English Version
English

راهنماها کم توقع‌ترین افراد جامعه هستند

راهنماها کم توقع‌ترین افراد جامعه هستند

این جلسه ششمین جلسه از دوره هفدهمین سری کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره 60 نمایندگی یحیی زارع میبد با استادی راهنمای محترم مسافر محسن و نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر محسن با دستور جلسه هفته راهنما در روز سه شنبه 1403/2/11در ساعت 17 آغاز بکار نمود.                                                                                                                                            

خلاصه سخنان استــــــاد:
قبل از هر چیز خداوند را شاکرم که به من فرصتی دگر داد، تا بتوانم در این جایگاه خدمت دیگر داشته باشم.

به مناسبت این هفته خجسته لازم دانستم که به همه راهنمایان عزیز و محترم تبریک عرض نموده و از ایجنت و نگهبان محترم کمال تشکر و قدردانی را دارم، که مرا انتخاب کرده اند برای استادی این جلسه و امیدوارم که به نمایندگی خودشان در این جایگاه مرا قبول داشته باشند.

دستور جلسه این هفته برای مسافرینی که حضور نداشته و یا تازه واردین عزیز باید عرض کنم؛ که دستور جلسه هفته راهنما است، باید گفت: که ما در کنگره کلاً ۵ جشن داریم. اول جشن ایجنت، جشن راهنما، جشن همسفر، جشن گلریزان،جشن دیده‌بان.ما در سال این ۵ روز را جشن می‌گیریم.

نمی‌خواهم که تصور کنید که یک راهنما دارد، صحبت می‌کند. من از طرف یک رهجو صحبتم را آغاز می‌کنم، رهجویی که درگیر اعتیاد بوده، به کنگره آمده و سی دی ها را نوشته ، جهان بینی را گوش کرده و نوشته و حالا از شر اعتیاد رها شده است و حالا وارد سفر دوم شده . بعد از آموزش‌هایی که گرفته، درس‌هایی که خوانده و جهان‌بینی‌هایی که یاد گرفته. در آزمون راهنمایی شرکت کرده، قبول شده و بعد از قبولی تازه همه چیز شروع شده است. تازه از آنجا رفته سر لژیون نشسته و کارآموزی کرده،حتی در OT کار آموزی کرده،سپس به تهران رفته در آنجا هم کارآموزی کرده و تحت نظر اساتید و از صافی دیده‌بان‌ها گذشته است.

بعد ازهمه این‌ها یک روز دیگر رفته‌ و از آقای مهندس شال راهنمایی دریافت کرده و پیمان می‌بندد. برمی‌گردد و درخواست لژیون می‌دهد. لژیون تشکیل می‌دهد و کار خودش را شروع می‌کند. در حقیقت هفت خوان که چه عرض کنم ۱۴الی ۱۵ خان را گذرانده، تا اینکه یک راهنما شده است. حالا تازه که می‌آید و لژیون را تشکیل می‌دهد و کارش را شروع می‌کند، سه روز در هفته و جمعه‌ها هم که می‌آید پارک و در ماه یکی دو جلسه باید زودتر بیایی که خودت جلسه داری، ماهی چند بار باید برای رهایی یه رهجوهایت به تهران بروی و خیلی کارهایی که یک راهنما باید انجام بدهد. قسمتی از آن فعالیت‌ها را رهجوها می‌بینند؛ در مسیر این فعالیت‌ها خیلی سختی‌ها را باید متحمل شود که همه این کارها را راهنما می‌کند، هیچ چشم داشتی نداشته و ندارند و این‌ها همه صور آشکار قضیه بود.

من هم خودم تا راهنما نشده بودم صور پنهان آن را ندیده بودم. صور پنهان این است، که یک راهنما قبل از اینکه بیاید به کنگره، مشکلی برایش پیش می‌آید که مانع از آمدن او می‌شود، و به هر وجهی که امکانش وجود دارد، راهنما خودش را به رهجویانش می‌رساند. یک راهنما شاید وقتی می‌خواهد، بیاید کنگره امکان دارد که یکی از اعضای  خانواده‌اش مریض شود که با مشکل روبرو شده، کنار بیاید و آن را حل کند که بتواند به کنگره بیاید.

به هر حال یک راهنما شاید در بعضی مواقع از کار اصلی خود مرخصی بگیرد تا بتواند، در کنار رهجوهایش باشد. یک رهجو امکان دارد که گریزی زده باشد و اشتباهی و خطایی کرده باشد، با تمام وجود و مشکلاتش مجبور است که با رهجو کنار بیاید و مشکلات خود را فراموش کند و برای حل مشکل رهجویش به مرزبان زنگ می‌زند و با خواهش و تمنا یک تکرار برای رهجویش درخواست می‌کند. اگر رهجویی در لژیون خطایی مرتکب بشود راهنمایش بازخواست می‌شود و بدون آنکه رهجو متوجه شود در مواقعی حتی لژیون راهنما بسته می‌شود . به خاطر رهجوی خاطی و خیلی زیاد از این مشکلات پیش رو وجود دارد و این‌ها همه در صور پنهان یک راهنما وجود دارد که در معرض دید رهجوهایش نمی‌باشد.

یک راهنما با تمام وجود و عشق و ایمان به کارش در راه رهایی رهجویش تلاش می‌کند و همچون شمع آب می‌شود و همچون پروانه وار می‌سوزد بدون اینکه هیچ چشم داشتی داشته باشد. راهنماها بی توقع ترین افراد جامعه هستند که برای سوختن و ساختن در کار خود هیچ گله‌ای و یا توقعی ندارند و سختی‌ها می‌آید، در این مسیر متحمل می‌شود، هیچگاه به روی خود نمی‌آورد. به تصور من با پول نمی‌توانم از راهنما تشکر کنم و دل او را به دست آورم و تنها عشق است که قدرت به راهنما می‌دهد، تا در کارهایش مصمم باشد و با اعتماد به راهی که می‌رودتلاشی پر از موفقیت دارد.

تمام رهجویان برای رهایی خود نیاز به امضای راهنمای خود دارند، که گواهی به آن است که این رهجوی من از تاریکی نجات پیدا کرده و به طرف نور هدایت شده است. به هر حال گرچه من رهجوی نافرمان بودم بسیار دل راهنمایم را آزردم ولی او با تمام این اوصاف به فکر رهایی من بود و با امضای خویش خیال خود را و لبخند من را شاهد بود.

تایپ و ارسال مسافر رضا از لژیون هفتم
عکاس مسافر ناصر از لژیون هفتم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .