جزوه جهانبینی الفبای یک زبان است و برای اینکه مفاهیمی که در کنگره آموزش داده میشود قابل لمس و درک باشد باید الفبای آن را بلد باشیم. بیشترین هدف جزوه جهانبینی این است که تصویر ذهنی در افراد به وجود آورد. علم به خودی خود پیچیده نیست اگر استاد مطالب را درست به انسان انتقال بدهد و پایهها را درست بگذارد (زیرا هر علم و مطلبی مثل یک بنای عظیم میماند و یکسری قوانین دارد) اصول و قوانین هر علمی، پایهها و فندانسیون بنای آن علم هستند، اگر پایههای این ساختمان درست گذاشته شود قابلیت این را پیدا میکند که ۱۰۰ طبقه هم روی این پایهها ساخت بنابراین باید مطالب و آموزشها به سادهترین شکل و طوری عنوان شوند که همه فهم باشند.
این هنر نیست که انسان مطالب را طوری انتقال دهد که کسی متوجه نشود بنابراین ساده کردن مهمترین کاری است که یک استاد یا معلم باید انجام دهد برای اینکه بتواند معلمی و استادی کند اگر این کار را بلد نیست باید یاد بگیرد زیرا با این شرایط نمیتواند علمش را به دیگران انتقال بدهد.
نکته مهم دیگر در تدوین جزوه جهانبینی این است که از روش مدلسازی در آن استفاده شدهاست، انسان برای اینکه بتواند یک موضوع را درک کند به ابزارهای مختلفی نیاز دارد که یکی از مهمترین این ابزارها تصاویر است مثلاً ما میگوییم که نفس مثل یک شهر و یا کشور میماند، نفساماره مثل قبایل وحشی میماند که به شهر حملهور میشوند، انسانهای درستکار و حکما ذرات الهی هستند و انسانهای خلافکار و انسانهایی که به دنبال خواستههای نامعقول هستند ذرات ناخالصی هستند که سازمانهای مافیایی نماد ساختارهای منفی است.
جهانبینی متعلق به همه انسانها است و برای کسانی که در درون تاریکیها هستند به صورت یک نیاز مبرم در میآید برای کسانی که در درون تاریکیها هستند و میخواهند از تاریکیها خارج شوند نیاز به یک طناب هست و جهانبینی مثل یک طناب میماند که میتواند انسان را از عمق تاریکیها خارج کند اما باقی انسانها هم به این طناب احتیاج دارند اما نه به اندازه کسانی که در تاریکیها غرق هستند.
در درمان اعتیاد تا یک پنجم به دانایی مسافر اضافه نشود نمیتواند یک پنجم از موادش را کم کند، شاید بتواند مواد کم و یا حتی قطع مواد شود اما حالش خوب نمیشود و چون حالش خوب نشده در نهایت دوباره سراغ مصرف مواد می رود چرا که؛ برای قطع مواد و حال خوب باید هورمونهای بدن به صورت خودکار شروع به ترشح اندورفین کنند و برای ترشح این مواد باید فرمان صادر شود و فرمان هم زمانی صادر میشود که انسان از نظر دانایی و ظرفیت تغییر کرده باشد چرا که در درون همه ما انسانها سیستمی وجود دارد که بر اساس نیاز ما فرمان میدهد اگر ببیند که ما نیاز و ظرف لازم را داریم، فرمان به تولید و ترشح میدهد زیرا میداند نیازی وجود دارد که باید برطرف شده و وارد چرخه شود اما اگر ظرفیت نباشد این تولید فایده ندارد.
مولکولهایی مثل تریاک و ترکیبات الکل این قابلیت را دارند که از سد خونی عبور کنند زمانیکه از سد خونی عبور کردند وارد مغز میشوند در ساختار مغز دخالت و تأثیر میگذارند و بعد از این تأثیرگذاری عوارض و نشانههای اعتیاد بروز میکند. در جزوه جهانبینی سربازان دانایی که محافظ قلعه عقل هستند از نفوذ خواستههای نامعقول به داخل قلعه جلوگیری میکنند و خواستههای نامعقول برای اینکه بتوانند وارد قلعه دانایی شوند تغییر شکل داده و خود را به صورتی در میآورند که بتوانند وارد قلعه شوند و زمانی که موفق به نفوذ شدند به ساختار عقل دسترسی پیدا میکنند و آن وقت میتوانند اختیار انسان را به دست بگیرند و انسان را به بند بکشند، مدل قلعه عقل که یک مدل صوری و برای فهم بیشتر طراحیشده کاملاً با صورآشکار انسان و سد خونی مغز تطابق دارد.
در جزوه جهانبینی ۲ به این سؤال جواب دادهشده که اگر دانایی خوب است و با رسیدن به دانایی همه مشکلات ما حل میشود چرا اکثر ما انسانها با وجود مشکلات بسیار زیاد سالها است که به دانایی نرسیدهایم و نتوانستهایم مشکلات خود را حل کنیم؟ علت این امر این است که آن طرف سکه هم خبرهایی است آن طرف سکه هم نیروهایی وجود دارند که نمیگذارند دانایی به راحتی پیش برود در واقع عواملی وجود دارند که جلوی کار ما را میگیرند.
اگر انسانها قوانین بازی را یاد بگیرند، بازی آنها شروع میشود و بازی لذتبخش میشود، مرحله یاد گرفتن قوانین بازی مرحله بسیار سختی است و هیچ ارتباطی هم به هوش و استعداد انسانها ندارد
در زندگی هم درست به همین صورت است کسی که قوانین بازی زندگی را بلد نیست در دانشگاه به مشکل برمیخورد، سر کار به مشکل برمیخورد، سوار تاکسی که میشود با راننده تاکسی به مشکل برمیخورد و...
در نتیجه به نقطهای میرسد که همه از نظر او انسانهای مشکلداری هستند همه جا بد است، همه جا تاریک است، همه آدمها بد هستند و... این باورها در انسان رشد میکند در صورتی که همه این مشکلات بازتاب بلد نبودن قوانین زندگی است، بنابراین نیروهای مکمل و بازدارنده بر اساس تکامل ما عمل میکنند.
اگر ما در حد ماشین باشیم بازدارنده هستند و اگر در حد هواپیما باشیم، نیروی مکمل هستند ما برای اینکه بتوانیم پرواز کنیم به این نیروهای بازدارنده احتیاج داریم در مقابل مثلث دانایی که خاصیتهای بسیاری دارد مثلثی وجود دارد که در مقابل این مثلث دانایی قرار میگیرد و از به وجود آمدن این مثلث جلوگیری میکند که همان مثلث جهالت است شامل اضلاع؛ ترس، منیت و ناامیدی کمی که در جزوه جهانبینی جلوتر میرویم راجعبه منشأ به وجود آمدن نیروهای بازدارنده صحبت میشود.
کاری که درمان DST انجام میدهد هم همین است نیاز به استفاده از مواد را در انسان تغییر میدهد آن نیاز را از بین میبرد این کار را با تولید شدن در داخل سیستم خود ما انجام میدهد و با در اختیار گرفتن موادی با کیفیت به مراتب بهتر و بیشتر از آنچه از بیرون مورد نیاز بود، نیروهای منفی یک کار بیشتر انجام نمیدهند اما آن کار را خیلی خوب بلد هستند، خراب کردن حسهای انسان، آلوده کردن حس انسان، آب را از سرچشمه آلوده میکنند، اگر انسان حواسش به سرچشمهاش باشد و در هر اتفاقی که میافتد هوشیار باشد که حسش آلوده نشود خیلی کارش راحتتر میشود.
اگر برای ما مشکلی پیش میآید، کسی به ما حرفی می زند ما باید حواسمان باشد که حسمان آلوده نشود اگر حسمان آلوده شد، نیروهای بازدارنده به هدف خود رسیدهاند زیرا حس معادل نیرو است یعنی اولین شروع به کار افتادن قوه عقل، زمانی که حس آلوده شد، عقل با یک حس آلوده شروع میکند به کار کردن و فرمان دادن و همه فرمانها یکی در میان غلط از آب در میآیند بنابراین؛ حس از اهمیت بالایی برخوردار است و کل جهانبینی روی مساله دانایی و شناخت حسها و پالایش حسها استوار است که با شناخت و پالایش حسها انسان میتواند خود را از تاریکیها نجات دهد.
نویسنده و تایپ: راهنمای تازهواردین همسفر فخری
عکس و ارسال: همسفر زینب، مرزبان خبری
همسفران نمایندگی حافظ
- تعداد بازدید از این مطلب :
57