English Version
English

دلنوشته مسافر علیرضا

دلنوشته مسافر علیرضا

خدایا چنان کن که فرجام کار تو خوشنود باشی و من رستگار

میخواهم از روزهایی بگویم که هنوز شما را نشناخته بودم، روزهای کذایی که تمام نمیشد، روزهایی که سخت و سخت تر پشت سر گذاشته می‌شدند، روزهایی که نه برای همسرم همسر بودم و نه برای پسرم پدری می‌کردم ، خلاصه که روزهای خیلی بدی بود، من با کمک و یاری همسرم وارد کنگره شدم روز اول که وارد شدم یک آقای بسیار مهربان و دلسوز همچون برادر، راهنمای زندگی و مسیر من شدند، هرچقدر از مهربانی و صبوری این مرد بزرگ بگویم کم گفته ام، این مردبزرگ به من آموزش داد راهی که درپیش گرفته ام اشتباه است کمکم کرد تا کنگره را بشناسم، آقا بهروز عزیزم برادرگرانقدرم دست بوس زحماتت هستم و سپاسگزارم و این هفته زیبا را به ایشان تبریک می‌گویم ، در ادامه من با بزرگ مردی آشنا شدم که نمیدانم چگونه توصیفش کنم، به یاد دارم که در همان روزهای اول می گفتند که خیلی آدم منضبط و سختگیری است، بله من چنین آدمی در زندگی ام کم داشتم تا به من یاد دهدکه چه طور این مسیر تاریکی را رها کنم ،چه طوری پدری مسئولیت پذیر برای پسرم باشم و همسری نمونه برای همسرم، نمیدانم این چه حسی است که من دارم و نمیتوانم توصیفش کنم من به شدت به این مرد بزرگ علاقمند شدم، او با سختگیری هایش من رابه زندگی برگرداند و با منضبط بودنش به من یادآوری کرده است که در مسیر زندگی من در برابر همسرم و فرزندم مسئولیت دارم، این بزرگ مرد به زندگی من، همسرم وپسرم امید داد ، من تا ابد دست بوس این بزرگ مرد هستم، او به من فهماند که چقدردرتاریکی فرو رفتم و ازخودم بی خبرم، راهنمای عزیزآقای غلامرضا خسروی، مرد گرانبها ازشما بابت تمام آموزش هایتان و تمام دلسوزی هایتان ممنونم ، در ادامه از راهنمای همسفرم خانم نسرین عزیز بسیار سپاسگزارم که همسرم را در این مسیر تنها نگذاشت و همسرم را دوباره به من هدیه داد و هیچ وقت فراموش نمیکنم که مثل یک خواهر بزرگ کنار من و مثل یک مادر کنارهمسفرم همیشه حضور داشتند، این هفته ی باارزش را به خانم نسرین تبریک گفته و آرزوی سلامتی برای ایشان دارم.

تنظیم و ویراستار: مسافر رضا لژیون چهاردهم

مسافران نمایندگی شهرری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .