سومین جلسه از دوره چهارم سری جلسات خصوصی لژیون سردار همسفران آقا، نمایندگی پرستار به استادی پهلوان محترم مسافر ناصر، نگهبانی راهنما همسفر سجاد و دبیری همسفر محمد مهدی با دستور جلسه "وادی هشتم و تاثیر آن روی من" پنجشنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۳۰ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، ناصر هستم، یک مسافر.
خدا را شکر میکنم، همیشه خدا رو شکر، جاهای خوب، آدمهای خوب، کنار هم بودن جای شکر دارد. شعب کنگره ۶۰ برای من یک احترام و ارج خاص دارد، چون وقتی وارد کنگره میشویم، هر چه داریم کنار گذاشته میشود جز محبت، عشق و احترام چیز دیگری نیست. امیدوارم این محبت و عشق ملکه وجودی ما شود و به همهجامعه منتقل شود و همه ما مثل شمعی باشیم که همهجا را روشن میکند انشا الله به اذن الهی و این هدف نهایی کنگره هم میباشد.
مثل همیشه از تجربیات خودم برای شما صحبت خواهم کرد، زیرا دوست ندارم درباره چیزهایی که بلد نیستم نظریهپردازی کنم. وقتی در سفر اولم وارد لژیون سردار شدم، تفکرم خیلی تغییر کرد. ابتدا فکر میکردم امکان ندارد جایی اینقدر خالص، پاک و زیبا آدمها را جمع کند و هیچ دریافتی از آنها نداشته باشد. بعد گفتند: لژیون سردار محل خدمت مالی است و میتوانید خدمت کنید. با خودم گفتم بالاخره مشخص شد که کنگره رایگان نیست و پیش خودم گفتم اینجا من میتوانم مچ آنها را بگیرم. درخواست کردم وارد لژیون سردار شوم، گفتند نمیتوانید، شش ماه است که وارد کنگره شدهاید، از آقا فرشاد راهنمای خودم درخواست کردم اجازه بدهند تا وارد لژیون شوم و خدمت کنم، میخواستم بفهمم چه خبر است. بعد از هفت، هشت ماه اجازه دادند و دو ماه بعد وارد لژیون سردار شدم، به خدمت آقای مهندس رسیدم و تازه فهمیدم چه خبرهای اینجاست.
در شعبه زنجان بودم و به دوستان عرض کردم یاد پدر خدابیامرز خودم افتادم، ما چهار بچه بودیم که با یک سال اختلاف به دنیا آمده بودیم. پدرم تازهکارش را شروع کرده بود و ما در خانه کوچکی زندگی میکردیم و فضا کمی داشتیم. پدرم گاهی اوقات که به خانه میآمد به من و خواهرم میگفت: "بیاید، دست من را بگیرید، میخواهم راه بروم، نیفتم" ما با عشق، دست بابا را میگرفتیم که نیفتد و با او تاتی تاتی میکردیم. سالهای بعد که بزرگ شدیم متوجه شدیم که او میخواست به ما راه رفتن را یاد بدهد ولی به یک حال قشنگ و عشق این را به ما یاد میداد که ما قشنگ راه میرفتیم و بعدازآن میدیدیم چقدر حال ما خوب است. یادم است که سطح راه رفتن را ارتقا داد، پشتک زدن و پریدن را هم به ما یاد داد و اینها چقدر در بدن و فیزیک ما تأثیر گذاشت همه اینها بهواسطه آن محبت پدرم بود.
امروز اگر کسی از من بپرسد لژیون سردار برای چیست؟ میگویم آقای مهندس لژیون سردار را به وجود آوردند برای کسانی که میخواهند درست راه رفتن را یاد بگیرند، نهفقط راه رفتن روی زمین، برای کسانی که دوست دارند به آسمانها سفر کنند، برای کسانی که علاقه دارند در هفتآسمان راه بروند و برای کسانی که میخواهند خودشان را بشناسند. این حرفها کنار هم پیچیده میشود، معانی آن تغییر و از دید من قشنگتر میشود. استاد امین فرمایشی میکنند که من عاشق این جمله ایشان هستم که انسان مجموعهای از انرژیهای فشرده شده است که به دورهم جمع شدهاند. آقای مهندس هم میفرمایند: ما آمدیم تا به تعادل برسیم؛ چه تعادلی؟ اینکه من بخوابم و بیدار شوم و کی غذا بخورم؟ نه، ما آمدهایم که این مجموعه انرژیهای عظیمی که قدرت مطلق، بزرگی که آفریدگار هستی است و کار او نیز بزرگ است، بزرگ آفریده و بزرگ اصلاً کار کوچک نمیتواند بکند، هر ذره خلقت از بزرگ، بزرگ است. شما آلان اینجا نشستهاید توسط بزرگ آفریدهشدهاید. حالا باور شما چه هست مهم نیست او خلقتش بزرگ است. این مجموعه انرژیهای فشرده شده در وجود ما باید به تعادل برسند و برای تعادل باید شناخت رسید. تا از چیزی خرج نکنیم منبع آن چیز را نمیفهمیم، شما تا زمانی که زور خود را نسنجیدهاید، میدانید چقدر زور دارید؟ تا دویدن را امتحان نکنید نمیدانید چقدر قدرت دویدن دارید؟ تا شنا نکنید و به زیر آب نروید به قدرت تحمل ریه خود در زیر آب پی نخواهید برد.
در زندگی منابع و ذخایر اصلی در درون ما هستند خارج از این گوشت، پوستواستخوان منابع اصلی درون ماست و برای این است که در این دنیا راه برویم ولی آنچه داخلی است، برای این است که به آسمان راه پیدا و در آنجا حرکت کنیم. لژیون سردار از دیده بنده، دشتی را مجسم کنید که دورتادور از کوه، روستا، کلبه و خانه تشکیل شده است و از هر کلبه و روستا راه کوچکی را تصور کنید که در این دشت میپیچد و به دور خودش حرکت میکند. ما انسانها سرشار از انرژیهای مختلف هستیم که در صحرای وجود و هستی گم شدهایم که من به خودم اشاره میکنم و به دیگران جسارتی نمیکنم. یکی با حسد، بخل، کینه، خشم و انواع این احساسات به دور خود میچرخد، یکی هم راه خودش را بهدرستی طی میکند، اما بعضیها هستند که هنگام بیرون آمدن از این راه در وسط دشت با یک بزرگراه برخورد میکنند. همه کورهراهها به این بزرگراه میرسند و کسی که در این بزرگراه حرکت میکند، تمام کورهراهها را پشت سر میگذارد؛ آن بزرگراه بخشش، مهربانی، عشق، محبت و بخشندگی است. همانطور که در قرآن مجید و کلامالله در اول قرآن و هر آیه و گفتهشده «بسمالله الرحمن الرحیم» که بزرگراه را نشان داده است ولی ما افتادهایم در این کورهراهها.
لژیون سردار اتوبانی است که به حرکت وجودی ما در عالم سرعت میدهد. مطالبی را انسان نمیتواند بگوید چون انسان وقتی در این بزرگراه حرکت میکند احتیاج به سوخت دارد و ما در زندگی نمیتوانیم ورزش کنیم و انتظار نداشته باشیم داشت درد همراهش نباشد. هر چه بدهیم، چیزی به دست میآوریم، و نیاز به تداوم در ورزش داریم. تداوم در ورزش لایههای عمیقی هم در وجودمان میسازد و در بیرون باعث سلامتی میشود. در عالم بخشندگی نمیتوانم با دادن یکمیلیون تومان بگویم بخشنده شدهام. نه اصلاً از این خبرها نیست و یا بگویم پهلوان شدن و دیگر بس است. هرکسی بهاندازه میزان خودش و تا جایی که بتواند، باید برود تا به بخشش برسد و بخشندگی برای آن است که ما بشویم خود بخشش. راه که میرویم برای مردم خیر بخواهیم، راه که میرویم عشق بورزیم به تکتک فرزندانی که اطرافمان هستند. راه که میرویم آرزوی خیر برای همگان داشته باشیم. این حرکت بهجایی میرسد که در خواب با دو دست باز میبخشیم و تبدیل به بخشش میشویم. این آدم هر جا که پا بگذارد، تاریکی از او فرار میکند و ما نیاز داریم این کار را بکنیم.
ما همیشه بر روی زمین سجده میکنیم و از او میخواهم که به ما بدهد آیا تابهحال شده که یکبار سجده کنیم به زمین و بگویم من به تو میدهم؟ بگوییم تو همهچیز را به من دادی، من هم وجود و خیرم مال تو؟ به این زمینی که روی آن قدم گذاشتهایم؟ آن موقع ما بخشش میشویم و از شادی سر درمیآوریم. در این وادی همان تبدیل، تغییر و ترخیص صورت میگیرد و با بخشش مطمئناً به وادیهای بهتری ورود خواهیم کرد. امیدوارم که بهترین معانی را در هر وادی بفهمیم و در هر جایگاهی در سردار، جایگاه بالاتری وجود دارد مهم این است که هر کلمه آن را بفهمیم و به آن برسیم و درنهایت به آن کلمه تبدیل شویم. یک بزرگی فروند: در هنگام خواندن قرآن، هر جا که خوشتان آمد، همانجا قرآن را ببندید و به کلمهای که دوست دارید توجه کنید و به آن بچسبید. ایشان گفتند یکبار برای درک کلمه اللهاکبر و بسمالله الرحمن الرحیم تلاش کردند و دیگر نتوانستند قرآن را باز کنند.
انسان با درک بسمالله الرحمن الرحیم، دنیای و راه رفتن معمول او دچار تغییر میشود، چرا؟ آیا فرقی دارد؟ همه ما در روز بسمالله در دلمان جاری است اما چه میشود فردی با گفتن آن منقلب میشود ولی در من اتفاقی نمیافتد. معانی را دنبال کنید و تلاش کنید به درک برسید و تا خود آن معنا شوید. هستی، خداوند، قدرت مطلق، بزرگ آفریده، بزرگ هم آفریده است و این بزرگ آفریده دومی میخورد به سینه ما، این را کم نگیرید، حیف است روی آن کار نکنیم و برای رسیدن به آن قدمی بر نداریم.
ممنونم که به صحبتهای من توجه کردید
تایپ، ویراستاری و بارگذاری خدمتگزاران سایت همسفران آقا، شعبه پرستار.
- تعداد بازدید از این مطلب :
549