اگر بخواهم در مورد ورود به کنگره و حس و حال قبل و بعدش بگویم؛ همانطور که تمام همسفرها در کنگره60 میدانند و با تمام پوست و گوشت و استخوان درک کردهاند. زندگی کردن با یک مصرفکننده خیلی سخت است؛ چون خود ما هم به نوعی در تاریکی به سر میبردیم. من قبل از اینکه با کنگره آشنا شوم؛ به علت اینکه مسافرم مصرفکنندهای بود که همه راه و بیراههها را برای خلاص شدن از مواد امتحان کرده بود، من به اوج تاریکی رسیده بودم، با خودم میگفتم اینجا هم مثل دیگر روشهایی که امتحان کرده بود، بیفایده است.
وقتی که مسافرم به کنگره آمد و بعد از چند جلسه، به من گفت تو هم بیا، به او میگفتم تو مصرفکننده هستی نه من؛ پس چرا من باید به کنگره بیایم، بعد از اینکه به کنگره آمدم و روز به روز با کنگره آشنا شدم فهمیدم من هم به نوعی مصرفکننده هستم و حال و روزم بهتر از مسافرم نیست، مسافر من نزدیک 8سال رهایی دارد ولی من بخاطر اینکه هنوز کنگره را درک نکرده بودم؛ وقتی به کنگره میآمدم، بهنوعی ماسک و نقابی بر صورت داشتم، در ظاهر حال خودم را خوب نشان میدادم ولی حالم خوب نبود؛ به همین خاطر کم کم از کنگره و این مکان مقدس دور و دورتر شدم، و دیگر به کنگره نیامدم.
ولی خدا را شکر چون مسافرم کنگره را رها نکرد، دوباره به کنگره آمدم اگر بخواهم زندگی قبل از کنگره و بعد از آشنایی باکنگره به چیزی تشبیه کنم؛ زندگی قبل از کنگره مثل کشوری جنگ زده بود که همه شهرها و روستاهایش نابود شده بودند و مسئولین به زور آن کشور را اداره میکردند ولی بعد آشنایی با کنگره و وارد سفر دوم شدن مسافرم دقیقا این کشور تبدیل به کشوری منظم رو به پیشرفت شد؛ دقیقا این مثال کشور جنگ زده در زندگی من و مسافرم پیش آمده بود، آن هم جنگی که به نابودی کامل زندگی ما داشت منجر میشد.
مسافرم در سفر اول بود و چند ماهی بود که سفرش را شروع کرده بود، من سفر اول خودم را نصفه کاره رها کردم و مشکلات زندگی ما دوباره زیاد شد، آن هم ناخواسته بدست، من آقای مهندس در سیدی ها از اینکه نیروهای اهریمنی نمیخواهند یار خود را از دست بدهند؛ دقیقا در سفر ما پیش آمد ولی مسافرم با کمک راهنمایش اکبر آقا با هر سختی که بود، سفر اول را به پایان رساند و وارد سفر دوم شد که بعد از به رهایی رسیدن مسافرم و بازگشت دوباره من به کنگره و خداروشکر روز به روز زندگیمان بهتر شد.
این دفعه بدون هیچ نقاب و ماسکی آمدهام تا به کمک آقای مهندس و راهنمای عزیزم به رهایی برسم و در کنگره یک خدمت گذار واقعی به دور از هر ضدارزشی باشم. من هم سفر نیکوتین خود را آغاز کردم. در اوایل مصرفم اصلا تصور نمیکردم یک روز اعتیاد پیدا کنم، پس از مدتی که قلیان و سیگار مصرف میکردم خودم را به مصرف تنباکو و توتون عادت دادم و میل مصرف به تنباکو و توتون بیشتر شد، گرفتار بیماری قلبی شدم و حالم خیلی خراب بود و مجبور شدم مصرف را کم کنم. زمانی که در لژیون راهنما گفتند: سیگار و قلیان ضدارزش محسوب می شود، تصمیم گرفتم برای درمان اقدام کنم. انسان هر کاری میخواهد انجام دهد، باید خواست قوی داشته باشد این خواست در وجود من بود.
درحال حاضر در سفر نیکوتین هستم، برای رسیدن به نتیجه باید با خود صادق باشم درمان را جدی بگیرم تا انشاء الله به نتیجه برسم و در پایان تشکر خاصی میکنم از راهنمای سفر نیمه تمامم که رها کردم، از خانم ملکی که برای من هر کاری از دستشان بر آمد انجام دادند و مانند یک حامی بزرگ مرا حمایت کردند، و حیف من قدر این از خود گذشتگی و مهربانی را درک نکردم و از آقای مهندس و خانوادهی محترمشان و از راهنمای خوبم خانم محمدزاده عزیزم تشکر و قدر دانی میکنم.
نویسنده: همسفر مژگان رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر ندا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم)
ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر فاطمه خدمتگزار سایت
همسفران نمایندگی پردیس
- تعداد بازدید از این مطلب :
129