English Version
English

مسابقه مقاله نویسی (خدمت و بخشش)

مسابقه مقاله نویسی (خدمت و بخشش)

سلام دوستان هادی هستم یک مسافر. می‌خواهم حس و حال خوبی که موقع خدمت دارم را با شما به اشتراک بگذارم. اوایل سفرم بود که راهنما در لژیون گفت اگر می‌خواهید حالتان خوب باشد و درمان باکیفیتی داشته باشید، خدمت کنید، هر خدمتی که می‌بینید انجام دهید چه مالی و چه خدمت در ساخت‌وساز ساختمان جدید کنگره و این کار حالتان را بهتر می‌کند.
حدوداً دو ماه از سفرم گذشته بود و هنوز متوجه نبودم که چرا باید خدمت کنم! یک روز جمعه برای ورزش به پارک رفتم راهنما گفت هر کس دوست دارد می‌تواند بعد از ورزش با ما به محل ساخت‌وساز ساختمان جدید بیاید و نیازی هم نیست که کار کند و من هنوز متوجه نبودم که چطور می‌شود با خدمت کردن به درمان باکیفیتی دست پیدا کنم تا این‌که با دوستان به ساختمان رفتیم و آنجا دیدم که چند راهنما و سفر دومی در حال کار بودند، وقتی به آن‌ها ملحق شدم تا قبل از آن روز هر جا که می‌رفتم می‌دیدم کار هست و بعد از چند دقیقه از زیر کار درمی‌رفتم و یواش‌یواش زیر آن کار فرار می‌کردم، اما نمی‌دانم چه شده بود که تا به امروز که ده ماه سفر هستم هر وقت سر ساختمان می‌روم و خدمت می‌کنم حال و احوالم دوچندان خوب می‌شود و تا به امروز در هر خدمتی که کردم و هر خدمتی که گرفتم به یاد ندارم که خسته شده باشم و یا بخواهم از زیر آن خدمت فرار کنم. نمی‌دانم این چه حکمتی است که خدمت کردن در کنگره حال آدم را خوب می‌کند و وقتی از آن کار برمی‌گردم با حال خوب برمی‌گردم.
در اواسط سفرم جشن گلریزان بود یک هفته قبل از جشن گلریزان اعلام کردند که هفته آینده، جشن گلریزان است. من خیلی حالم گرفته‌شده بود چون همان هفته روز کار بودم و نمی‌توانستم به جشن برسم. با تعریف‌هایی که شنیده بودم گلریزان یک جشن فوق‌العاده‌ای بود و من هم دوست داشتم شرکت کنم، اما ازیک‌طرف تازه تمام بدهکاری‌هایم را داده بودم و قسط‌های بانک و هیچ پولی نداشتم که کمک کنم و از طرف دیگر درگیر کارم بودم. یک جلسه گذشت که با خودم می‌گفتم چرا من نمی‌توانستم در جشن گلریزان باشم این موضوع را با راهنمای خودم در میان گذاشتم ایشان به من گفت اشکالی ندارد حتماً حکمتی دارد، خودت را ناراحت نکن، انشاالله سال دیگر اما اگر توانستی مرخصی بگیر و به جشن بیا من هم گفتم چشم؛ اما گفتم اگر من مرخصی بگیرم چطور در جشن گلریزان کمک مالی کنم و این برای من یک دغدغه‌ای شده بود.
شیفت کاری من شروع شد، گلریزان هم شروع شد. من رفته بودم سر کار، حدود ساعت ده صبح بود که پیام واریزی بانک روی گوشی‌ام آمد نمی‌دانستم آن پیام و آن واریزی برای چه بود! چون من حقوقم را گرفته بودم و قسط‌ها و بدهکاری‌ها و مبلغی برای خرید ماهانه هزینه هم گذاشته و پرداخت کرده بودم! نمی‌دانستم این واریزی برای چه بود! پیام واریزی که آمد خوشحال بودم.
فردا کلاس داشتم و رفتم پیش راهنما و گفتم من هفته گلریزان سر کار هستم، می‌توانم الآن مبلغی را واریز کنم اما به نیت گلریزان؟ گفت اشکالی ندارد. من هم رفتم سه‌چهارم آن مبلغ که واریزشده بود را پرداخت کردم. خدا شاهد است که بعدازآن پرداختی زندگی من خیلی بالا و پایین شده؛ اما سیر صعودی که داشتم خیلی قابل‌توجه بود و آن سقوط را گم‌کرده بود.
از خداوند شاکرم و سپاسگزارم برای این حال خوب برای این‌که راه کنگره 60 را جلوی پای من گذاشت تا عضو کوچکی از کنگره 60 باشم و از راهنمای خودم تشکر می‌کنم که اجازه خدمت کردن را به من داد از همه شما سپاسگزارم.

ارسال: مسافر احسان (لژیون ششم)
ثبت: مسافر اسماعیل (لژیون هشتم)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .