سلام دوستان طاهره هستم همسفر
در ابتدا هفته راهنما را خدمت آقای مهندس و خانواده محترم ايشان تبریک و تهنیت عرض مینمایم. همچنین تبریک ویژه خدمت خانم آرزوی عزیز. این روز بسیار زیبا گوارای وجودتان باد. هزاران بار این سؤال را از خداوند پرسیدهام که خداوندا چرا کسی نیست تا بتواند راه و رسم زندگی کردن را به من بیاموزد؟ گویی خداوند صدای مرا شنید و برای نجات من از ظلمت و تاریکی، راهنمایی از جنس عشق و محبت و ایثار، با چراغی که در دست داشت مرا با جان و دل به سرزمین نور و عشق هدایت کرد.
راهنمای عزیزم آرامش آغوشت، گرمای پر مهر دستان مهربانت را کم داشتم. همچون شمع سوختی تا من ساخته شوم؛ آب حیات را جرعه جرعه در پیمانه زندگیام ریختی تا خزان زندگیام به بهار تبدیل گردد. رسیدن به خداوند در همین نزدیکی بود؛ اما چشم و دل من نابینا بود. گام نهادن در این راه با حضور عاشقانه راهنمای خوبم به خواست و مشیت خداوند صورت گرفت و این دست تقدیر بود که ما را با کنگره آشنا کرد برای خروج از تاریکیها. کلام آخر اینکه در کنار نام معلم با واژه راهنما آشنا شدم. راهنمای عزیزم امیدوارم که در جایگاههای مختلف خوش بدرخشید.
سلام دوستان مریم هستم همسفر
هفته راهنما را به جناب آقای مهندس دژاکام و خانواده محترم ايشان و تمامی راهنمایان گرانقدر تبریک میگویم. به خصوص راهنمای عزیزم خانم آرزو. نمیدانم با چه زبانی قدردان زحمات بیدریغ ایشان باشم. از شما به خاطر تمام صبوری و دلسوزی که در حق من روا داشتهاید سپاسگزارم. روزی که شما را دیدم جسم و جانم را غبار غم فرا گرفته بود؛ نه چیزی میدیدم و نه چیزی میشنیدم و نه امیدی به زندگی داشتم. شما آمدید و دنیای تازهای به من هدیه کردید و با چراغی که در دست داشتید، مرا به سرزمین نور و عشق هدایت کردید.
سخنان شما آنچنان دلنشین بودند که باعث گردید که تمام ناخوشیهایم از یادم بروند. به همین خاطر متوجه شدم که با حرکت راه نمایان میشود؛ ولی بدون حرکت هیچ راهی نمایان نمیشود. راهنمای عزیزم وجود بیکرانت را سپاس میگویم؛ زیرا شما آمدید و مرا دلگرم زندگی کردید تا من بتوانم جاده پر پیچ و خم زندگی را با امید طی بنمایم. آب حیات را جرعه جرعه در پیمانه زندگیام ریختید تا خزان زندگیام به بهار تبدیل گردد؛ تا من بتوانم قدم به قدم به پیش بروم و به مقصد برسم. مقصدی که پر از نور و پر از عشق شما بود. راهنمای عزیزم دوستت دارم. بار دیگر هفته راهنما را به شما تبریک میگویم.
سلام دوستان فاطمه هستم همسفر و مسافر تغذیه سالم
در ابتدا این هفته با شکوه را خدمت آقای مهندس عزیز و خانواده محترم ايشان تبریک میگویم. این دلنوشته را تقدیم راهنماهای عزیزم خانم ریحانه و خانم آرزو میکنم.
خداوند را بسیار شاکرم که یک بار دیگر این سعادت را نصیب من کرد تا بتوانم در وصف راهنماهای عزیزم بنویسم. امیدوارم بتوانم با نوشتن دلنوشته؛ ذرهای از زحمات آنها را جبران کنم. به نام قدرت مطلق که آفرید بندگانی مانند فرشته. فرشتههایی که بال ندارند؛ اما علم دارند. فرشتههایی که بال ندارند؛ اما محبت و عشق بلاعوض دارند.
ای فرشته زمینی تو در زمین و سما غوغا کردی، ویرانهها را آباد کردی، از عصاره جانت بخشیدی تا من از چشمه جوشانت سیراب شوم. نوری در دل تاریکی بودی، گرما بخشیدی تا باران رحمتت بر کویر خشک شدهام ببارد. قلم در دستهای ناتوانم دارم تا بنویسم و بگویم: ای راهنما همدم و همدلم شدی. با گریه هایم، گریه کردی؛ با خندههایم، شاد گشتی. ای عاشق، ای صابر مرهم زخمم شدی. مونس رازهایم شدی، انیس روزهای سخت زندگیام شدی. ای راهنما، نشان راهم شدی، چراغ راهم شدی.
صفای قلبم شدی. ای راهنما، وفای عهد کردی و ساختی ویرانهها را. از وجودت بخشیدی بر دل بیجانم. ای راهنما، کار تو کار هر کسی نیست؛ چه کردی با دل بیقرارم؟ در وجودت چه مهر و محبتی نهفته است؟ با دل ناآرام من چه کردی؟ ای راهنما، مرا سرمشق زندگی دادی، عطر و نور و زندگی دادی. ای راهنما، با چه چیزی شما را مقایسه کنم؟ در حالی که وصف نشدنی هستی. شما مانند یاقوت درخشان بر بهشت کنگره درخشیدی و از عصاره جانت بخشیدی. پس من رهجو باید در برابر این چنین مقامی سر تعظیم فرود آورم؛ زیرا کار شما کار هر کسی نیست که بتواند اینگونه بدرخشد و از عصاره جانش ببخشد.
سلام دوستان معصومه هستم همسفر
به نام گشاینده کارها زنامش شود سهل کارها
در ابتدا این هفته بسیار زیبا را خدمت آقای مهندس دژاکام و خانواده محترم ايشان تبریک و شادباش عرض مینمایم. همچنین تبریک ویژه خدمت خانم آرزوی عزیز. امیدوارم که همیشه موفق باشید و پایدار. دیگر از همه چیز و از تمام تلاشهایی که کرده بودم؛ ناامید شده بودم. دستم به هیچ جایی بند نبود، نمیخواستم و یا شاید خجالت میکشيدم که در مورد مشکلی که در زندگیام به وجود آمده بود با کسی مشورت کنم؛ حتئ با مادرم.
سالها بود که در تنهایی خودم با این مشکلات دست و پنجه نرم میکردم. دیگر خسته و ناامید شده بودم؛ اما در همین یکی از روزهای سخت و تاریک، خداوند راهی را نشانم داد. ناگهان خود را در جمعی دیدم که همه با عشق و محبت همدیگر را در آغوش میکشیدند و با تمام مشکلات ریز و درشت؛ حال خوبی داشتند. همه چیز برایم نامفهوم بود؛ اما وقتی استاد جلسه، آقای منصوری صحبت میکردند من ناخودآگاه گریه میکردم.
اما با این حال خوشحال بودم. صحبتها، کارها و دست زدنها برایم هیچ مفهومی نداشت. ولی تمام اینها به من قوت قلب میداد و حتئ حس خوبی داشتم. سه جلسه مهمان کنگره ۶۰ شدم و همین حس خوب مرا در کنار فرشتهای قرار داد به نام خانم آرزو که راه درست زندگی کردن را، و راه مقابله کردن با مشکلات را به من آموزش میداد.نمیدانم ولی انگار سالها بود که ایشان را میشناختم و حتئ احساس میکردم که همه مشکلات من را میداند. زیرا سؤالاتی که در ذهنم بود قبل از اینکه بپرسم؛ همه را پاسخگو بود.
با اینکه اول راه هستم ولی تأثیرات مثبت کنگره ۶۰ را در تمام زندگیام حس میکنم. این اتفاق خوشایند را مدیون راهنمای بزرگ خانواده کنگره ۶۰ آقای مهندس دژاکام میدانم. همچنین راهنماییها و پیگیریهای بیمنت راهنمای خوبم خانم آروز. خوشا به حال کسانی که بیمنت عشق میورزند و بیمنت به خلق خدمت میکنند و منتظر باز پس گرفتن نیستند. کسانی که آفتاب را به زندگی دیگران میبخشند؛ هیچگاه روزشان تاریک نخواهد شد. امیدوارم که برکت این خدمت های بیتوقع در زندگی شما جاری گردد. دستان پر مهرت را بوسه میزنم و بهترینها را برایت آرزو میکنم. امیدوارم که تبریکات صمیمانه مرا پذیرا باشید.
رابط خبری و ویراستار: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر آرزو (لژیون دوم)
عکس: همسفر نجمه رهجوی راهنما همسفر آرزو (لژیون دوم)
ارسال: راهنمای تازهواردین همسفر حمیده
همسفران نمایندگی جواد
- تعداد بازدید از این مطلب :
140