English Version
English

رشد و تکامل

رشد و تکامل

جلسه ششم از دوره هفتم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی چرمهین ویژه مسافران با استادی ایجنت مسافر ولی‌الله، نگهبانی موقت مسافر علی و دبیری مسافر جهانگیر با دستور " هفته راهنما " سه‌شنبه 11 اردیبهشت 1403 ساعت 17 آغاز بکار کرد.

خلاصه سخنان استاد :

سلام دوستان ولی الله هستم یک مسافر، خداوند را شاکر و سپاسگزارم که لطفش شامل حال من شد بتوانم یک بار دیگر در کنگره حضور پیدا کنیم جایگاهش اصلاً مهم نیست اما این  که الان اینجا هستیم در این وقت و ساعت که شاید می‌توانستم خیلی جاهای دیگه باشم این مهم است و باید ارج نهاد به این داشته‌ای که الان دارم و خداوند در اختیارم گذاشته است من تشکر می‌کنم و تبریک می‌گویم به راهنمای هستی و نیستی راهنمای آسمان و زمین راهنمای موجودات زنده و موجودات غیر زنده و کل کائنات و کل هستی خداوند راهنمایی که انسان‌هایی درست را خلق کرد و جلوی راه ما قرار داد تا ما بتوانیم راه درست را از راه نادرست تشخیص دهیم خدمت جناب مهندس و خانواده گرامیشان تبریک می‌گویم خدمت تمامی راهنماهای کنگره ۶۰ در سراسر ایران تبریک می‌گویم راهنماهای جونز و راهنماهای ویلیام و هر کسی که به نوعی دارد خدمت می‌کند تبریک می‌گویم این هفته، هفته راهنما رابه همه عزیزان تبریک می‌گویم انشالله مسیری که پیش رو داریم و هدفی که داریم پیش می‌بریم را بتوانیم با تمرکز با درایت و آنگونه که در خور یک کنگره‌ای هست بتوانیم پیش ببریم و موفق باشیم این نمونه جشن‌ها دستور جلساتی هست که نمی‌شود از قبل چیزی را بخوانی یا آماده کنی و مثل وادیی‌های اول یا وادی دوم و سوم هست قبلش تو ذهنش یک چیزایی جفت و جور می‌کنی ولی این دستور جلسات دستور جلسات دلی هستند و باید از دل گفت و قطعا کلامی که از دل گفته شود به دل خواهد نشست واین جشن راهنمایی را به کسانی که در ادامه انشالله راهنما می‌شوند پیشاپیش تبریک می‌گویم کسی که امروز وظیفه خودش دانسته از اصفهان یا شهر های دیگر تشربف بیارود به این شعبه و به راهنمایش تبریک بگوید اینها دارند این بستر را فراهم می‌کنند شرایط را آماده می‌کنند به کائنات دارند دستور می‌دهند. جناب مهندس دراین رابطه صحبت می‌کند که انسانها در کنگره به این توانایی می‌رسند که می‌توانند دستور بدهند آن چیزی را که می‌خواهند  کائنات به آنها بدهد دستور دادن به کائنات اینگونه است که آدم بتواند در قبال آن چیزی که به دست آورده آن چیزی که دارد و دارد استفاده می‌کند بتواند ببیند آن چیز را گوش‌هایش بشنود چشمانش ببیند و وقتی شنید بتواند در قبال آن حرکت کند یعنی توجه کرده است به آن یعنی قابل اهمیت بوده و از اهمیت بالایی برخوردار بوده این توجه می‌چرخد و یک روزی که نیاز به توجه دارد قطعاً کائنات و خداوند بهش توجه می‌کنند اون روز نیاز مبرم دارد به آن توجه امروز راهنماها از نظر بحث مادی نیازی ندارند که مورد توجه قرار بگیرند ولی این را می‌خواهد بدانند و این برایشان مهم است این رهجویی که ۱۰ ماه نشسته سر لژیون آموزش دیده است برق بیت المال را استفاده کرده است کاری به وقتی که راهنما می‌گذارد نداریم آب بیت المال را استفاده کرده در قبال این لامپی که  روشن هست آیا چیزی آموزش گرفته یا نه کنگره بیشتر از اینکه نمایشگاه باشد آموزشگاه است آدم‌ها آموزش می‌بینند آموزش می‌دهند در قبال این آموزش گرفتن و دادن به آن رشد و تکامل می‌رسند رشدی که در کنگره فقط می‌تواند ما را خیلی خوب به آن رشد برساند و فوت و فن را خوب به ما یاد بدهد کنگره یک جایی است که به نظر من اون چیزهایی که کسانی که بیرون از کنگره هستند می‌دونند و در ظاهر شاید چیز خوبی هم باشد ولی در باطن خبری ازش ندارند راهنما وظیفه آن است که یک‌سری ریزه کاری‌ها را به رهجویش یاد بدهد به رهجو یاد می‌دهد ما می‌دانیم دروغ بد است غیبت بد است تهمت بد است راهنما به رهجو یاد می‌دهد که دروغ چقدر بد است تهمت چقدر بد است  این‌ها اون فوت و فن کوزه‌گری هست رهجو بعد از یک مدت که می‌آید مرتبه می‌بیند که همه چیز دگرگون شده رفتارش چقدر تغییر کرده  ما بیرون از کنگره معلم زیاد داشتیم خیلی زیاد پدران و مادران معلممان بودنند، دوستانمان معلممان بودند، فرزندان و همسرمانمان این‌ها همه معلممان بودند اما تمام این‌ها آمدن به ما گفتند که آقا این راهی که می‌روی راه درستی نیست این راه تو را به نابودی می‌کشد در این راه زندگی تو  از هم می‌پاشد گوش نکردیم معلم کنگره ۶۰ یک فرد غریبه بود نه دوست بود نه آشنا بود نه فامیل بود نه پدر بود نه مادر بود غریبه‌ای بود که به ظاهر غریبه بود ولی در باطن خیلی آشنا بود با یک سلاحی آمد پیش که سلاحش سلاح محبت بود این سلاح محبت از یک نوع و جنس قشنگی بود که  جسم و جان ما نشست من ولی الله سرکش در امر مصرف مواد مخدر و مسائل دیگر راچنان با یک کلمه حرف که گفت نکش بشین سی‌دی بنویس این ساعت برو و این ساعت بیا با یک کلمه حرف که ظاهرش حرف بود ولی باطن آن یک دنیای دیگری بود پشت آن قضیه یک دنیایی از محبت یک دنیایی از عشق من را نشاند سرجایم. هیچ معلمی، هیچ آموزگاری تو این هستی نمی‌توانید همچین کاری را انجام بدهد من چه مقدار مسافر هستم من چه مقدار همسفر هستم چه کاری انجام دادم در قبال این کاری که این معلم و  این راهنمایی برای من انجام داد چقدر من در مسیر حرکت کردم چقدر تلاش کرده‌ام ما مسافر هستیم همه در کنگره ۶۰، می‌دانید که موقعی که در کنگره  هستی باید حرکت کنی و خودت بهتر از هر کسی می‌دانی  باید توجه کنی می‌دانی موقعی که جشن راهنما بود جشن یا همسفر بود توجه کردی حرکت کردی که الان به شما توجه شود موقعی که باید کمک می‌کردی آیا کمک کردی، خوب بدون شک یک مسافر تمام عیار می‌باشیم درخور اسم و رسم کنگره اما اگر حرکت نکردی باید حرکت کنی باید توجه کنی تا به تو توجه شود راهنما اون هدفی که نشانه گرفته است مشخص است راهی که دارد می‌رود مشخص است وقتی که می‌گذارد مشخص است همه این‌ها مشخص است و امروز روز راهنما نیست راحت بگویم امروز به صورت نمادین هفته بزرگداشت راهنما است ولی روز من رهجو است که به خودم ثابت کنم چقدر در کنگره یاد گرفتم امروز روز من رهجو است و راهنما امتحان خودش را پس داده است موقعی که از کار خودش گذشت کرد از زندگی خودش از وقت و ساعت خودش گذشت از خانواده‌اش از حق مسلم خودش می‌زند و می‌آید به من آموزش می‌دهد امتحان  خودش را پس داده است آن چیزی هم که باید بگیرد گرفته است و در ادامه می‌گیرد امروز میدان، میدان من رهجو هست امروز من باید با نفسم مقابله کنم بینم چقدر توانستم در مقابل نفس اماره قوی بشوم چقدر توانستم این نفس اماره را پرورش بدهم چقدر آن آموزش‌های که راهنما به من داده  چقدر رشد پیدا کردم چقدر بزرگ شدم باید بیاییم بیرون از حالت خواب آلودگی میدان، میدان جنگ است جنگ با اهریمن شوخی بردار نیست نباید تعلل کنیم فرصت و شرایط فراهم شده مهندس مهندسی کرده این مسیر رو این مهندسی را هیچ کس نمی‌توانست انجام بدهد این رفتن و آمدنها را  و این پاکت‌ها دادن‌ها رو اینها مهندسی شده‌اند  از این جهت مهندسی شده است که فردا وقتی تولد پسرم بود یاد بگیرم پاکت و کادو بدهم تولد همسرم بود یاد بگیرم پاکت دادن را محبت کردن را این ها اینگونه مهندسی شده‌اند چقدر شرایط را برای رشد فراهم کرده‌ایم چقدر کنگره را شناختیم چقدر جناب مهندس را شناختیم چقدر آموزش گرفتیم و راهنما احتیاحی به پاکت ندارد  پاکت یعنی آن نفس کار آن چیزی که من یاد گرفتم یاد گرفتم قدردانی را یا نه این که من فهمیدم شکر نعمت، نعمتم افزون کند کفر نعمت، نعمت از کفم بیرون کند و این صحبت‌ها یادآوری بود به خودم که موقعی که نیاز داشتم به دستگیری،  دستم گرفته شد و آن را از یاد نبرم رهجوها یک موقع فکر نکنید مبلغ یا چیزی که شما به عنوان پاکت یا کادو به راهنما می‌دهید راهنما بین رهجوها تفاوت قائل می‌شود اصلا چنین چیزی غیر ممکن هست ولی رهجویی که قدردانی را یاد نگرفته باشد و به جهت  تبریک پیش راهنمای خودش نیامده باشد راهنما نگران آن رهجو می‌شود حتی بدترین رهجویی که درست سفر نمی‌کند برای راهنما محترم و عزیز هست شما فرزندهای راهنما هستید و باید قدر این جایگاهی که خداوند به ما داده است  را بدانیم اولین کسی که من را بغل کرد و به من عشق داد راهنمای من بود  و توانست من را در کنگره نگهدارد  راهنمای من بود باید قدر این عشق و محبت را بدانیم باید سپاسگزار  راهنما باشیم که مهندس دژاکام به ما معرفی کردند نقطه عطف انسانها زمانی با کنگره رقم می‌خورد که آن نقطه عطف با راهنما رقم بخورد.

 

عکس و ضبط صدا : مسافر ابراهیم 

تایپ : مسافر حمیدرضا 

ویرایش و ارسال مسافر عسگر 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .