این مبحث تقریباً مربوط به سال ۷۳ و راجع به مبحث نور، صوت و حس است.
استاد: بحث گذشته ما پیرامون حس بود که دوستان هم در جلساتِ خودشان آن را مطرح کردند و شما هم در مورد هسته و شکافتن آن و حس سخن گفتید.
بحث ما در مورد حس است که قبلاً هم گفتهایم تمام جهانبینی که آموزش میبینیم این نیست که بخواهیم عارف یا صوفی شویم یا معلومات عمومی پیدا کنیم بلکه ما به دنبال راهی میگردیم که اطلاعات و آگاهی خودمان را به قدر کافی برسانیم تا بتوانیم درست زندگی کنیم و از زندگی برخوردار شویم تا دچار چالشهای متعدد نشویم؛ چراکه اصل جهانبینی همین است که بتوانیم چگونه بر مشکلات فائق شویم.
مسئله جهانبینی که در مورد آن صحبت میکنیم یا هفتگی سیدی کار میکنیم به خاطر همین است؛ چراکه ما نسبت به دو سال قبل که نوشتن سیدی برای افراد کنگره اجباری شده است اصلاً کل کنگره تغییر کرده، همه رفتار و کردارها عوض شده است.
در مورد اعتیاد گفتهام تا زمانیکه ما صورت مسئله اعتیاد را فرانگیریم، نمیتوانیم اعتیاد را درمان کنیم؛ همینطور که صورت مسئله زندگی را یاد نگرفته باشیم، نمیتوانیم از زندگی خوب برخورار باشیم. همیشه ناراحت مسائلی هستیم که نداریم و برای آن چیزهایی که داریم ارزش قائل نیستیم.
یکی از مسائل جهانبینی، حس است. حس یک مسئله بسیار فوقالعاده و یکی از ارکان بسیار مهم هستی است که اگر راجع به آن در مسائل آموزشی و عرفانی جستجو کنید، متوجه میشوید اصلاً مطلبی وجود ندارد؛ درصورتیکه گفتهایم تمام سیستم کائنات بر مبنای حس حرکت میکند. حس یعنی گیرندگی، آن چیزی که دریافت میکند؛ پس بستگی دارد ما چقدر دریافت میکنیم؟ قبلاً یکسری رادیوها بود فقط یک موج را میگرفت مثلاً اگر کرمانشاه بودید نمیتوانستید موج FM تهران را بگیرید یعنی بُرد آن بُرد محدودی بود. حسهای ما هم همینطور است، گاهی اوقات اشتباه دریافت میکند یا خیلی از چیزها را نمیتوانیم دریافت کنیم.
هر کدام از اعضای حس پنجگانه ما یک بُرد خاصی دارد؛ مثلاً اینکه میگویید: من این را قبول ندارم، نه اینطور نیست یا اینطور هست، باید دریافت حس در شما قوی باشد.
عشق بر مبنای سه چیز حرکت میکند: سایهها، جاذبه و حس؛ جاذبه همان قدرت عشق و جاذبه است. در آنجا هم که میگوییم خداوند عشق را در تمام ذرات گذاشت منظور همان جاذبه است. جاذبه است که بقیه را به طرف خودش جذب میکند، زمین به دور خورشید میچرخد و ما روی این صندلیها نشستیم یا بر مبنای جاذبه است که من و شما، ذرات نقره و طلا یا تمام ذرات ساختمان دور هم شدهاند پس میبینید که تمام هستی بر مبنای جاذبه است.
هر چیزی میخواهد مثل خودش را جذب کند که این همان قدرت عشق است؛ اگر جاذبه نباشد همه چیز پاشیده میشود و از بین میرود.
ما چیزی به نام حس داریم که با آن دریافت میکنیم. پنج حس بینایی، چشایی، لامسه، بویایی و شنوایی را داریم؛ البته این حس، یک بُرد مخصوص دارد و در شرایط خاصی کار میکند که قبلاً راجع به آن صحبت کردهایم. فقط این را بدانیم که تمام هستی بر مبنای حس کار میکند.
حس افراد محدود و مشخص است؛ بعضی افراد حسشان بد و بعضی هم حسشان خوب یا بعضی افراد حسشان آلوده است؛ چراکه وقتی کینه، نفرت و حسادت باشد حس آلوده میشود؛ پس حس بر مبنای دریافت است. اگر حس ما سالم باشد ما همه چیز را سالم دریافت میکنیم اما اگر حسمان آلوده باشد به هیچ عنوان دریافتِ حس سالم را از زندگی نداریم. حتی حسی که از دوست یا اعضای خانوادهمان دریافت میکنیم یک چیز است و ممکن است واقعیت چیز دیگری باشد. شاید کسی حرفی را بر مبنای خیرخواهی بزند اما ما بر مبنای دشمنی آن را تلقی کنیم، برعکس آن هم میشود؛ بنابراین دریافت ما بستگی به حس دارد.
ما زمانی میتوانیم خوب دریافت کنیم که درون ما آرام باشد. وقتی شما در خانه یک فیلم تماشا میکنید اما مهمان هم دارید و همه صحبت میکنند، این باعث میشود شما اصلاً صدای فیلم را نشنوید و کسی که حرف میزند مرتب صدایش را بالاتر ببرد و شما هم صدای تلویزیون را بیشتر کنید؛ بنابراین چون سر و صدا زیاد است حس نمیتواند مطلب را دریافت کند.
از این قضیه میخواهم نتیجه بگیرم که وقتی حس ما آلوده است و از همه طرف سر و صدا باشد، شما نمیتوانید صدای حس را بشنوید. شما موقعی میتوانید صدای ظریف را بشنوید که سکوت و آرامش باشد؛ پس انسان هم صدای عشق و محبت را زمانی میشنود که درونش آرامش باشد. اگر آرامش نباشد ما آن صدا یا حس را دریافت نمیکنیم.
استاد: ما فکر میکنیم تقریباً در یک موضوع بودیم و برای اطلاع شما، چون دوستان همگی از یک گروه اکتشافی و علمی هستند در مورد کارهایشان همچنان در مورد آگاهی دادنِ بیشتر هستند در مورد بالا بردن سطح فکری و علمی. البته ما متفقاً نظرمان بر این است که بالا بردن درک و فهم انسانها جهت شناخت قدرتهای الهی و همینطور به هدف رسیدن، میباشد.
این هم مسئله آموزش است؛ گروههای اکتشافیای هستند که همیشه سعی میکنند اطلاعات جدیدی را به دیگران منتقل کنند که البته مفهوم این مسئله مشخص است. اگر نظر ما این است که درک و فهم انسانها در جهت شناخت قدرتهای الهی بالا برود پس وقتی درک و فهم انسانها در جهت قدرتهای الهی به حد بالا برسد ما راحتتر و زودتر میتوانیم به هدف برسیم.
قدرتهای الهی مانند قدرتهای مثبت هستند. اگر جایی گوهر گرانبهایی باشد ممکن است در آن رسوخ کنند و بخواهند آن را سرقت کنند. بعضی اوقات در ادیان هم همین اتفاق میفتد و آن جوهره اصلی زیر یک پوشش و مسئلههای مختلف و خرافات متعدد قرار میگیرد. نیروهای الهی اینگونه نیستند، آنها در جهت سلامتی و بهبود بشر در حال حرکت هستند و ما آنها را میشناسیم پس چون ما آنها را دیدهایم از اصل قضیه بری شدهایم و آن را کنار گذاشتهایم و میگوییم اصلاً صحبتش را نکن؛ پس منظور از قدرتهای الهی نیروهای مثبت است.
در تمام کائنات در کره زمین فقط ما وجود داریم، آنچه میبینیم همین است و آنچه که ما نمیبینیم، موجودات دیگر و زندگی پس از مرگ هم وجود ندارد؛ اگر اینطور بگویید، بله؛ شما صاحب اختیار هستید. ولی اگر بگویید به زندگی پس از مرگ معتقد هستيد، قضیه فرق میکند؛ آنوقت نیروهای الهی برای ما معنی و مفهوم پیدا میکنند. نیرو الهی یعنی یک نیروی مثبت که به ما کمک کند.
استاد: همانگونه که میدانید علم بیپایان و زندگی هم در هر بعدی که باشد، حیات از نقطهای که به انتها میرسد دوباره آغاز میگردد. شما آرزوی ارتقاء مقام برای ما مینمایید، ما هم مراحلی را میگذرانیم و این موضوع مانند یک گردش منظم و ادامهدار است. در این مقوله نور و هم صوت نقش بسیار مهمی را دارند که درست شبیه به مراسلات پستی و صحبت نمودن از طریق سیم تلفن و دستگاههایی است که امروز وجود دارند. در بعدی دیگر این مهم را صوت و نور بر عهده دارد که یکی اطلاع میدهد و یکی فرمان! مانند احساس و حرکت.
ما میتوانیم این موضوع را قبول کنیم یا قبول نکنیم. همه میدانیم علم بیپایان است؛ هرچه پیشرفت، اختراع و اکتشاف کنیم باز هم قضیه ادامه دارد. علم اصولاً پایانی ندارد مثل اعداد میماند. هر عددی تمام میشود عدد بعدی وجود دارد؛ علم هم بیپایان است. هر قدر ما اکتشاف کنیم و عمل کنیم باز به چیز دیگری که پشت سر آن وجود دارد میرسیم.
این هم مسئله مهمی است که زندگی در هر جهان و بُعدی که باشد چه در سماء، جهان آخرت، بهشت و جهنم تمثیلی هم همین است. حیات دوباره شروع میشود یعنی پایانی وجود ندارد، از یکشکل به شکل دیگری در میآید و آنهایی که نسبت به هم محبت و عشق دارند دوباره یکدیگر را در دنیا و آخرت ملاقات میکنند. خیلی مسئله مهمی است که ما این را قبول داریم یا نداریم؟ اگر قبول داریم که هیچ مشکلی وجود ندارد. ما اصلاً اصرار نداریم که قبول کنند چون اینقدر نادیدهها وجود دارد که خدا میداند اما اگر قبول داریم پس باید پشت پرده، نیمپردههایی هم قطعاً وجود داشته باشد.
وقتی استاد میگوید «آرزوی ارتقاء برای شما دارد» مثل دعا کردن است. شما برای ما دعا میکنید و ما برای شما دعا و خوبی را میخواهیم؛ این قضیه همینطور ادامه دارد.
سه پارامتر نور، صوت و حس که نقش بسیار مهمی دارند و شبیه به مراسلات پستی هستند. صوت مثل مراحل پشت بیسیم، تلگراف و تلفن که صحبت میکنید. نور هم فرمان میدهد یعنی دستور میدهد.
استاد میگوید: این مهم را صوت و نور، در ابعاد دیگر، همه چیز را بر عهده دارند که یکی اطلاع دادن مثل احساس کردن است و یکی حرکت کردن مثل فرمان دادن است.
اینجا راجع به نور صحبت میکند که تمام سیستم کائنات و چرخش بر مبنای سه محور نور، صوت و حس باهم در حرکت هستد؛ مثلاً پیامبران از همین کانال حس، برای ارتباط با جهانهای دیگر استفاده میکنند که آن را دریافت میکنند؛ اما آن حسی که حضرت موسی، عیسی یا مسیح داشتهاند حسهای خارج از کالبد است ولی ما ممکن است آن را نداشته باشیم تا دریافت کنیم ولی آنها با همین حواس میتوانستد دریافت کنند.
چگونه است که یکی چشمش خوب میبیند یکی چشمش نمیبیند و یکی نابیناست؟ پس یکی از مسائلی که در ارتباط وجود دارد مسائل حس است که رسول خدا داشت و آنها را دریافت میکرد. فرض کنید جبرئیل میآمد و این پیامها را میداد، اینها چگونه انجام میگرفت؟ جبرئیل که جسمیت نداشت! بر مبنای نور، صوت و حس بود که پیامبران در سطوح بالا دریافت میکردند و در سطوح پایین عُرفا مثل مولانا، حافظ و سعدی.
در قرآن در سوره نور آیه۳۵ راجع به نور که فرمان میدهد این مسئله را داریم که میگوید: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»
(خداوند نور آسمانها و زمین است مثل نورش چون چراغدانی است که در آن باشد چراغ، آن چراغ باشد در آبگینه و آن آبگینه گویا که آن ستارهای است درخشان که افروخته میشود آن چراغ از درخت با برکت زیتون که نه شرقی است و نه غربی، نزدیک است که روغن آن روشن شود و اگر چه نرسیده باشد آن را آتش؛ روشنی بر روشنی است. راه مینماید خداوند به نور خود هرکه را خواهد و میزند خدا مثالها را برای مردمان و خدا به همه چیز دانا است.)
خداوند میگوید: نور خداوند مانند چراغدانی است، فرض کنید این چراغدان حباب شیشهای هم دارد که خودش را نشان میدهد؛ آیا واقعاً خدا در چراغدان وجود دارد؟ نه!
میگوید مَثل آن اینطور است مثل جایی دیگر که میگوید: «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ» مثل باغی است؛ چگونه ما این را حقیقت گرفتیم؟ مَثل جهنم مانند این است که آب جوش روی سر آدم میریزد و آدم را از مخ آویزان میکنند؛ اینها تمثیل است. ما این تمثیلهایی که در قرآن استفاده شده است را با اصل واقعیت اشتباه گرفتهایم.
مَثل نورش مثل چراغدانی است؛ شما یک چراغ را در نظر بگیرید که در چراغدان وجود دارد.
آبگینه به معنی بلور، شیشه یا آینه بوده و آن حباب شیشهای که فانوسها دارند مثل آبگینه است. آن فانوس که حباب شیشهای دارد را درون چراغدان میگذارند که نور آن را هدایت میکند.
اگر بخواهیم این را تمثیل در نظر بگیریم میتوانیم بگوییم چیزی که در درون انسان قرار دارد و او را هدایت میکند نور است «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِيهُ» که ما را به سمت پاکی و نیکی هدایت میکند که در کتاب ادموند و هلیا هم گفتهام.
با تمثیل میتوانیم جسم خود را یک چراغدان در نظر بگیریم، نور چراغ همان روح، حباب شیشهای هم نفس واحده یا کالبد دوم است یعنی در دورن جسم ما آنجا روح وجود دارد. روح از طرف چه کسی است؟ خداوند چهکاره است؟ هدایتکنندهای است که نه شرقی است نه غربی.
این چراغ، سوخت میخواهد؛ مگر چراغ بدون سوخت میشود؟ نفت یا روغن میخواهد که میگوید: سوخت آن هم از درخت زیتون مبارک است که چراغ آن هم بدون آن که با شعله آتش روشن کنید خودش روشن میشود. نور آن هم نه از شرق و نه از غرب میآید، شرق و غرب ندارد.
خداوند، هرکسی را بخواهد هدایت میکند؛ این موضوع همینطور شانسی نیست که هیچ حساب و کتابی نباشد. قاضی هم اینچنین است اگر قاضی بخواهد هر کسی را همینطور محاکمه و قضاوت کند و به زندان بفرستد که نمیشود؛ قاضی بررسی میکند که آیا او مستحق تبرئه است یا نیست؟ خداوند هم همینطور است؛ میبیند آیا فرد مستحق هدایت است یا نه؟
باز هم تأکید میکنم که این مَثل است؛ اگر بخواهیم واقعیت در نظر بگیریم، چقدر مسخره است. وقتی خداوند مَثلی از عنکبوت میزند ببینید این عنکبوت چه مهندسی، ظرافت و دقتی برای تارها به کار میبرد؛ بنابراین موضوع مهم این است که ما تمثیلها را با اصل مسئله یکی نگیریم.
خداوند هرکه را بخواهد هدایت میکند؛ آن روح در درون ما وجود دارد و همیشه با ما نجوا دارد و صدای او را میشنویم. هر اتفاقی بیفتند ما صدای روح و جن را در دورنمان میشنویم؛ اگر بخواهیم کاری انجام بدهیم یکی میگوید: انجام بده، یکی میگوید: انجام نده؛ گویی دو نفر هستند که یکی ما را به سمت منفی و دیگری ما را به سمت مثبت تشویق میکند. همیشه ما صدای آنها را میشنویم.
در بُعد دیگر که جهان پس از مرگ یکی از آنها است، این مهم را، نور و صوت به عهده دارد. یکی اطلاع میدهد و یکی فرمان، مانند احساس و حرکت. برای تکامل بخشیدن به همه اینها یک گردش و چرخش مانند چرخ گردون میگردد.
وقتی شما به کسی میخواهید تلفن بزنید در همان لحظه آن فرد با شما تماس میگیرد این همان تلپاتی است. این احساس تلپاتی و القا همهجا اتفاق میافتد؛ مخصوصاً آنها که خیلی باهم نزدیک هستند.
این مراحل صوت، نور، حس، نیروی الهی، حیات و زندگی همه در حال حرکت و چرخش هستند تا تو نانی به کف اری و به غفلت نخوری؛ تا ما تصفیه و تزکیه بشویم.
وقتی به دانشگاه میروید همه اساتید درس میدهند، دانشجوها درس میخوانند، آزمایشگاه و بخش امتحانات وجود دارند، همه سیستم کار میکنند تا افراد در رشتههای مختلف فارغالتحصیل شوند.
همه این سیستمها در جهان هستی کار میکند تا بعضیها تصفیه، پالایش شوند و به مرحله دیگری عروج کنند که دوباره به آنها نیاز دارند، همانطور که دانشگاه در حال آموزش دادن به دانشجویان است تا آنها را پرورش بدهد؛ چون بعداً به وجود آنها نیاز دارد تا استاد افراد صفرکیلومتر شوند. منظورم این است کل سیستم خلقت، میخواهد اینها به درجههای بالاتری برسند تا بهعنوان استاد، مرشد و غیره بتوانند به دیگران کمک کنند تا این سیستم درست حرکت کند.
اگر شما به یک کارخانه بروید آیا میشود همه کارگر باشند؟ کارگر لازم است ولی یکسری هم باید حسابدار، مهندس یا تکنسین در رشتههای مختلف باشند.
استاد: به این دلیل که آنچه تصفیه و تزکیه میشود از مرکز خارج و جذب قطب بُعد دیگر میگردد. البته این موضوع با ترک غیر ارادی فرق دارد. ارادیها ممکن است اصلاً بابتِ دانش روح، چیزی ندانند ولی به علت بازگشتهای متوالی خواهند فهمید تا اینکه با ارده و علم بتوانند سفر کنند؛ آنگاه هر کدام از آنها میتوانند پیامآور یا مرشد بشوند.
همه ما وقتی شب میخوابیم به بُعد دیگر میرویم. جالب این است که همه ما شب میمیریم و دوباره صبح زنده میشویم. در زمان خواب به جهانهای دیگر میرویم؛ یعنی هرچه در این زندگی داریم در بعد دیگر هم داریم.
قدیمیها میگویند: خر مال کسی است که سوارش است؛ بنابراین زندگی هم همین است که شما هستید؛ زمانیکه شما خواب میبینید زندگی واقعی ما در آن قسمت، همینی است که در خواب میبینیم. ما غیر ارادی به آنجا میرویم و برمیگردیدم.
افرادی که در تصفیه و پالایش به مراحل خیلی بالایی برسند میتوانند حتی بهصورت ارادی به جهانهای دیگر بروند و برگردند مثل سهروردی؛ اگر شما کتاب حکمتالاشراق او را بخوانید، البته خیلی هم سخت است، در این کتاب یکی از کلمات قصار سهروردی راجع به حکما و فیلسوفها صحبت میکند که میگوید حکما دو دستهاند: حکمای ذوقی و حکمای بحثی.
حکمای بحثی کسانی هستند که به مدرسه، مکتب و حوزه علمیه میروند یا مراحل متعدد درسی را میگذرانند، فیلسوف میشوند و به یک مرحلهای میرسند.
دسته دیگر که به آنها ذوقی یا طلعه هم گفته میشود؛ گروهی هستند که:
نگار من به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
سهروردی میگوید حکمای ذوقی کسانی هستند که همانطور که خلع لباس میکنند، همانطور هم خلع کالبد کنند؛ یعنی همینطور که لباسش را در میآورد همانطور هم بتواند از جسم خودش خارج شود و به عالم ملکوت و جبروت و... برود.
یکسری حکمای بحثیاند، یکسری حکمای ذوقی؛ یکسری هم حکمای بحثی مطلق و یکسری حکمای ذوقی مطلق هستند که اینها هر دو وجود دارند اما در تقسیمی که سهروردی میکند، حکیم ذوقی از حکیم بحثی خیلی بالاتر است ولی خلیفه یا اصلکاری کسی است که هم حکیم بحثی و هم حکیم ذوقی باشد؛ یعنی هم بتواند در بحث و هم در ذوقی استدلال داشته باشد مثلاً مولانا جزو حکمای ذوقی است چون هم در شعر و علم، هم در قسمت مسائل دیگر پیشرفته بود. افراد دیگری هم هستند ولی مهم این است که هم بحثی و هم ذوقی باشند که این مرحله ارزشمند است.
ممکن است کسی که میخواهد به مرحله مرشدی برسد با تزکیه، پالایش، عرفان، کلاس، بحث و خیلی چیزهای دیگر به این مرحله برسد؛ اما گاهی اوقات ما میخواهیم با حشیش به مرحله مرشد و پیامآور برسیم.
من ندیدم ولی شنیدهام که اگر به بعضی از معابد هندی بروید از بوی حشیش دیوانه میشوید. همه حشیش میکشند چراکه فکر میکنند حشیش انسان را از حالت طبیعی خارج میکند، وارد توهم و فازهای مختلف میشود که ممکن است خروج هم انجام بگیرد؛ بنابراین کسانی که با حشیش، چرس، بنگ، شیشه، اسید و اینطور چیزها میخواهند خلع کالبد کنند، فاجعه است؛ اینها به اعماق جهنم هدایت میشوند. این افراد حتی سیستم عصبی خودشان را تخریب میکنند و به نتیجه هم نمیرسند؛ آخر هم جایشان در قبرستان یا جای دیگری است. البته خیلی از کلاسها هم وجود دارد که میخواهد این کار را یاد بدهد که باعث نابودی فرد میشود.
جالب این است اگر کسی بخواهد پزشک متخصص بشود باید دیپلم بگیرد، کنکور بدهد، وارد دانشگاه شود و بعد از دوره عمومی، دوره تخصص را بگذراند تا بتواند در یک زمینه تخصص پیدا کند تازه آن هم شاید نتواند خوب جراحی کند؛ در مقابل کسی که درس نخوانده و سواد هم دارد یا ندارد، میخواهد با گذراندن ۶ ماه در کلاس همه چیز را یاد بگیرد، استاد شود و مریضها را شفا بدهد؛ چگونه؟ حلقه تشکیل بدهیم، انرژی بدهیم و انرژی بگیریم.
ما یک دیوار در وجودمان داریم که بین ۵ حس ظاهری و ۵ حس باطنی ما است. وقتی بیدار هستیم اجازه نداریم خواب ببینیم؛ فرض کنید الآن بیدار هستيد اما یکمرتبه خواب ببینید، یعنی وارد یک بُعد، فضا و مکان دیگری میشوید و افراد دیگری را میبینید یعنی در این مکان دیگر نیستید. بستگی به شرایط دارد که چه اتفاقی بیفتد؛ آن وقت کابوسهایی هست که در بیداری میبينيد. یکی از اسمهایی که روی شما میگذارند اسکیزوفرنی آن هم از نوع خیلی خیلی حاد است.
۵ حس خواب و ۵ حس بیداری نباید باهم قاطی شود؛ اگر قاطی شوند شخص از حالت تعادل و کنترل خارج میشود، هزاران بیماری میگیرد و زندگی او سیاه میشود. بعضیها فکر میکنند چیز خوبی است یا به یک چیز ماورائی دست پیدا کردهاند اما این یک عمل مخرب است چراکه هزاران بیماری میگیرد و زندگیاش سیاه میشود.
آنهایی که به این تکنیک میرسند از طریق ریاضت، تزکیه و پالایش و خیلی مسائل دیگر به مرحلهای میرسند که میتوانند و قدرت تحملش را دارند. کسی که قدرت تحمل و کنترل آن را ندارد با چرس، حشیش و بنگ و خواندن کتابهای دیگری مثل موسکالیته، سر از قبرستانها، کوهها و بیابانها در میآورد چراکه میخواهد سیر معنوی کند؛ بنابراین پیامآور شدن و یا مرشد شدن با چرس، بنگ، شیشه و اینطور چیزها نمیشود.
تفاوت علمای بحثی و ذوقی در مسئله حس است؛ حس در همه جا برای ما نقش بسیار سازندهای دارد. اگر حس آلوده باشد، دچار مشکلات متعددی میشویم، باید حسمان دریافت کند. شما باید دریافت کنید؛ باید دوست داشتن، محبت و عشق را دریافت کنید. آیا میتوانید دریافت کنید؟ از هر جایی هم، نمیتوانید دریافت کنید؛ این موضوعی است که ما باید روی حسمان کار کنیم. حس ما ممکن است خیلی خیلی اشتباه هم بکند باید حواسمان باشد حسآلوده نشود.
همه اختلاف افرادی که مادی و معنوی هستند روی همین مسئله حسهای ظاهر و باطن است. مخصوصاً امروزه در بحثهای روانشناسی و روانپزشکی فقط با ۵ حس ظاهر کار دارند و با حسهای باطن هیچ ارتباطی ندارند، آن را به رسمیت هم نمیشناسد و تا بخواهند از این مباحث صحبت کنند فوری در جهان علمی تکفیر میشود.
تایپ: همسفر هاجر، از اعضای لژیون سردار، رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون یکم)
ویرایش: همسفر زهرا، از اعضای لژیون سردار، رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون دوم)
ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر سمیه
همسفران نمایندگی وکیلی
- تعداد بازدید از این مطلب :
428