English Version
English

راهنما با عشق کار می کند

راهنما با عشق کار می کند

یازدهمین جلسه از دوره ششم کارگاه‌های آموزشی خصوصی مسافران کنگره ۶۰ خیام نیشابوری در روزهای سه شنبه، با استادی ایجنت محترم، راهنما مسافر محمد و نگهبانی مسافر مجید و دبیری مسافر علیرضا با دستور جلسه « هفته راهنما » و جشن هفته راهنما در تاریخ 11 اردیبهشت 1403 ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان محمد هستم مسافر. خداوند را شکر می‌کنم که عضو کنگره 60 هستم و در اینجا در حال خدمت کردن هستم، نه خدمت به کنگره بلکه خدمت به خودم. و خدارو شکر می‌کنم که امروز جایگاه متفاوتی را تجربه می‌کنم. امروز جشن راهنما را داریم و دلیل اصلی برگزاری این این جشن بزرگ وجود سفر اولی‌ها در شعبه است. این هفته، هفته راهنما است و باید این هفته را در ابتدا به جانب مهندس و همچنین خانواده محترمشان تبریک عرض کنم و بعد به تمام راهنمایان کنگره 60 به خصوص راهنمایان شعبه خیام نیشابوری که با دل و جان درحال خدمت کردن هستند تبریک بگویم. امیدوارم در این راه ثابت قدم باشند و بهترین ها را برایشان از خداوند برزگ خواستار هستم. قبل از ورود به کنگره من فرد مصرف کننده بودم و حال خرابی داشتم. شاید این موضوع برای همه ما صادق باشد. هیچ عشق و محبت و عاطفه ای وجود نداشت. عشق ما، مواد مخدر و همچنین عقل و ایمان ما هم مواد مخدر بود. فردی یخ زده و به قول جناب مهندس کرخت و هیچ احساسی نسبت به دنیای پیرامون، خانواده، فرزند، پدر و مادر نداشتیم. یک مثلث داریم با اضلاع عقل، عشق، ایمان در ادامه در رابطه با این مثلث توضیح خواهم داد. قبل از کنگره ما به دنبال فردی بودیم که دست ما را بگیرد و به شکل معجزه آسایی از دنیای اعتیاد و منجلاب اعتیاد بیرون آورد، ولی چنین فردی را پیدا نمی‌کردیم. دنبال راهی بودیم، ولی راهی وجود نداشت. کمپ، ان جی او های مختلف، سقوط آزاد های زیادی را تجربه کردیم ولی همه بی‌فایده بود و نتیجه‌ای نداشت تا اینکه فردی به نام مهندس دژاکام راه رهایی از مواد مخدر را پیدا کرد و به من و شما نشان داد و مارا احیا کرد. وارد کنگره شدیم و با آموزش هایی که از راهنمایان خودمان گرفتیم توانستیم احساسات و عواطفمان را زنده کنیم و به دست آوریم. البته این موضوع برای رهجویانی صادق است که درست و با پروتکل و حرمت های کنگره سفر کنند. توضیح مثلث عقل، عشق و ایمان، جناب مهندس می‌فرماید تمام این موضوعات بستگی به کارکرد سیستم خمر ما دارد. یعنی تا زمانی که سیستم خمر درست کار نکند نه عقلی وجود دارد نه عشقی و نه ایمانی. من محمد که با هزاران وعده و وعید به خواستگاری دختری رفتم و با قول های فراوان از او جواب مثبت گرفتم و به خانه خود آوردم و به او اطمینان دادم که زندگی سراسر عشق برای او فراهم کنم  ولی قافل از این که من فرد مصرف کننده‌ای بودم و به محض اینکه خمار می‌شدم نه عشقی می‌شناختیم و نه عقل و ایمانی داشتم. و به هر حال شروع به زندگی کردیم و صاحب فرزندی شدیم و من به عنوان یک پدر باید به فرزندم عشق و محبت می‌دادم و به عنوان یک همسر به همسرم عشق و توجه می‌دادم ولی من فرد مصرف کننده‌ای بودم و تمام عواطف و احساسات من یخ زده بود و احساسی در من جاری نبود که بتوانم آن را به دیگران بدهم. ما باید مواد مخدر مصرف می‌کردیم تا بعد از مصرف تازه تبدیل به یک آدم عادی می‌شدیم و می توانستیم کارهای روزمره خودمان را انجام دهیم. اگر همسر شما بهترین غذا را تدارک می‌دید و بهترین سفره را برای شما پهن میکرد ولی شما خمار بودید حتی لقمه ای از آن را نمی‌توانستید بخورید و حتما باید اول مواد مصرف می‌کردید تا بعد با اجازه مواد مخدر بتوانید مقداری غذا بخورید.

امروز راه کنگره را پیدا نموده ایم و در اینجا راهنما به ما وعده بهشت را می‌دهد. بهشتی که هیچ کسی ندیده و نخواهد دید. بهشت همینجاست. بهشتی که دنبالش می گشتیم در درون ماست. راهنمای ما می گوید خوب سفر کن تا وارد بهشت شوی. اما مقدمه ورود به بهشت بیرون این است که تو ساختار درونت را درست کنی. باید سیستم شبه افیونی بدن و خمر درونیت راه اندازی شود تا مثلث عشق و عقل و ایمانت قشنگ کار کند و بتوانی به خانواده ات عشق بورزی. بتوانی به خداوند ایمان بیاوری و عقل شما بتواند درست تصمیم بگیرد. راهنماهای ما به همه ما وعده بهشت را داده اند ولی راهنما نمی تواند توصیف کند زیرا خود دیده است و لمس کرده است. فقط در حد گفتن می گوید شما بیا و وارد این شو و مستلزم این است که ساختار درونت را بسازی. پس تا جسم من درست نشود خبری از بهشت نیست. من وارد کنگره 60 می شوم و  14 وادی را پیش روی خواهم داشت. در ده ما سفر اول تنها می توانم مواد خود را کنار بگذارم و به محض اینکه به درمان برسم تازه بازی شروع می گردد. برای بدست آوردن خویش و به خود رسیدن باید 14 وادی را کار کنم. همه ی موجودات و هستی در تکثیر هم نوع خود بسیارند ولی در تکثیر دانایی بسیار کم هستند. اما راهنمایان کنگره 60 با جان و دل تکثیر دانایی را انجام می دهند و به ما آموزش می دهند. ابتدا خود آموزش می گیرند و سپس به من و شما آموزش می دهند. من 14 وادی را در کنار خود دیدم که آخرین وادی، وادی عشق است ولی ما اکثرا در مشارکتهای مان می گوییم راهنمای ما با عشق کار می کند در حالیکه عشق ابزاری دارد بنام محبت و از روی محبت است که می توانم به وادی عشق برسم. تا محبتی در کار نباشد عشقی هم در کار نیست. من راهنما هم که نقطه تحملم پایین است یا کسی را قضاوت می کنم، دارم خود نیز آموزش می گیرم تا بتوانم به وادی عشق برسم و همه راهنمایان ما در حال این تمرین هستند. می گوید اگر نمی توانی به عشق خالق خویش برسی اول برو تمرین کن عشق به مخلوق را. به قول آقای مهندس من خود دردم. و کاملا هم درد خود را می شناسم و بهتر می دانم چه کنم و چه نکنم. همه می دانید که یک راهنما باید از چه فیلترهایی رد شودکه بتواند به راهنمایی برسد. حالا امیدواریم در این قضیه آموزشها عملکرد خوبی داشته باشیم و راهنماهایمان بیشتر دقت کنند.  در کنگره60 پاکت ها فلسفه خاصی دارد و می خواهیم امروز از این طریق به راهنمای خود ادای احترام کنیم و تقدیم و تشکر داشته باشیم. ما که روزی حتی برای خانواده با هزار منت هزینه می کردیم، امروز یاد گرفته ایم در این جشن راهنما دین خود را ادا کنیم. ممکن است کسی بگوید اینجا دکان و دستگاه درست کرده اند، می دانیم راهنما هفته ای سه روز اینجاست و اگر یک روز آنرا کار کند بیشتر از کل پاکتهایی که ما به آنها می دهیم در می آورد. بزرگترین هدیه ی یک راهنما لبخند بچه ی شماست. وقتی می بیند فرزند شما می گوید پدرم خوب شده است بهترین هدیه را دریافت می کند.

توجه کرده اید وقتی پیش آقای مهندس می روید باید پاکت خود را بدهید چرا که اساتید ایشان گفته اند باید از رهجوهای خود پاکت بگیرید و فلسفه آن نیز مشخص است. این بدان معناست که من رهجو با ارائه پاکت می گویم از شما بعنوان راهنمای خود بسیار سپاسگذارم که ده ماه بدون هیچ منتی به من کمک کردید. من حواسم به خودم نبود ولی راهنمای من حواسش به من و پله و خواب من بود. حال امروز می خواهیم مبلغی را داخل پاکت بگذاریم دستمان می لرزد. امروز خواستم مطلبی را بنویسم که دیدم هیچ چیز به ذهنم نمی رسد. چرا که من خود یک رهجو هستم. اگر امروز من خودم عمل سالم را انجام دادم و دین خود را نسبت به راهنمای خود انجام دادم شما نیز انجام بدهید. من خود یک قدم از رهجو جلوترم نه صد قدم. چرا که در اینصورت بین راهنما و رهجو فاصله می افتد و رهجو به درمان نمی رسد. اگر طرز تفکر یک راهنما سر لژیون فقط مبلغ داخل پاکت بود نمی تواند رهجو را به رهایی برساند. آیا ما در جلسات بابت کاری که راهنما در حق ما انجام می دهد حقوقی می دهیم؟ خیر. امروز اگر می خواهی از راهنمایت تشکر کنی با عشق برو و تقدیر و تشکر کن. چرا که اولین نقطه ای که نیروی منفی به تو صدمه می زند از طریق راهنمای شماست. چرا که راهنماست که ما را از تاریکی ها بیرون می کشد. پس اولین حسی که نیروی منفی به ما القا می کند این است که حسمان را نسبت به راهنما بد می کند و نمی گذارد شما قشنگ سفر کنید. سپس هر کاری که در بیرون کردید می گویید اصلا لزومی ندارد به راهنمایم بگویم. چرا راهنمای من فلان روز فلان حرف را به من زد؟ و امروز نترسید، امروز آن صفت سپاسگذاری را با تمام وجود به منصه ظهور بگذارید. برو راهنمای خود را بغل کن و از او تشکر کن. وقتی هیچ کسی نبود ما را از تاریکی ها نجات بدهد، یک نفر پیدا شد که دستمان را گرفت و نجاتمان داد. امروز آن یک نفر در این جلسه نشسته است و سر لژیون شما نشسته است. بریم خداوند را شکر کنیم که استاد بزرگی چون جناب مهندس داریم. امروز برای یک ساعت مشاوره باید چهارصد هزار تومان پول بدهیم ولی آموزشهای ناب آقای مهندس بدون هیچ هزینه ای در اختیار ماست و با گوش کردن سی دی ها بطور رایگان آموزش می گیریم. پس برو و راهنمایت را بغل کن و هرچند ممکن است مبلغ قابلی هم که داخل پاکتت نگذاری ولی زبانی از او تشکر کن و بگو واقعا داری در حق من لطف و محبت می کنی که مرا از این تاریکی ها نجات می دهی. خیلی صحبت کردم و امیدوارم یک جشن خیلی متفاوت داشته باشیم و تک تک ما از راهنماهای خود قدر دانی کنیم. آن پاکتی که می دهیم یک امر نمادین است و باید ببینیم درونمان چه خبر است. بیرون را رها کن و هر چه در درون داری امروز برای راهنمایت بریز بیرون. امیدوارم بهترینها نصیبتان بشود باز هم این هفته و روز قشنگ را به راهنمایان شعبه خیام تبریک می گویم. شاید امروز استاد جلسه خوبی نبودم ولی امروز هر یک از شما یک استاد هستید و سر لژیونها صفت سپاس گذاری از راهنما را اجرا می کنیم. ممنون که سکوت کردید و به حرفهای من گوش کردید.

در ادامه جشن هفته راهنما با حضور راهنمایان، مرزبانان و راهنمایان تازه‌واردین برگزار گردید و ضمن تقدیر و تشکر از راهنمایان این نمایندگی، لوح و تقدیرنامه ایشان نیز توسط ایجنت محترم شعبه راهنما مسافر محمد تقدیم عزیزان شد.

عکس: مسافر کمیل رهجوی راهنما مسافر محمد (لژیون سوم)

تایپ و ویرایش: مسافر محمد رهجوی راهنما مسافر محمد (لژیون سوم)

بارگذاری: خدمتگزار سایت، مسافر علیرضا (لژیون ششم)

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .