English Version
This Site Is Available In English

لژیون سردار نوری در زندگی من

لژیون سردار نوری در زندگی من

جلسه یازدهم از دوره‌ چهارم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی شفا مشهد، به استادی پهلوان همسفر سارا، نگهبانی دنور همسفر طلعت و دبیری دنور همسفر فرزانه با دستور جلسه «وادی هشتم (با حرکت راه نمایان می‌شود) و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه ۹ مهرماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۴:۴۵ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

خیلی خوشحال هستم که اینجا حضور دارم افتخار بزرگی برای من است، شهر امام رضا و دستور جلسه، وادی هشتم باشد؛ از دعوت نگهبان لژیون سردار خیلی ممنونم هستم و خدا را شکر می‌کنم. ممنون از آقای مهندس برای این لحظه که کنار هم هستیم، من می‌گویم خانواده پنهانی و پرقدرت کنگره۶۰، انگار ما صدسال است، همدیگر را می‌شناسیم و داریم در قدرت زندگی می‌کنیم؛ ما یکدیگر را نمی‌شناسیم؛ ولی می‌شناسیم به‌واسطه دردی که داشته‌ایم درد مشترک بوده و امروز در آموزش هم منبع مشترک داریم و کنار هم یاد می‌گیریم.

دستور جلسه وادی هشتم (با حرکت راه نمایان می‌شود) است. به نظر من این دستور جلسه مختص لژیون سردار است؛ واقعاً اگر من خواسته دارم، باید حرکت کنم؛ آقای مهندس می‌فرمایند: انسانی که ایستاده، هیچ حسی ردوبدل نمی‌کند؛ سکون برای انسان اصلاً جایز نیست؛ وادی هشتم دو قسمت دارد: یکی حرکت و یکی جبران خسارت، باید از یکجایی شروع کنم، آن مسیر و راه هدف دارد؛ باید ببینم هدف و خواسته من چیست؟ خواسته من، رهایی مسافرم، لژیون سردار، دنوری، پهلوانی و ... است؛ اول باید یک‌راه برای خودم بگذارم، همیشه فکر می‌کنم در دعا و نماز می‌گوییم: «اِهدِنَا صِراطَ المُستَقیم» یعنی: خدایا من را درراه درست قرار بده؛ کنگره یک‌راه سبز و روشن است تا بیایم خوب زندگی کردن را تمرین کنم.

لژیون سردار مثل یک «نور» است من که سال‌ها حالم خراب بود؛ الآن که در مسیر لژیون سردار قرارگرفته‌ام، نمی‌توانم یک‌مرتبه پهلوان شوم؛ باید آرام‌آرام صورت خود را به سمت نور برگردانم، از سبد قانون یازدهم شروع کنم بعد سرداری و دنوری تا برسم به پهلوانی و در آخر انسانی شوم که به مردم کمک کنم. هدف از خلقت من چیست؟ همین‌که بتوانم به سایر انسان‌ها کمک کنم؛ دستان دیگری را بگیرم؛ مثل خودم که راهنمای من، یک روز دست‌های مرا گرفت؛ همیشه می‌گویم: این راه روشن و سبز کنگره را آقای مهندس برای ما هموار کردند؛ دیده‌بانان، راهنمایان و مرزبانان همه با فانوس ایستاده‌اند و این راه را برای ما روشن می‌کنند تا این مسیر ادامه‌دار باشد؛ همه هدف من از لژیون سردار همین است که من هم بتوانم از خدمتگزاران باشم؛ یک فانوس برای آینده‌ام، فرزندانم، برای خواهر و برادر کوچک‌ترم در دست بگیرم.

استاد امین می‌فرمایند: «ما آدم‌ها باید قطب‌نمای خود را پاک نگه‌داریم» قطب‌نما قلب و احساس ما است؛ اگر ما یکجا ساکن باشیم، وقتی حس‌های ما ردوبدل نشود، به حالت سکون درمی‌آییم، هیچ حرکت و تلاشی نمی‌کنیم. می‌گویند: خوشبختی برای کسی است که می‌دود و تلاش می‌کند، آقای مهندس فرمودند: بعضی حرکت‌ها مثل تردمیل است، خیلی می‌دوید، اما اشتباه است و در همان اول مسیر هستید و هیچ تغییر و حرکتی نمی‌کنید. «من از بی‌نیازی به ثروت رسیدم» آدم درجایی آن‌قدر بی‌نیاز است که تازه آنجا ثروتمند شده، وقتی تمام توان خود را می‌گذارد، پهلوان، دنور و سردار می‌شود، این‌ها صفتی است که ما آن را به وجود می‌آوریم، باید ببینم صفت من چیست؟ گاهی وقت‌ها، توان من پنجاه میلیون تومان است؛ ولی به‌اندازه پهلوانی برای من ارزش دارد.

آدم باید خودش را با خودش مقایسه کند؛ ببیند توان او چه قدر است؟ این ذره‌ای از جبران خسارتی است که به خاطر گذشته‌ داشته‌ایم، آسیب‌هایی که به خود، خانواده و محیط‌زیست زده‌ایم؛ هنگامی‌که من عضو لژیون سردار شوم، آن پول برای کنگره خرج می‌شود و در ادامه حال من بسیار خوب است. بعد از دریافت شال، تصمیم گرفتم دل نوشته‌ای بنویسم و از حس و حال خود بگویم، این حسی است که فقط خود آدم می‌تواند، احساس کند؛ ولی قابل‌بیان نیست؛ مادر و پدر من پهلوان هستند؛ حتی این حس را نمی‌توانیم برای یکدیگر توضیح بدهیم با این‌که همه ما پهلوانی را تجربه کرده‌ایم.

فیلمی دیدم موضوع آن این بود که فرد نیازمندی از شخص دیگری کمک می‌گیرد، او تاجری را برای کمک معرفی می‌کند، وقتی به آن شخص می‌رسد می‌بیند آن فرد با تاجر دیگری بر سر مبلغ خیلی کمی بحث می‌کند؛ وقتی تاجر متوجه می‌شود که آن فرد آمده تا از او کمک بگیرد، مبلغ زیادی به فرد کمک کرد. فرد نیازمند می‌گوید: شما که داشتید با آن فرد تاجر بر سر یک مبلغ کوچک بحث می‌کردید. تاجر در جواب می‌گوید: آن معامله با بنده خدا بود، معامله با خود خدا، خیلی فرق دارد و شما برای من حکم معامله باخدا را دارید؛ ما آدم‌ها هم همین هستیم؛ باید باخدا معامله کنیم؛ اگر خواسته دارید و می‌خواهید حرکت کنید؛ حتی با انداختن ده هزار تومان در سبد دریغ نکنید؛ مثلاً امسال اگر سردار شدید و سال دیگر نمی‌توانید دنور شوید، سرداری را یک‌میلیون بیشتر کنید و هرسال مبلغ را بالاتر ببرید تا آن رکود برای شما پیش نیاید؛ امیدوارم اگر می‌خواهید، به آن برسید. من یک آرزو دارم که تنها آرزوی من است؛ امیدوارم دختران هم سن و سال من که در اعتیاد هستند راه سبز و روشن کنگره برای آن‌ها باز شود.

تایپ: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون نهم) و همسفر الهه رهجوی همسفر فاطمه (لژیون پانزدهم)
ویراستاری: همسفر عاطفه رهجوی راهنما همسفر شفیعه (لژیون چهارم) و همسفر مینا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون ششم)
ارسال: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر اعظم خدمتگزار سایت
همسفران نمایندگی شفا

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .