دلنوشتههای اعضای لژیون یازدهم در مورد هفته راهنما:
همسفر ناهید:
راهنما، یعنی چراغ راه، نور امید در تاریکیها، دستی از سمت خدا، یعنی عشق و محبت، ماه تابان، نور ستارگان، رنگینکمانی به زیبایی گلها و خورشیدی پرنور در آسمان. راهنمای عزیزم من باوجود آموزشهای شما از تاریکیهای درونم بیرون آمدم و توانستم با افکار منفی درون خود بجنگم. راه درست زندگی کردن را به من آموختید و راه درست رسیدن به خواستههایم را در کنار شما پیدا کردم. از شما سپاسگزارم که به من و همه همسفران آموزشهای ناب را آموختید. راهنمای عزیزم روز راهنما هزاران بار بر شما گرامی باد.
همسفر سمیه:
من وقتی به کنگره آمدم اصلاً حال خوبی نداشتم، وقتی روی صندلی کنگره با تمام نامیدی نشسته بودم و سرم را پایین انداخته بودم تا جلسه شروع شود، ناگهان صدایی توجه من را به خود جلب کرد. به یاد دارم که گفتند جلسه در حال شروع شدن است و هر کس داخل حیاط بود به داخل سالن رفت. در همان لحظه ناخودآگاه به همسفر فاطیما که در آن موقع نگهبان جلسه بود حس خوبی پیدا کردم. با تمام وجود شیفته او شدم و بعد متوجه شدم که ایشان راهنما هستند بهشدت خوشحال شدم و منتظر بودم تا به لژیون ایشان بروم. وقتی بعد از سه جلسه تازهوارد بودن که نزد همسفر شهین انجامشده بود؛ باید برای خودم راهنمایی انتخاب میکردم، به سراغ حس خودم رفتم. با تمام وجود فقط به دنبال همسفر فاطیما میگشتم. اینیکی از مهمترین و درستترین انتخابهای زندگیام بود. ازنظر من ایشان بهترین معلم و بهترین راهنما در طول چند سال زندگی برای من است. من در کنار او به خواستههایم رسیدهام و امیدوارم بتوانم با گوشبهفرمان بودن اندکی از زحمات راهنمای مهربانم را جبران کنم و برای همیشه خدمتگزار کنگره بمانم.
همسفر خورشید:
راهنمای مهربانم شما همچون خواهری مهربان و دلسوز همیشه یاریمان کردید. شما از ته دل و خواست قلبی به ما عشقورزی را آموختید. من از شما یاد گرفتهام همیشه سپاسگزار نعمتهایی که خداوند به من داده باشم. حضور در کنگره و آشنایی با شما هم موهبتی است که خداوند به من داده است. بابت وجود ارزشمند شما و کنگره خداوند را شکر میگویم. روز راهنما خدمت شما و دیگر راهنمایان کنگره 60 مبارک باد. از خداوند منان طول عمر و سلامتی برای شما فرشتههای بیبال آرزومند هستم.
همسفر نسرین:
وقتی در پیچوخم زندگی خود را گمکرده بودم با هزاران یأس و ناامیدی وارد کنگره شدم. آن زمان به یاد دارم که هفته راهنما نزدیک بود. باراهنمایی همسفر فاطیما سه جلسه را گذراندم. روزی که خواستم به انتخاب خود راهنما انتخاب کنم لژیون پنجم همسفر منصوره بسته بود و ازآنجاکه حال خوبی نداشتم، بهانهای شد که به کنگره نروم. هفته بعد با دودلی فراوان آمدم و در کمال تعجب لژیون همسفر منصوره باز بود و رهجوی ایشان شدم. اوایل حرف خودم را میزدم و بیتوجه به نصیحتهای راهنمای بزرگوارم مسیر خودم را رفتم و به بنبست خوردم. با ناامیدی فراوان باز به کنگره آمدم؛ اما به خودم قول دادم که تغییر کنم و به لطف آموزش همسفر منصوره عزیزم نسبت به گذشته بهتر شدم و سیدیهایم را نوشتم و وارد سفر دوم شدم. سفر دوم باراهنمای خوبم همسفر فاطیما عزیزم شروع شد و روزبهروز پیشرفت کردم. به یاد دارم که من شخصی نبودم که بخواهم پذیرای اشتباهاتم باشم. یاد گرفتم که باید بابت هر مسئلهای که برایم پیش میآید، بپذيرم که خواسته خودم بوده است. بهجای بهانه گرفتن خدمتهای متعددی گرفتم و در مسیر آموزش راهنمای عزیزم مانند مادری مهربان من را خیلی تشویق کرد. من شاید زمانی حتی خودم را قبول نداشتم؛ ولی راهنمایم مدام به همسفران گوشزد میکرد که همه شما اشرف مخلوقات هستید و هرکدام هدیهای از جانب خداوند بزرگ هستید. هفته راهنما بهانهای شد تا به خاطر کمکاریهایم از شما دو عزیز عذرخواهی کنم. انشاء الله که بتوانم همیشه خدمتگزار این مکان مقدس باشم.
همسفر سوری:
من یک تازهوارد در لژیون یازدهم هستم و هنوز چند جلسه از حضور من در کنگره 60 نمیگذرد که وابستگی عجیبی به کنگره، همسفران و مخصوصاً همسفر فاطیما پیدا کردهام. قبل از ورودم به کنگره، مسیر زندگی را گمکرده بودم. راهنمای عزیزم از آموزشهای شما ممنون هستم؛ چون باوجود صحبت و راهکارهای خوب شما من به آرامش عجیبی رسیدم. بهنوعی دیگر به آینده و روزهای پیش رو امیدوار هستم. امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشید تا ما تازهواردین با اعتماد و تکیهبر شما دنیای روشنی را پیدا کنیم.
همسفر سودابه:
خدا را شاکر هستم که جواب دعاهای من را با شناخت کنگره 60 داد. از اینکه با مسافرم به کنگره میآیم حس خیلی خوبی دارم. بسیاری از گرههای کوری که در زندگی داشتم، توسط راهنمای عزیزم بهآسانی باز شد. روزهای شنبه و سهشنبه برای آمدن به این مکان مقدس ثانیهشماری میکنم. راهنمایم مانند سنگ صبور است و خیلی صبورانه به دردودلهایم گوش میدهد. با اینکه در خانواده شلوغی بزرگ شدهام، نتوانستم حرفها و دردهایم را به کسی بزنم. راهنمایم همسفر فاطیما با خونسردی به حرفهایم گوش میکرد و با آرامشی که داشت من را به آگاهی و آرامش دعوت میکردند من هم باجان و دل گوش میکردم و سعی میکردم گوشبهفرمان باشم و واقعاً جواب میگرفتم. هرروز خدا را شکر میکنم که به کنگره وصل شدهام و امیدوارم شمع یکسالگی مسافرم را فوت کنیم و بینهایت از آقای مهندس دژاکام، مرزبانان و راهنماهای عزیزم بهخصوص راهنمای عزیز و دوستداشتنی خودم تشکر میکنم.
همسفر اعظم:
من درگذشته همیشه به کسی که اعتیاد داشت بادید دیگری نگاه میکردم، آن زمان به یاد دارم با نگرانی و گریه وارد کنگره شدم. زمانی که راهنمای تازهواردین با من صحبت کرد نگرانی من کم شد من را هدایت کرد و گفت میتوانید یک راهنما و لژیون برای خود انتخاب کنید. وقتی از کنار لژیون همسفر فاطیما رد شدم، احساس آرامش کردم حسی عجیب به من گفت که در کنار این عزیز حتماً حالت خوب میشود. وقتی با من صحبت کرد فهمیدم که اینجا همانجایی است که من را به مقصودم میرساند و احساس خوبی پیدا کردم. در سفر اول خیلی برای من زحمت کشیدند و تمام صبوری خود را مدیون راهنمای خودم هستم. امیدوارم خیروبرکت تمام خدمتهایی که صادقانه برای همسفران انجام میدهند، همیشه در زندگیشان جاری و ساری باشد؛ چون او بود که چراغ روشنی را به دستم داد تا راه خود را پیدا کنم.
ویرایشگر: رابط خبری همسفر سمیه لژیون راهنما فاطیما (لژیون یازدهم)
ویراستاری و ارسال: راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم)
همسفران نمایندگی شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
94