English Version
English

ما آمدیم اینجا تا تغییر کنیم

ما آمدیم اینجا تا تغییر کنیم

پنجمین جلسه از دوره چهل و نهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی مسافران کنگره ۶۰ نمایندگی شفا مشهد با استادی پهلوان مسافر ابوالفضل، نگهبانی مسافر مصطفی و دبیری مسافر محسن با دستور جلسه « جهان بینی » یکشنبه 16 اردیبهشت  ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان ابوالفضل هستم مسافر، خیلی خوشحالم امروز در خدمت شما هستم و از انرژی بالای شما استفاده می کنم چون که اولین بار است در این شعبه استاد جلسه می باشم. از ایجنت شعبه جواد آقا، نگهبان و دبیر عزیز تشکر می کنم.

در تمام دستور جلسه های کنگره 60 یک نقطه تفکری است و نشان می دهد که من در کجای این تفکر قرار دارم. جهان بینی یکی از مهمترین دستور جلسه های کنگره است، چون پی و اساس درمان یک رهجو برمبنای جهانبینی است. اکثر کسانی که از درمان خروج می خورند دراین مقوله ضعف دارند البته به نگاه ما ربط دارد، این که در بدو ورود نگاه من به کنگره چیست. در ابتدا به رهجو می گویند اینجا هم چیز رایگان است، باور نمی کند. چه چیزی باعث شد که نگاه من تغییر کند قطعا جهان بینی است، من هر بلایی سرم می آید از کمبود آموزش، شناخت، معرفت و جهانبینی است. ممکن است یک رهجو فقط برای شربت آمده باشد، اگر با این نگاه آمده باشد قطعا درمان نخواهد شد. مهمترین مسئله ای که یک تازه وارد باید بداند هر چیزی که در سرش است پشت در بگذارد بعد به داخل بیاید. من باید بدانم که آمدم اینجا یاد بگیرم و به آنها عمل کنم، مثل این است من ثروتی را جمع کنم اگر از آن ثروت استفاده نکنم حمال آن ثروت هستم، من خیلی خوب صحبت می کنم اگر به آنها عمل نکنم حمال حرفهایم می شوم.

مهمتری نکته ای که یک رهجو باید یاد بگیرد، همراه با آموزشها به آنها عمل کند، قرار نیست ما خیلی یاد بگیریم، کم باشد ولی به آن عمل کنیم. این طور نباشد که خیلی خدمت کنم، زیاد آموزش بگیرم، همه کارها را بکنم ولی حالم خوب نباشد، در کنگره خوب و خوشحال باشم ولی در خانه بسیار بد اخلاق و بی حال باشم این جهانبینی نیست. جهان بینی یعنی تغییر نوع نگاه تا دیروز زنی که بود امروز اسمش عزیزم است اسم گوشیم منزل بود امروز عشقم و عزیزم است دارو سخت افزار ما را درست می کند ولی ما نیاز به تغییر نرم افزار هم داریم که با آموزش و دانایی بدست می آید. اگر می دانم نگهبان نظم کار خوبی است باید عمل کنم اگه باید چیزی یاد بگیرم باید زانوی ادب به زمین بزنم و یکی از مهمترین نکاتی که رهجو موفق می شود باور به راهنماست، بابا طاهر عریان در یک مدرسه علمی تمیز کاری می کرده است، این را آقا رحمان در سفر اول بمن گفت واقعا من را تکان داد گفت شما چگونه شدی عالم؟ گفت ما همین حوض یخ را شکستیم رفتیم توی آب عالم آمدیم بیرون و بابا طاهر در آن شب سرد حوض را شکست و رفت توی آب و بابا طاهر آمد بیرون. می خواهم بگویم باور چکار می کند با ما. چیزی که ما را دور هم جمع کرده جهان بینی است چیزی که به ما قدرت می دهد این پیوند عشق و محبت است که در هیچ جایی پیدا نمی شود.

امروز اگر درمان شدم باید سپاسگذار باشم و امروز اگر من یا بچه های دیگر کنگره درمان شدند بخاطر تغییر نوع نگاه بوده است. این نیروی جهان بینی می خواهد نوع نگاه را عوض کند، یک مثلثی داریم بنام مثلث نگاه، یکی نگاه به توانایی های خود، چه نوع توانایی؟ آیا اینکه من دست به زن داشته باشم و همسرم را بزنم توانایی محسوب می شود؟ خیر بلکه اگر در کوچه و خیابان یک گردن کلفتی را دیدیم و او را زدیم توانایی محسوب می شود. یا اینکه من در منزل خوب مشارکت می کنم و خوب حرف می زنم آیا این توانایی به حساب می آید؟ خیر. اگر در جمع مشارکت کردم توانایی به حساب می آید. توانایی یعنی این که ۱۰۰ سی سی اوتی در دسترس باشد و اگر راهنما گفته است یک سی سی بخور همان مقدار را مصرف کنید. توانایی یعنی نیروی انجام کار و انجام ندادن کار است، یک زمانی یه سری کارها را نباید انجام دهید. پول دارم نباید خرجش کنم یا اگر لازم نیست به مسافرت نروم. گاهی لطماتی که به ما وارد می شود بخاطر نگاه به دیگران است یا نگاه به غیر است این ضلع دیگر مثلث نگاه است.

نگاهمان به راهنما چیست؟ نگاهمان به زن و بچه مان چیست؟ نگاه مان به پدر و مادر چیست؟ در گذشته یعنی زمانی که خمار بودم اگر خانمم تقاضایی از من داشت بدون توجه می رفتم دنبال مصرف، اما یادم است که روزی با همان حالت خماری یک خانم غریبه ای از من خواست که کمکش کنم و یخچال را ۳ طبقه بالا ببرم برایشان که با همان وضعیت این کار را انجام دادم، این توانایی نیست و ضلع بعدی نگاه به خداوند است، خدا چیست؟ آیا خداوند ظالم است، آیا اگر نماز نخوانیم خداوند به ما عذاب می دهد؟ خیر. امروز نگاه من به خداوند تغییر کرده، امروز خداوند برای من رحیم است، کمک کننده است، امروز دستم را می گیرد، اما پیش از این همیشه فکر می کردم خداوند برای من حامل عذاب است و اگر مثلا روزه می‌گرفتم از ترس خداوند بود اما از زمانی که به کنگره آمدم و نگاهم تغییر کرد به جای یک ماه، دو ماه روزه می گیرم. چه چیزی تغییر کرده است، زن همان زن است، بچه همان بچه است، بقال همان بقال است... امروز ابوالفضل و نگاهش تغییر کرده است. امروز با لذت روزه می گیرم، امروز وقتی وارد منزل می شوم به همسر و فرزندم احترام می گذارم. ما نیامده ایم اینجا شربت بخوریم، سی دی بنویسیم و خداحافظ ، ما آمدیم اینجا تا تغییر کنیم. ممنونم که با سکوتتان به صحبت های من گوش کرده آید.

مرزبان خبری: مسافر رحیم

صوت: مسافر علی اصغر ل 19، امیر ل 1

عکس: مسافر حسین ل 1، مسعود ل 15

تایپ: مسافر هادی ل 17، سعید ل 12، رضا ل 18

ارسال: مسافر مهدی ل 14

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .