همسفر محدثه:
در کنگره۶۰ برای درمان قطعی اعتیاد باید هر سه ضلع آن را در نظر گرفت یعنی همان به تعادل رساندن جسم، روان و جهانبینی. کسانی می توانند به درمان اعتیاد برسند که مثلث درمان یعنی جسم، روان و جهانبینی را پشت سر گذاشته باشند. جهانبینی، یعنی تغییر دید و نگرش فرد نسبت به خود و اطرافیانش و درنهایت به تمام هستی. جهانبینی، برای این است که من بتوانم ریشۀ خطاهای خود را پیدا کنم و آن ها را حل کنم و از مسیر ضدارزشها به مسیر خوبیها و ارزشها قدم بگذارم و حوض تیره و لجن وجودی خود را به حوض زلال، شفاف و صاف تبدیل کنم. برای اینکار باید قوانین آن را فرا بگیرم و بدانم برای این که جهانبینی من تغییر کند باید دانایی من افزایش پیدا کند و برای بالابردن دانایی، باید از مثلث جهل و نادانی که ترس، ناامیدی و منیت است عبور کنم تا به دانایی برسم و اگر حوض وجودی ام صاف و زلال شد، آن موقع شاید بتوانم وارد جهان الهی شوم. از توجه شما عزیزان سپاسگزارم.
همسفر رزا:
مثلث درمان اعتیاد تشکیل شده است از سه ضلع جسم، روان و جهانبینی. جهانبینی الفبای کنگره است. هر زبانی توسط الفبایش شکافته میشود. علم جهانبینی برای تمام انسانهاست ولی برای کسانی که در تاریکی هستند، نیازِ مبرم است. جهانبینی درون به ما کمک میکند تا جایگاه و مبدا خویش را در جهان هستی پیدا کنیم و جهانبینی بیرون به ما در پیدا کردن راه و مسیرِ حرکت جهت رسیدن به مقصد یاری میرساند. صور پنهان مواد اولیه جهانبینی هستند. هر انسانی جهانبینی خویش را با توجه به خواست و علاقه خود میسازد زیرا خواست انسانها در زندگی باهم فرق دارد. از آنجایی که اعتیاد از کاملترین شکلهای تاریکی است، برای درآمدن از آن احتیاج به جهانبینی بسیار احساس می شود. شاید با شربت بتوان درمان شد اما تا دانایی زیاد نشود حال خوب ایجاد نمیشود. برای ترشح غدد احتیاج به صدور فرمان است و برای اینکه فرمان درست از عقل صادر شود، انسان باید از نظر دانایی و ظرفیت تغییر کرده باشد. دانایی اجازه نمیدهد که هر چیزی وارد فکر انسان شود. دانایی مثلثی است دارای سه ضلع؛ تفکر، تجربه و آموزش. هرگاه این سه ضلع برابر شوند یعنی دانایی موثر شکل گرفته است و این هنگامی اتفاق میافتد که ما علاوه بر آنکه نسبت به فرامین شناخت داریم، میتوانیم آنها را اجرا کنیم و به عمل درآوریم. اگر ما دانا نمیشویم به خاطر این است که در مقابل نیروهایی وجود دارند که نمیگذارند این اتفاق بیفتد. نقش نیروهایی که در طول تکامل در مسیر انسان قرار دارند متفاوت است.بعضی بازدارندهاند، بعضی مخرب و بعضی مکمل. برای کسانی که بتوانند نیروها را مهار کنند این نیروها به مکمل تبدیل میشوند و برای کسانی که نتوانند، این نیروها بازدارنده یا مخرب میشوند. وقتی انسان در مسیر تکامل به مشکلی برمیخورد شروع به حرکت و ضربه خوردن میکند تا زمانی که آغاز به تفکر نموده و راه حل را پیدا کند و این یعنی رشد و تکامل. تکامل بدون نیروهای بازدارنده غیر ممکن است. نیروهای منفی انرژی مورد نیازشان را از خودِ ما میگیرند و از ناآگاهی و خواسته نامعقول ما استفاده میکنند. تا وقتی که خواستههای نامعقول وجود داشته باشند، نیاز هم هست، نیروهای منفی هم فعالند.اما اگر نیاز را از بین ببریم نیروهای منفی هم دیگر نمیتوانند فعالیت کنند. بزرگترین مانع در برابر خواستهای نامعقول و از بین بردن آنها بالا بردن دانایی موثر است.دانایی موثر مانند فیلتر عمل میکند که از ورود خواستههای نامعقول به ساختار درونی جلوگیری میکند. هدف اصلی نیروهای منفی یا بازدارنده، توقف دانایی است. در فیزیک قانونی داریم که میگوید برای اینکه نتیجه بگیری باید یک مسیر را طی کنی و انرژی مصرف کنی. اگر مسیر، مسیرِ خوبی باشد ولی از حس بد استفاده کنی، حتی اگر مسیر را درست بروی انرژی که در شما ذخیره میشود یک انرژی از جنس تخریبکننده است. ساختارهای منفی برای رشد بستر میخواهند و در این راستا از یکدیگر حمایت میکنند و از تمام نیروها و ابزارهایشان استفاده میکنند. نیروهای منفی یا مخرب کارشان این است که حس انسان را خراب کنند، اگر شما بخواهید مردم یک شهر را بیمار کنید کافی است آب شهر را آلوده کنید و این همان کاری است که نیروهای منفی با انسان میکنند و با خراب کردن حسها او را آلوده میکنند و در این کار هم بسیار استادانه عمل میکنند، فقط ابزارهایشان با توجه به انسانهای مختلف متفاوت میباشد. یک جا دروغ است، یک جا توهین، یک جا سرزنش، یک جا دزدی، و... انسان باید حواسش جمع باشد و هوشیار باشد که حسش آلوده نشود. وقتی که حس آلوده شود عقل با یک حس آلوده شده شروع میکند به فرمان دادن و فرمانهایش غلط است.پس حس از همه چیز مهمتر است و کل جهانبینی روی مسئله دانایی و شناخت حسها میباشد و اگر انسان بتواند حس هایش را پالایش کند میتواند خودش را از تاریکیها نجات دهد.
همسفر شکیبا:
جهانبینی یک موضوعی است که فقط در مورد مسافران و همسفران صدق نمیکند. جهانبینی دید ما به جهان اطرافمان و الگو گرفتن از آن است. ما در مشکلاتمان میتوانیم از جهانبینی برای حل کردن مسائل استفاده کنیم. جهانبینی به دو بخش جهان بیرون و جهان درون تقسیم میشود. جهان بیرونی تمام هستی و جهان درون همان درون خودمان است. ما با آموزشهایی که میبینیم باید در این تلاش باشیم که در برابر آسیبهایی که ممکن است بوجود آمده باشد یا بوجود بیاید چگونه برخورد کنیم و با کمک جهانبینی آن را درمان کنیم. برون ما آیینه درون ما است و درون ما آیینه برون ما. برداشت من از این جمله این است که ما باید یک هماهنگی بین این دو ایجاد کنیم. اول باید از درون خود شروع کنیم و وقتی به یک آرامش درونی رسیدیم آن وقت جهان بیرونی هم به آن آرامش خواهد رسید.
همسفر نسا:
در گذشته برداشت من از زندگی غلط بود و درگیر مشکلات ریشهای بودم. بعد ها فهمیدم اولین نکتهای که باید بدانم این است که در کجای کار قرار دارم و هدفم چیست. آیا واقعاً قصد اصلاح این خصوصیات و رفتارهایم را دارم؟ قبل از کنگره من فقط به جسم، روح و شانس معتقد بودم و شناختی از صور آشکار و پنهان و اجزای آن مثل عقل، روح، ذهن و آرشیو نداشتم و همیشه به خواستههای معقول دیگران غبطه میخوردم و نمیدانستم از چه راهی باید به این درجه رسید. از دست خودم ناراحت بودم که این چه رفتاری است که من دارم، تکلیف خودم با خودم معلوم نبود چون مراتب نفس را نمیشناختم نمیدانستم که من از نفس لوّامه فاصله گرفتم و در حال زندگی در نفس امّاره هستم و ذهن خودم را درگیر افکار پوچ و خالی میکردم و با مثلث دانایی آشنایی نداشتم و حالا متوجه شدم که جهانبینی محور اصلی حرکت در کنگره است. در جهانبینی گفته می شود که حس خداوند در حرکت است. اگر ذرات سالم نباشند و علت و عوامل شناخته نشوند، ضد ارزش انجام میشود.
تایپ: همسفر مینا راهنما همسفر لیلا (لژیون نهم)
ویرایش و ارسال: همسفر رها (خدمتگزار سایت)
همسفران نمایندگی مسعود
- تعداد بازدید از این مطلب :
89