English Version
English

خودمان را وصل مسافر نکنیم

خودمان را وصل مسافر نکنیم

گفتگویی با راهنما، همسفر هاجر از «نمایندگی دهخدا» داشتیم که نظر شما را به خواندن آن جلب می‌کنیم.

سلام؛ لطفاً خودتان را به‌رسم کنگره معرفی کنید.
سلام دوستان هاجر هستم یک همسفر؛ مدت مصرف بیش از ۳۰ سال، آخرین آنتی ایکس مصرفی هروئین، شیشه، متادون، با راهنمایی راهنمایان محترم آقا مهدی و خانم زهرا سفر خود را با روش DST و داروی OT انجام دادیم. ورزش خودم، والیبال و ورزش مسافرم باستانی است. هم اکنون به مدت ۱ سال و ۱۰ ماه و ۲۶ روز است که وارد سفر دوم شده‌ام.

شما چگونه با کنگره ۶۰ آشنا شدید؟
پیش از ورود به کنگره، نزدیک به یک سال بود که به‌خاطر مصرف‌کننده بودن مسافرم، دیگر اجازه نداده بودم که در خانه و در کنار ما زندگی کند؛ به او گفتم یا خوب می‌شوی یا دیگر نمی‌توانی با ما زندگی کنی. ایشان در واقع به‌نوعی کارتن‌خواب شدند. یکی از بستگان نزدیکم، زمانی که این شرایط ما را شنید با سرسختی مرا مجاب کرد که حتی شده یک جلسه در کنگره حضور داشته باشم، سپس اگر برایم جالب نبود و حس کردم که نمی‌توانم با وجود کنگره مشکلم را حل کنم، دیگر اصراری برای حضور مجدد من در کنگره نمی‌کنند. من معتقد بودم این مسافرم است که مشکل دارد و من در پابرجا نگه‌داشتن این زندگی صد خودم را گذاشته‌ام، این مسافرم است که ایراد دارد و جایگاه من به‌قدری بالاست که در واقع کسر شأن من است که در کنار یک سری آدم مصرف‌کننده باشم، اما من با اصرار آنها در روز جشن دیده‌بان سال ۹۸ که آقا کوروش عزیز استاد بودند، در جلسه حضور پیدا کردم؛ جا دارد که در اینجا بگویم حسم به ایشان قابل‌وصف نیست، زیرا ایشان برای من مانند یک اسطوره هستند و خیلی دوستشان دارم. پس از اولین مشاوره، دیگر دنیا و زندگی‌ام دگرگون شد و این را بدون اغراق و با تمام وجودم می‌گویم. برای انجام این حرکت همیشه ابتدا مدیون خداوند و بعد مدیون این عزیزانم هستم که مسیر و درب کنگره را برایم نمایان کردند.

از زمانی برایمان بگویید که خبر قبولی در آزمون راهنمایی را شنیدید؛ چه احساسی داشتید؟
یادم است زمانی که وارد کنگره شدم، پس از اولین مشاوره و به قولی دیدن آن نور ضعیف در اعماق تاریکی، حال درونی‌ام کاملاً دگرگون شد؛ پک کنگره در دستم بود، اما درونم پر از فریاد برای کمک و رهایی و گرفتن دست یک انسان گرفتار بود که مانند من، روز و شب، کارش فقط گریه و ناله بود و از خدا می‌خواست که یک مسیر برایش نمایان کند. باوجوداینکه اصلاً هیچ تفکری از نوشتن سی دی، منابع و آزمون‌ها نداشتم، من از همان ابتدا عاشق خدمت‌کردن بودم و با این نیت قدم به کنگره نهادم. پس از طی‌کردن سفر و رسیدن به رهایی، تمام تلاش خودم را کردم، روزها، ماه‌ها و شاید هم یک سال خواندم و خواندم تا بتوانم لیاقت خدمت در این جایگاه را کسب کنم. زمانی که خبر قبولی را شنیدم، بارهاوبارها سجده شکر به‌جای آوردم. اصلاً قابل‌توصیف نیست؛ نه روی زمین بودم و نه روی آسمان، مدام دستم به حالت شکرگزاری بالا بود، نفسم به شماره افتاده بود و در اتاق راه می‌رفتم، اصلاً نمی‌دانستم چه‌کار باید بکنم. به خودم می‌گفتم این شال خدمت، حالا می‌خواهی چه‌کار کنی؟ آیا از پس این خدمت برمی‌آیی؟ آیا واقعاً ظرفیت و لیاقت این جایگاه را داری؟ آیا می‌توانی حق مطلب را به جا بیاوری؟

از زمانی برایمان بگویید که تازه وارد کنگره شدید.
روزهای اول که سر لژیون نشستم، کلمات برایم گنگ و نامفهوم بود، صحبت‌های آقای مهندس برایم قابل‌درک نبودند، خیلی تلاش خودم را کردم که بتوانم خودم را همسو با راهنمای خودم و کسانی که زمان بیشتری در کنگره بودند، بکنم زیرا نمی‌خواستم روزی برسد که راهنمایم به من بگوید اگر مسافرت حالش خراب است و دوباره مواد می‌زند، به‌خاطر کم‌کاری و اهمیت‌ندادن توست، این تویی که مشکل داری و این تویی که باعث مصرف مسافرت شده‌ای. تلاش کردم همیشه آماده و سر ساعت در جلسه و لژیون حضور داشته باشم تا جای اما و اگری باقی نماند.

خانم هاجر عزیز ما به امتحان اصلی نزدیک هستیم؛ آیا امتحاناتی که در شعبه گرفته می‌شوند، می‌توانند تأثیر مثبتی داشته باشند؟
البته؛ امتحان و این آنالیزها باعث می‌شوند که همیشه آماده باشیم و با سؤالات آزمون اصلی آشنا شویم. در حقیقت این آزمون‌ها ما را مجاب می‌کنند که حرکت کنیم و مطالعه داشته باشیم. به طور مثال راهنمای خودم، خانم زهرا در ماه‌های آخر نزدیک به آزمون اصلی، هر جلسه سر لژیون با برنامه‌ریزی منابع از ما آزمون می‌گرفتند تا مطالعه و آمادگی لازم برای آزمون‌های ماهانه و آزمون اصلی را داشته باشیم.

یک راهنما چقدر می‌تواند بر تربیت، رفتار و کردار یک رهجو تأثیر بگذارد؟
اگر یک رهجو در مسیر باشد، حرف، رفتار و حتی طرز لباس پوشیدن راهنمایش را الگوی خود قرار می‌دهد؛ چراکه در ابتدا به هر رهجو می‌گویند سرت را با سر راهنما عوض کن. ما همیشه در آموزش‌ها یاد گرفتیم هر مسیری را که می‌خواهی طی کنی تا سالم و سلامت به هدف برسی، باید یک الگو برای خودت داشته باشی، من نیز راهنمای خودم را الگو قرار دادم و سعی کردم مانند ایشان در مسیر کنگره و زندگی سالم حرکت کنم. بنابراین من نیز به‌عنوان یک راهنما باید مراقب حرف‌زدنم، رفتارم، اجراکردن قوانین و حتی طرز لباس پوشیدنم باشم، چراکه رهجو نیز می‌خواهد مانند من رفتار کند. ما یاد گرفته‌ایم که باید آموزش‌ها را کاربردی کنیم. اگر رفتارم، حرف‌هایم، طرز برخوردم با قوانین کنگره و حتی لباس پوشیدنم، مشکل داشته باشد، آن زمان چه بلایی قرار است سر رهجو و کنگره بیاید؟

درمان یک مصرف‌کننده چقدر می‌تواند حال و هوای خانه و خانواده‌اش را تغییر دهد؟
درمان یک مصرف‌کننده صددرصد می‌تواند تأثیر بسزایی در خانه و خانواده داشته باشد، خانه‌ای که به‌خاطر وجود حال خراب یک مصرف‌کننده همیشه از لحاظ مادی، روحی و روانی دچار تشنج است. زمانی که زن‌وشوهری همیشه با هم بحث و مشکل دارند، بچه‌های آن خانواده نیز هیچ‌وقت رنگ آرامش را نمی‌بینند و به‌خاطر این ترکش‌ها همیشه دچار استرس می‌شوند. این خانه به نظر شما با جهنم فرقی دارد؟ این مسئله را به نظرم همۀ خانواده‌های مصرف‌کننده با پوست، گوشت و استخوان درک کرده‌اند، اما زمانی که مسافر روی پله باشد، حتی درصورتی‌که هنوز به رهایی نرسیده باشد و اگر مسافر و همسفر در مسیر باشند و آموزش‌هایی که می‌گیرند را عملی کنند، آن آرامش و انرژی به خانه و خانواده برمی‌گردد و تک‌تک اعضا حالشان خوب است، گرچه ما در آموزش‌ها یاد گرفتیم که خودمان را وصل مسافر نکنیم، رها کنیم تا حال خودمان خوب باشد. همسفر در این مسئله نقش بسزایی دارد، با وجود آرامش یک همسر در خانواده، بچه‌ها، مسافر و حتی خود شخص نیز احساس آرامش و آسایش دارند.

آیا ما با خدمت‌کردن می‌توانیم قدردان آقای مهندس و کنگره باشیم؟
من همیشه گفتم؛ خدماتی که مالی و علمی از کنگره گرفتم، با هیچ مبلغ و خدمتی قابل‌جبران نیستند، اما خود آقای مهندس نیز با خدمت‌کردن در کنگره توانستند قدردان اساتیدشان و کنگره باشند. من و بقیه اعضای کنگره نیز تنها می‌توانیم، با خدمت‌کردن مالی و یا از هر لحاظ دیگری کمک کنیم که چراغ کنگره روشن بماند تا زمانی که یک تازه‌وارد در شعبه حضور پیدا می‌کند، از همان خدمات بهره‌مند شود و او نیز به حال خوش و رهایی برسد. دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما نیز باید بکاریم تا دیگران بخورند. این خدمات، قدردانی از کنگره و زحمات آقای مهندس و باعث ادامه‌دار بودن کنگره هستند.

دستور جلسۀ این هفته «جهان‌بینی» است؛ لطفاً مختصر دربارۀ آن صحبت کنید.
دستور جلسۀ این هفته جهان‌بینی است؛ ما یک جهان‌بینی درون و یک جهان‌بینی بیرون داریم. جهان‌بینی چیزی است که شاید پیش از کنگره اسمش را در کتاب‌های درسی شنیده بودیم، اما هیچ شناختی راجع به این کلمه نداشتیم. جهان‌بینی شاید یک کلمه است، اما یک‌دنیا حرف، آگاهی و دانایی در درون خود نهفته دارد. جهان‌بینی یعنی دریافت، شناخت و ادراک من راجع به خودم و هستی که در آن زندگی می‌کنم. استاد امین و آقای مهندس خیلی قشنگ در جزوۀ جهان‌بینی، سی‌دی‌ها و منابع ما را با این موضوع و این کلمه آشنا کرده‌اند. با شناخت و درک جهان‌بینی ما می‌توانیم در وجود خودمان تغییرات سمت مثبت ایجاد کنیم و روی رفتار خود شناخت بیشتری داشته باشیم. در مشکلات همیشه ما دیگران را مقصر می‌دانستیم، اما با شناخت جهان‌بینی انگشت اشاره به سمت خودمان برگشت و خودمان را مسئول به‌وجودآمدن آن مشکلات دانستیم. این موضوع به‌قدری حائز اهمیت است که در کنگره جزو یکی از سه ضلع مهم درمان اعتیاد قرار داده شده است.

راهنماها از ارزش بسیار بالایی برخوردار هستند و ما به‌تازگی هفتۀ راهنما را پشت سر گذاشته‌ایم؛ لطفاً مختصر راجع به آن صحبت کنید.
در ابتدا جا دارد این هفته را به بزرگ‌مرد زندگی‌مان، آقای مهندس عزیز و خانوادۀ محترمشان، دیده‌بان‌ها، تمام راهنمایان کنگرۀ ۶۰ و همچنین راهنمای عزیز خودم تبریک و تهنیت عرض کنم. راهنما یعنی نشان‌دهندهٔ راه؛ جایگاه راهنمایی یک جایگاه بسیار سخت، اما بسیار لذت‌بخش است. در کنگره برای کسب این شال و این خدمت مسیر بسیار سخت و پر پیچ و خمی تعبیه شده است. آقای مهندس می‌گویند که آزمون راهنمایی از کنکور نیز دشوارتر است و هر کس به همین راحتی‌ها نمی‌تواند این جایگاه را تجربه کند. این سختی و فشار آقای مهندس در مسئلۀ کسب شال راهنمایی باعث شده انسان‌هایی در این جایگاه باشند و خدمت کنند که می‌توانند به نحو احسنت از پس این خدمت برآیند. راهنمایان کنگره بی‌نقص‌ترین و بی‌نظیرترین استادان، معلمان و مشاوران هستند، این موضوع را اساتید و پروفسورهای خارج از کشور که در زمینۀ اعتیاد کار می‌کنند نیز عنوان می‌کنند. با وجود خدمت این عزیزان است که کنگره همیشه توانسته عدالت، معرفت و عمل سالم را در کنگره حفظ نماید و بر مبنای این سه ضلع بتواند به نتایج عالی علمی، مالی و معنوی برسد. آقای مهندس همیشه به‌گونه‌ای صحبت می‌کنند که گویی این جایگاه همیشه باعث افتخارشان است، چراکه راهنمایان ادامه‌دهندهٔ راه ایشان هستند.

آقای مهندس به کسانی که تازه وارد کنگره می‌شوند لقب شکوفه‌های سپید را می‌دهند؛ چه چیزی و چه رفتاری آن‌ها را ماندگار می‌کند؟
اگر زمانی که یک شکوفه روی یک شاخه است، بتواند در مقابل سرما و بادهای شدید مقاومت کند، می‌تواند به یک میوۀ شیرین تبدیل شود. یک تازه‌وارد نیز زمانی که وارد کنگره می‌شود، به او می‌گویند که باید کفش‌های آهنی به پا کند، چراکه سفری را شروع می‌کند، هم سخت و هم آسان و در مسیرش خوشی‌ها و ناملایمات بسیاری را می‌بیند، پس باید آن قدر مقاومت داشته باشد، روی خودش کار کند، خودش را تغییر بدهد، آموزش‌ها را بگیرد و کاربردی کند تا بتواند در مقابل آن طوفان‌ها و بادهای شدید سفر پابرجا و استوار بماند و هدفش فقط و فقط رسیدن به مقصد باشد، آن هم مقصدی که تعادل و آرامش را به همراه داشته باشد.

لطفاً پیامی به همسفرانی که در این مسیر، مشکلات زیادی تحمل کرده‌اند، ناامید شده‌اند و فکر می‌کنند درها هنوز بسته است، بدهید.
ما در کنگره یاد گرفتیم که باید دوربینمان را ابتدا روی خودمان بگیریم، باید در خودمان آن تغییر را ایجاد کنیم تا توقع داشته باشیم، مسافرمان نیز تغییر کند. در ضمن مسئلۀ زمان را نیز همیشه مدنظر داشته باشیم، چراکه تا زمان رهایی نرسیده باشد، هر چقدر هم که دست‌وپا بزنیم، تلاشمان بی‌نتیجه است. من خودم نیز شخصاً این مسئله را تجربه کرده‌ام، بارهاوبارها خودم و مسافرم به در بسته خوردیم، اما ناامید نشدیم و ادامه دادیم. در حال حاضر حال مسافرم خوب است و خدا را به‌خاطر اینکه زمان رهایی مسافر من نیز فرا رسید شکر می‌کنم. ما ادامه دادیم و به این نتیجه رسیدیم. جایی به جز کنگره وجود ندارد که بتواند ما را به رهایی و آرامش دائمی برساند.

در سفر اول و دوم DSAP در بازسازی و سلامت جسم چه نقشی می‌تواند داشته باشد؟
باید خدا را به‌خاطر معجزۀ DSAP شکر کنم. در سفر اول آقای مهندس این محصول را تهیه کردند تا مسئلۀ یبوست مسافرها حل شود، چراکه با مصرف OT یا همان تریاک، مسافرها دچار یبوست شدید می‌شدند. با استفاده از DSAP توانستند این مشکل را حل کنند. DSAP در درمان سیگار و در شرایطی که به‌خاطر آدامس آفت‌هایی که در دهان به وجود می‌آید، کمک خیلی خوبی کرد. در سفر اول و در سفر دوم با استفاده از این محصول توانستیم کاهش وزن داشته باشیم، برای سلامت پوست ما بی‌نظیر است، انواع ویتامین‌هایی که در این محصول وجود دارد و ما قبلاً با خوردن قرص‌ها، داروهای خارجی و با هزینه‌‌های بسیار می‌توانستیم تأمین کنیم را این محصول تأمین می‌کند. به جز منفعت، هیچ مشکلی برای جسم ما ندارد و حتی می‌تواند کمک زیادی در بسیاری از بیماری‌ها و مشکلات قسمت فیزیولوژی ما داشته باشد که قبلاً هیچ اطلاعی از این موضوع نداشتیم.

حستان را به کلمات زیر بگویید؟
استاد امین: کسی که به‌خاطر مصرف پدر سختی‌های زیادی کشید، اما کم نیاورد و تبدیل به یک همسفر و مسافر بی‌نظیر شد. همه‌جوره در کنار پدر بودند تا پدر بتواند به اهدافشان برسند، به‌طوری‌که جانشین بنیان کنگرۀ ۶۰ شدند و بعد از آن سنگ صبور همۀ مسافران و همسفران شدند تا آنها نیز یاد بگیرند که چگونه در برابر پستی و بلندی‌های زندگی مقاومت کنند. آن‌قدر روی خودشان کار کردند که معلم جهان‌بینی تک‌تک اعضای کنگره شدند. هدفشان فقط و فقط آموختن علم درست زیستن به همۀ ماست.
عقاب سفید: صحبت در مورد تک‌تک استادهای آقای مهندس بسیار سخت است. تنها شناختی که دربارۀ استاد سیلور دارم این است که استاد آقای مهندس هستند و طبق خواستۀ آقای مهندس که همیشه از ما می‌خواهند؛ هیچ‌گاه دنبال این نبودم که این بزرگواران چه کسانی بودند یا هستند، چراکه در کتاب عبور از منطقۀ ۶۰ درجه زیر صفر نیز آقای مهندس می‌گویند اینکه چه کسی می‌گوید مهم نیست، چه چیزی می‌گوید مهم است. همیشه سعی کردم آموزش‌های آن‌ها را کاربردی کنم. تنها چیزی که دربارۀ این استاد بزرگ می‌دانم این است که لقب ایشان عقاب سفید است و همان‌طور که در کتاب ۶۰ درجه به آن اشاره شده است، عقاب نماد به‌دست‌آوردن قدرت و توانایی است. از آن جایی که عقاب در میان پرندگان، پرندۀ کاملی است؛ بنابراین نشان‌دهندهٔ این است که ایشان از نظر آگاهی و دانایی به درجۀ بالایی رسیده‌اند، یعنی همان فرمان عقل.
خانم آنی: اولین همسفر کنگرۀ ۶۰؛ یک همسفر بی‌نظیر که فکر نمی‌کنم نمونه‌اش در کنگرۀ ۶۰ وجود داشته باشد. گاهی شده غبطه خوردم به‌خاطر دانایی، جهان‌بینی و آن آگاهی که ایشان دارند، اینکه چگونه توانستند در آن شرایط با یک مصرف‌کننده رفتار کنند، به‌گونه‌ای که پایه‌های زندگی هیچ‌گاه نلرزد و اعضای خانواده آرامش لازم را داشته باشند. همۀ ما می‌دانیم که زندگی در کنار یک مصرف‌کننده چقدر سخت است، اما ایشان مظهر صبر برای من هستند. با تمام وجود و همه‌جوره برای ثبات خانواده تلاش کردند. به قول استاد امین؛ چه شب‌هایی بیدار بودند و کار می‌کردند تا هزینه‌های زندگی را تأمین کنند، چه چیزهای ناگفتنی را تحمل کردند و چقدر قشنگ به هدفشان رسیدند، خیلی‌خیلی دوستشان دارم و امیدوارم بتوانم ذره‌ای از افکار، دانایی و آگاهی ایشان را کسب کنم. تاکنون لیاقت این را نداشتم که ایشان را از نزدیک ببینم، امیدوارم به همین زودی‌ها آن روز برسد.


کنگره چقدر بر خلق‌وخو و شخصیت شما تأثیرگذار بوده است؟
در این مورد فقط و فقط اطرافیان، به‌خصوص خانواده و راهنمای عزیزم می‌توانند صحبت کنند، اما کنگره برای من یک دنیای دیگر، یک بهشت و مکانی است که به نظرم هر کسی لیاقت بودن در این مکان را ندارد، چراکه خیلی از اطرافیانم را دیده‌ام که می‌گویند کاش امکانش بود تا ما نیز در این مکان باشیم. شاید این به‌خاطر تغییراتی است که در من دیده‌اند. با تمام وجودم می‌گویم خدایا شکر که قسمتم شد در این مکان باشم، آموزش بگیرم، خودم را بشناسم، روی خودم کار کنم، دوربینم روی خودم باشد و خدمت کنم. خدایا لیاقت بودن در این مکان را تا زمانی که نفس می‌کشم از من دریغ نکن. خداوندا خوب میدانی که ضربان قلبم برای بودن، آموزش و خدمت در این مکان می‌زند.

و کلام آخر…
شکر، شکر، شکر برای داشتن کنگره، برای داشتن آقای مهندس و خانوادۀ محترمشان، دیده‌بان‌های محترم و اعضای بی‌نظیر کنگرۀ ۶۰ که هیچ جایی بیرون از دیوارهای کنگره مانند آنها را ندیده‌ام. در کنگره چیزی که همیشه موج می‌زند، عشق و محبت است. از استادهای آقای مهندس تشکر می‌کنم که به‌خاطر کمک و راهنمایی آنها بود که ایشان توانستند این بهشت برین را برای همۀ ما شکل بدهند؛ تمام این عزیزان دست‌به‌دست هم دادند تا همۀ ما توانستیم به حال خوش، آسایش، آرامش و تعادل برسیم و در واقع خمر درونی خود را به حالت متعادل برسانیم، حس خوبی از زندگی و وجود خود داشته باشیم و آن تنفر و بیهودگی که از خود داشتیم، کنار برود و بفهمیم که ما بیهوده در این هستی نیامده‌ایم. از تمام اعضای زحمت‌کش شعبۀ دهخدا ممنونم، ایجنت‌های محترم، مرزبان‌های زحمت‌کش، گروه سایت و همچنین راهنمای بی‌مثالم، خانم زهرای عزیز که همیشه مدیون زحمات و آموزش‌های ایشان هستم. در آخر از مسافرم و پسرانم ممنونم که رسیدن به آرامش و این جایگاه از کمک و همیاری این عزیزانم است. از شما نیز تشکر می‌کنم، خداقوت.

خانم هاجر عزیز از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید، بسیار از شما سپاسگزارم. مصاحبۀ بسیار زیبایی بود، از شما آموزش گرفتم، امیدوارم مثل همیشه پایدار باشید.

تایپ: همسفر هاجر (راهنما لژیون دوازدهم)
تهیه، تنظیم و ویرایش: همسفر زهرا، راهنما مریم (لژیون اول)
ارسال: همسفر مطهره، راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم)
همسفران نمایندگی دهخدا قزوین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .