جلسه چهارم از دور یازدهم کارگاههای آموزشی خصوصی شعبه دنا؛ روز یکشنبه نهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۳با استادی راهنمای محترم مسافر سعید و نگهبانی مسافر محسن و دبیری مسافرعسگر با دستور جلسه«هفته راهنما» راس ساعت ۱۷:٠٠شروع به کارکرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان سعید هستم یک مسافر هفته راهنما را خدمت تمام راهنماهای کنگره۶۰چه شال نارنجی، چه شال سبز تبریک و تهنیت عرض میکنم. امیدوارم تمام زحماتی که درکنگره ۶۰ میکشند اجری که ازخداوندمی خواهند در خانواده هایشان جاری باشد. اگر بخواهیم بررسی کنیم، اولین راهنمای انسان خداوند تبارک و تعالی است. خداوند زمانی که در جایگاه همان روز الست انسان را خلق کرد به او آموزش داد، خداوند میگوید من به انسان هم علم دادم و هم اسامی را آموختم و هم حکمت یادش دادم یعنی علم، تا بتواند برود کاربردی کند. علم کاربردی کردن را میگویند حکمت در قرآن و فلاسفه معنایش فرق میکند، بنابراین اولین راهنمای بشر خداوند است. خداوند یک سری صفات دارد که فقط مخصوص خودش است ولی در انسان صفاتی از خداوند وجود دارد، مثلاً توحید و یگانگی که فقط مخصوص خود خداوند است یا هرچیز کبریایی را فقط خود خداوند دارد، اگر انسان دست به آن پیدا کند ممکن است دیگر نتواند زندگی کند، انسان هیچ وقت نمیتواند تنها زندگی کند، یا انسان نمیتواند کبر داشته باشد.
باید با همه خوب باشد. همه ما دانسته و یا ندانسته مواد استفاده کردیم، بیشتر وقت ها پیش خودمان فکر میکردیم که چرا ما اینجاییم، چرا این کار را انجام میدهی، چرا من در این جایگاه قرار دارم، من خودم بارها از خودم این سوال را میکردم و نمیتوانستم جواب خودم را به خودم بدهم، من راههای بسیاری را رفتم و تازه با چند نوع مواد آشنا شدم واقعا آنها از جنس ما نبودند، یعنی من میرفتم پیش یک پزشک، نمیتوانست از کدام مورد با من صحبت کند. فقط یک سری مواد مثل متادون برای من مینوشت و میگفت برو آن را مصرف کن. اولین برخورد در کنگره که خیلی ازما با آن برخورد داشتیم،برخورد راهنما است، یعنی راهنما به گونهایی با رهجو حسش برقرار میشود که رهجو خیلی راحت است، وقتی یکنفر به کنگره می آید دیگر خبر از آن بگیر و ببند نیست، اینکه بخواهند از طرف بالا نگاه کنند نیست، اینجا ما را به چشم یک بیمار نگاه میکردند، وقتی که ما دست نیاز دراز کرده بودیم به طرف این عزیزان به ما کمک کردند، آن راهنمایانی که قبلاً بودند، من خدا را شکر ۴ سال است که رهایی دارم، روزی که من در شعبه شیخ بهایی آمدم واقعا من هیچ کدام از آنها را نمیشناختم، ولی آنها انگار صد سال بود مرا میشناختند، چرا؟ چون از جنس خودمان بودند حس آنها با ما یکی بود وقتی با من صحبت میکردند، از جایگاه بالا به من نگاه نمیکردند. از جایگاهی نگاه میکردند که خدمتگزار است و میخواهدخدمت کند. شخصی که میخواهد بیاید کنگره و راهنما شود ابتدا باید رها شده باشد، یک سفر خیلی خوب و استانداردی را داشته باشد، بعد باید خدمتگزار باشد و در امتحانها شرکت کنند، مثل کنکور است، چون یک منابعی دارد، کنگره ۶۰ کتابها و جزوات دارد، یک سری سیدیهایی که آقای مهندس میفرمایند و یک سری پروتکل است شخص آنها را میخواند و میرود امتحان میدهد و وقتی امتحان داد باز هم آن وقت به آن شال نمیدهند، و به آن میگویند صبر کن و میروند تهران و تشکیل پرونده میدهند و دوباره میآیند شهر خودشان و دوباره برمیگردند تهران و بعد پیمان میبندند و شال میگیرند و دوباره میگویند باید صبر کنید تا به شما لژیون بدهیم و باید زمانش برسد. بنابراین کسی که راهنما میشود واقعاً باید خالصانه و مخلصانه بیاید جلو آن کسانی که بیرون کار میکنند از کارشان ناراضی هستند و یک پولی میگیرند و میگوییم راضی هستید، میگویند خیر. در کنگره ۶۰ چطور که یک ریال پول هم دریافت نمیکنیم اما با عشق و علاقه میآییم اگر کسی عشق و علاقه نداشته باشد از این گردانه پرت میشود، کاری که یک راهنما دارد انجام میدهد از روی عشق و محبت و ایمان میباشد او میخواهد حال خوشش را به دیگران هم بدهد. برای این عزیزان ما یک مبلغی را در یک پاکت میگذاریم و دلنوشته هم مینویسیم و تقدیم راهنمای خودمان میکنیم که بتوانیم از ایشان تشکر و قدردانی کنیم با اینکه ما هر کاری هم کنیم، من خودم را میگویم هر کاری هم که بخواهم بکنم برای راهنمای خودم حسین آقا هیچ کاری نکرده ام و برای درمانی که شدهام خیلی ارزش قائل هستم و ارزشی که برای خودم قائل هستم بتوانم از راهنمایان خودم به طور شایسته قدردانی کنم و امیدوارم که حال همه دوستان مثل حال من خوب باشد تک تک شما مثل برادران من هستید، مثل عزیزان من هستید. از اینکه به صحبت های من توجه کردید متشکرم.
تهیه وتنظیم: گروه خدمتگزاران سایت شعبه دنا شهرضا
- تعداد بازدید از این مطلب :
154