English Version
English

جهان‌بینی فقط برای درمان اعتیاد نیست

جهان‌بینی فقط برای درمان اعتیاد نیست

جلسه هفتم از دوره بیست و هشتم کارگاه‌های آموزشی خصوصی ویژه همسفران کنگره ۶۰، نمایندگی لویی پاستور با دستور جلسه «جهان‌بینی 1 و 2» با استادی راهنما همسفر پریسا، نگهبانی موقت همسفر سمیه و دبیری موقت همسفر رویا رأس ساعت ۱۶:۳۰ روز سه‌شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال ۱۴۰۳ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:

خدا را شاکرم که مجدداً در این جایگاه قرار گرفتم. از ایجنت محترم، مرزبانان گرامی و نگهبان جلسه که اجازه و فرصت خدمت در این جایگاه را به من دادند سپاسگزارم. از اساتید جهان‌بینی کنگره ۶۰ آقای امین و آقای مهندس که برای بهبود حال همسفران و مسافران تلاش می‌کنند و این بستر را آماده کردند تا ما به آن دانش و آگاهی برسیم، قدردان و سپاسگزارم.

مبحث جهان‌بینی بسیار گسترده است و برای من تا قبل از ورود به کنگره چیزی به نام جهان‌بینی در کار نبود و اگر هم بود خیلی سطحی و کم بود. تعریف جهان‌بینی در این جزوه این‌گونه نوشته شده است؛ «جهان‌بینی یعنی: آنچه ما نسبت به کل هستی (جهان بیرون و درون) ادراک، احساس، دریافت و برداشت می‌کنیم.» هر کس یک نوع نگرش و تفکری را نسبت به خودش و جهان پیرامونش دارد و اگر انسان از فلسفه وجودی خودش و هستی اطلاعی نداشته باشد ممکن است دست به کارهایی بزند که جبران‌ناپذیر است.

جهان‌بینی چه چیزی را می‌خواهد به من بگوید؟ با ورود به کنگره، مثلث درمان یعنی جسم، روان و جهان‌بینی برای من همسفر مطرح می‌شود، اگر این سه پارامتر با هم و به‌موازات همدیگر حرکت کنند فرد مصرف‌کننده به درمان می‌رسد و شخص به تعادل می‌رسد. حال اگر یکی از این سه پارامتر ناقص باشد، مشکل فرد مصرف‌کننده حل نمی‌شود و فرد به درمان نمی‌رسد. ما در جهان‌بینی یاد می‌گیریم که اگر یک‌پنجم به جهان‌بینی فرد اضافه شود می‌تواند یک‌پنجم از موادش را کم کند؛ پس اینجا نقش جهان‌بینی در مسئله درمان اعتیاد پررنگ می‌شود.

جهان‌بینی فقط برای درمان اعتیاد نیست و ما در تمام سطوح زندگی با آن سروکار داریم، در آداب و معاشرت، در ورزش، تغذیه و ... پس جهان‌بینی می‌خواهد چگونه زیستن را به ما آموزش بدهد تا من به آن صلح و آرامش برسم و حداقل درگیری را با سایر انسان‌ها داشته باشم.

انسان به دلیل اختیاری که دارد با خیلی از نیروها، حس‌ها و خواسته‌های معقول و نامعقولی در صور آشکار و صور پنهان سروکار دارد و این نیروها نقش پررنگی دارند و ما را وارد بازی می‌کنند و اگر ما زندگی را یک بازی در نظر بگیریم باید قوانین بازی‌کردن در آن را نیز یاد بگیریم و این مستلزم داشتن دانایی است.

خب این دانایی را چگونه به دست بیاوریم؟ اینجا مثلث دانایی مطرح می‌شود که شامل آموزش، تجربه و تفکر است. ما در این جهان کاری مهم‌تر از خودشناسی و خودسازی نداریم و تنها چیزی که هم با خودمان از این دنیا می‌بریم چیزی است که در این دنیا به آن تبدیل شده‌ایم. انسان تنها موجودی است که در همان ابتدا انسان به دنیا نمی‌آید منظورم این است که باید بیاید آموزش بگیرد و رشد کند تا در آخر به انسان تبدیل بشود. آقای مهندس هم می‌گویند: انسان‌سازی ممکن است 100 سال طول بکشد!

پس من باید بیایم آموزش‌ها را دریافت کنم، یاد بگیرم تا رشد کنم، اشتباه کنم تا بتوانم یاد بگیرم. تمام اینها دست‌به‌دست هم می‌دهند تا من آن‌قدر آزمون‌وخطا بکنم و برایم تجربه شود تا به آن مرحله دانایی برسم که بدانم چه کاری را باید انجام بدهم و چه کاری را انجام ندهم، اینجا تازه نقطه آغاز تفکر شکل می‌گیرد و باعث می‌شود از یک سری مجهولات به سمت معلومات حرکت کنم.

در مقابل مثلث دانایی، مثلث جهالت قرار دارد که می‌تواند مصداق قشنگی برای من همسفر باشد، چرا که همسفرها همیشه بسیار درگیر آن هستند. من همسفر دانایی و اطلاعاتم تا قبل از ورود به کنگره کم بود و اطلاعات درستی درباره اعتیاد، مصرف‌کننده، ساختار جسم و مواد مخدر نداشتم، وارد کنگره شدم و در کنگره به‌واسطه راهنما، کتب آموزشی و سی‌دی‌ها آموزش گرفتم و آگاهی کسب کردم. در ادامه تجربه‌های ناموفق قبلی را در کنار اطلاعات جدید خود قرار می‌دهم تا بتوانم به یک تفکر درستی برسم که آن راه مناسب درمان است.

وقتی همسفر می‌خواهد حرکت کند در مقابل حس‌های منفی، منیت، ناامیدی و ترس قرار می‌گیرد. نیروهای بازدارنده و منفی بیکار نمی‌نشینند و از طریق حس‌های منفی مانع ایجاد می‌کنند تا حرکت من کند شود و یا اصلاً حرکتی نکنم.

در ابتدا به ما گفتند سفر اول ۱۰ تا ۱۱ ماه زمان می‌برد، باید بیایی در کنار مسافرت قرار بگیری و بال پروازش باشی و تو هم آموزش بگیری. اینجا منیت من می‌آید می‌گوید: تو چرا باید آموزش بگیری؟ مگر تو مصرف‌کننده بودی؟ چرا تو باید سی‌دی‌ بنویسی و اینجا زمان صرف کنی! مسافرت خودش بیاید و آموزش بگیرد! اینها باعث توقف در آموزش من می‌شود.

ناامیدی به سراغ همسفر می‌آید و می‌گوید: اگر این بار جواب نداد چه؟ اگر درست نشد! اگر نتیجه نگرفتیم؟ اگر سفر درستی نکردیم؟ آن‌قدر این جملات را با خودم تکرار می‌کنم که اجازه تجربه درست و حرکت را به خودم نمی‌دهم!

ترس هم همین‌طور؛ اگر به اینجا بیاید و سفرش را خراب کند چه؟ به‌جای قطع مصرف باید OT مصرف کند، اگر به این معتاد بشود چه؟! تمام این ترس‌ها باعث می‌شود ضلع تفکر من رشد نکند. البته یک موقع‌هایی هم این ترس خوب است و باعث محفوظ ماندن ما می‌شود ولی این حس‌های منفی باعث می‌شود انرژی خود را از دست بدهیم و دیگر آن پیامی را که باید دریافت کنیم، نکنیم.

وقتی می‌خواهم در مسیر درست حرکت کنم این افکار و حس‌های منفی من باعث می‌شود که آن انرژی لازم را نتوانم بگذارم و صرف دانایی بکنم اما باید پیام آموزش‌هایی که گرفتم را عملیاتی کنم و آنها را در زندگی یا در مواجهه با مسافرم به کار ببرم، اینجاست که دانایی من به دانایی مؤثر تبدیل می‌شود؛ ولی اگر به کار نبرم هیچ سود و فایده‌ای ندارد و فقط انباشت اطلاعات می‌شود. مخصوصاً در ماه‌های اول ورود در این مرحله باید فرصت را به خودمان بدهیم، صبر کنیم، به فکر آموزش خودمان باشیم و اطلاعات درستی را دریافت کنیم تا بتوانیم خوب را از بد تشخیص بدهیم و به دانایی برسیم. اگر دانایی را به دانایی مؤثر تبدیل و عملیاتی کنیم آن وقت به حال خوش می‌رسیم.

مرزبانان کشیک: همسفر راحله و مسافر رضا
عکاس خبری: همسفر بهار رهجوی راهنما همسفر خندان (لژیون هفتم)
تایپ، ویراستاری و ارسال: همسفر مبینا رهجوی راهنما همسفر خندان (لژیون هفتم)
همسفران نمایندگی لویی پاستور

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .