰ و عضویت در لژیون سردار خدا را شکر میکنم. من سال اول که در لژیون سردار شرکت کردم؛ بهدلیل اینکه استقلال مالی و درآمدی نداشتم، میترسیدم که نتوانم به موقع تعهدم را تسویه کنم؛ اما خداوند همیشه در هر شرایطی کنار من بوده است، هیچوقت تنهایم نگذاشته و همیشه وجود خداوند را در کنارم حس میکنم. من با نیت خالص عضو لژیون سردار شدم، سعی کردم تمام توان خودم را بگذارم و خدا را شکر توانستم ۱۲ میلیون پرداخت کنم. یک مقدار فشار مالی را حس کردم؛ اما آنقدر حس بخشش برایم شیرین و گوارا بود که هنوز هم وقتی یاد روز جشن گلریزان و انرژی ناب آن روز میافتم، تمام وجودم پر از شادی و شعف میشود. واقعاً احساس سبک بالی میکردم و حس میکردم روی زمین نیستم و در آسمانها پرواز میکنم.
اگر بخواهم از برکات صور آشکار لژیون سردار بگویم؛ این بود که من شخصی را که زمانی به من بدی کرده بود را نمیتوانستم ببخشم و بعد از جشن گلریزان نمیدانم چه اتفاقی افتاد؛ اما انگار دیگر هیچ کینه و حس بدی نسبت به او نداشتم، در عین ناباوری، توانستم خیلی راحت او را ببخشم و ذهن و روحم آرام شد. از دیگر برکاتش باز شدن یک گره کور در زندگیام بود که همیشه مثل خوره؛ ذهن و جانم را میخورد و باور نمیکردم به این راحتی حل شود. حالا اینکه چه تأثیرات مثبت دیگری در صور پنهانم داشته خدا میداند!
مورد دیگری که می توانم به آن اشاره کنم بزرگ شدن ظرف وجودیم در زمینه بخشش است؛ این که من واقعاً از دنور شدن میترسیدم، اما به تازگی یک اتفاق جالب برایم افتاد و من آن را نشانهای برای دنور شدنم دانستم. راهنمای خوبم خانم فریده در لژیون پانزدهم یک مسابقه مقالهنویسی ترتیب دادند و برای آن جایزه نقدی در نظر گرفتند. من در این مسابقه مقام اول را کسب کردم و وقتی جایزه نقدی را گرفتم، ندایی در درونم گفت از جایی که فکرش را نمیکنی به تو روزی میدهم، نگران چه هستی؟! این باعث شد که ترس من از بین برود و دلم قرص شود.
در ادامه از خداوند بزرگ سپاسگزارم که من را در مسیر کنگره ۶۰ قرار داد و انسانهای دوست داشتنی و با عشق و محبتی چون اعضای کنگره ۶۰ و اعضای دوست داشتنی لژیون سردار را در مسیر رشد من قرار داد. در آخر از راهنمای بسیار مهربان و دوست داشتنیام خانم فریده عزیز خیلی تشکر و قدردانی میکنم که همیشه در همه مسائل و سختیها کنارم بودند و با لطف، محبت و عشق بیدریغشان کمکم کردند تا بتوانم مسیر سخت تزکیه و پالایش را با موفقیت طی کنم. امیدوارم که همیشه سلامت باشند و به هر خواستهای که در دل دارند برسند و همیشه در مسیر نور و عشق باشند.
همسفر الناز عضو لژیون سردار
زمان آشنایی من با جایگاه دنوری به قبل از ورودم به کنگره برمیگردد. همسرم به کنگره آمده بود و رهایی گرفته بود؛ چون ما خیلی حسهایمان بههم نزدیک بود، خوب یکدیگر را درک میکردیم. دلیلی برای وجود من در کنگره و رفتوآمد و سختی من نمیدید. بعد از سفر دوم بود که تغییرات و تفاوتها خودشان را در زندگی ما به نمایش گذاشتند. بعد از یک سال اذن ورودم صادر شد و به محیطی پا گذاشتم که اشتیاقی برای حضور نداشتم.
درست در ماههای اول ورود، همسرم برایم از لژیون سردار صحبت کرد و با دلدل کردن گفت: که من دنور شدم و باید یک تعهد ۵۰ میلیونی را پرداخت کنم. منتظر واکنش من بود؛ من هم گفتم: تو دیوانهای درست زمانی که خودت لنگ ۵ میلیون هستی، میخواهی ۵۰ میلیون کمک کنی؟! اگر بلد نیستی پول را خرج کنی بده به من خوب بلدم که خرج کنم. همسرم خیلی ناراحت شد، توی چشمهای من نگاه کرد و گفت از خدا میخواهم روزی این قدرت بخشش، در بیپولترین زمان ممکن را پیدا کنی؛ چون بخشش زمانی قشنگ میشود که با دستهای خالی جلو بروی نه زمانیکه پولدار باشی و وقتی از تو سوال کنم که ۵۰ میلیون پول میخواهم به تو بدهم، طلا میخری یا دنور میشوی؟ و تو بگویی من دنوری را انتخاب میکنم.
زمان زیادی نگذشت و خدا حرف دل همسر من را شنید. درست چند ماه است که با شنیدن جایگاه پهلوانی و دنوری اشک از چشمانم سرازیر میشود، با دیدن افرادی که برای گرفتن شال پهلوانی نزد جناب مهندس میروند، حال دلم دگرگون میشود. خدا را شکر میکنم که با راهنمایی، راهنمای عزیزم خانم معصومه و همیاری همسرم قدم برداشتم برای جایگاه دنوری و یک حال سرخوشی را تجربه میکنم. از خدا بابت وجود همسرم و کنگره تشکر میکنم و میخواهم همه این جایگاه را تجربه کنند. امیدوارم از این راه سربلند بیرون بیایم.
رابط خبری: همسفر مریم رهجوی لژیون یکم
عکاس: همسفر پرنیا رهجوی لژیون چهاردهم
ویراستاری و ثبت: همسفر سمیرا(لژیون بیستوششم) دبیر سایت
نمایندگی همسفران شادآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
270