English Version
English

فرشته مهربان

فرشته مهربان

دل نوشته‌های همسفران لژیون سوم در وصف راهنما:
همسفر شیرین:

راهنمای خوب و مهربانم نمی‌دانم چه توصیفی برای شما بگویم؛ چون شما لایق بهترین‌ها هستید. از شما راهنمای عزیزم ممنونم که به من یاد دادید صبور بودن را، بخشش را، راه درست زندگی کردن و خیلی چیزهای دیگر را از شما آموزش گرفتم. حرف‌های شما آنقدر دل‌نشین بود که ناخوشی‌ها و مشکلاتم همه از یادم می‌رفتند. به من امید دادید تا حرکت کنم و مسیر زندگی را با امید طی کنم و واقعاً مصداق عشق بلاعوض، وادی چهاردهم را در شما دیدم. خدا را شکر می‌کنم زمانی که در عمق تاریکی و ناامیدی بودم خداوند کنگره را در مسیر زندگی‌ام قرارداد. خانم زهره عزیز و نازنینم با عشقی که به من دادی با آموزش‌های خوبتان توانستم به جایگاه رهایی برسم و این حس و حال خوب را تجربه کنم و آرامش زندگی‌ام، حال خوبم همه و همه را مدیون محبت‌های شما هستم. در آخر دست‌هایی که خدمت می‌کنند از دستانی که عبادت می‌کنند مقدس‌تر هستند، دستانتان را می‌بوسم و امیدوارم خیروبرکت این خدمت در زندگی‌تان جاری باشد و همیشه سلامت، موفق و پایدار باشید.

همسفر مرضیه:
سلام به فرشته مهربان خانم زهره عزیزم من قبل از کنگره وقتی می‌گفتند فرشته فکر می‌کردم فرشته فقط بعد از مرگم با دو بال، تازه اگر کارهای خوبی کرده باشم او را می‌بینم، منی که پر از خشم بودم آرام بودم؛ ولی با درد تحمل می‌کردم؛ ولی از خدا شاکی بودم که چرا من؟ چرا این‌همه مشکلات برای است؟ مگر من چه‌کار کردم که این‌همه مصیبت را باید تحمل‌کنم و  هر چه فکر می‌کردم می‌گفتم من که احترام پدر و مادرم را داشتم چرا فرزند من، چرا همسر من باید معتاد باشند، چرا باید بچه من را دائم دستگیر کنند؟ خدا یا چرا، چرا، چرا؟ وقتی‌که وارد کنگره شدم باحال خیلی خرابی وارد شدم، آن روز زود رفته بودم خانم فریبا و خانم زهره مرزبان بودند خانم فریبا من را بغل کرد و گفت خوب جایی آمدی، گفت بنشین تا جلسه شروع شود، وقتی کلاس شروع شد به من گفتند پیش راهنمای تازه‌واردین بروم همان فرشته مهربان، او با مهربانی و با عشق من را راهنمایی کرد و بعد از سه جلسه راهنمایی؛ باید راهنمای دیگری برای ادامه مسیر سفر پیدا می‌کردم.

راهنمای عزیزم واقعاً فرشته مهربان است، حالا متوجه می‌شوم فرشته‌ها در زمین هستند و از طرف خداوند آمده‌اند. با لبخند خانم زهره دلم گرم شد، درست است که  مسافر من کنگره نمی‌آمد، من برای پسرم آمدم؛ ولی خدا را شکر مثل‌اینکه باید همسرم مسافرم می‌شد. خیلی وقت‌ها بازهم غصه می‌خوردم و آن فرشته مهربان به من می‌گفتند صبر کن به‌ خدا توکل کن و با آموزش‌هایی که می‌گرفتم مسافرم به رهایی رسید. امروز چهار روز است و مسافر دیگرم؛ یعنی پسرم هم به کنگره می‌آید و امیدوارم که‌ او هم به رهایی برسد. خانم زهره عزیزم بابت همه زحمت‌هایی که برای من می‌کشید و آموزش‌های که می‌دهید از صمیم قلبم ممنونم و خدا را شاکرم که من را در این مسیر قرارداد تا راه را پیدا کنم و از چه کنم چه کنم‌ها رها شوم.


ویرایش: رابط خبری همسفر فاطمه لژیون راهنما همسفر زهره (لژیون سوم)
ویراستاری و ارسال: راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی شهرری
 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .