English Version
English

دلنوشته‌ مسافر جواد، رهجوی راهنمای محترم مسافر حسن در مورد:" هفته راهنما"

دلنوشته‌ مسافر جواد، رهجوی راهنمای محترم مسافر حسن در مورد:

سلام دوستان جواد هستم یک مسافر.
اینک قلم در دست گرفته‌ام تا بتوانم چند سطری در وصف معلمی توانا که همانند پدری دلسوز مرا رسم معرفت آموخت و عشق را به من هدیه داد از اعماق وجودم بنویسم. 
مدت‌هاست که اوهام و خیالات روزانه و کابوس‌های شبانه‌ام تبدیل به امید و آرزوی رهایی شده است، به گونه‌ای این اتفاق، این تبدیل و جابجایی در وجودم وقوع یافت که هرگز باورم نمی‌شود.
در اوهام و خیالات روزانه‌ام انتظار معجزه داشتم برای رسیدن به آرامشی که از خویشتن سلب نموده بودم زیرا در کابوس‌هایم فقط تاریکی، ظلمت و خفقان بود.
نمی‌دانستم که معجزه کجاست؟ مانند موجودی در دام افتاده، خود را به دیواره‌های حصار می‌کوبیدم، شاید اتفاقی دیوار را در هم شکسته و راهی برای رهایی باز شود. غافل از این‌که دام و حصار درون خود من است و راهنمای نابلدی که به بیراهه می‌نمایاند.
مدت‌ها بود در مورد کنگره ۶۰ شنیده بودم اما آن را نمی‌شناختم، پیام را نمی‌گرفتم، درک نمی‌کردم، تا آن معجزه  در درونم رخ نمایاند، معجزه خودم بودم، افکارم بود، پذیرش بود، پذیرش این‌که خودم هستم که باید بتوانم خود را از دام رها کنم .
گام نهادم در مسیر، آنگاه بود که دریافتم به کمکِ راهنما نیاز دارم، راهنمایی که به من بیاموزد آنچه را که نمی‌دانم، باید رهجو می‌شدم تا کمکِ راهنما، راهنمایی‌ام کند.
چگونه راه رفتن بیاموزد، چگونه اندیشیدن بیاموزد، راهنما شدن خودم برای خویشتنم را به من بیاموزد، آرام آرام در حال آموختنم، از مسافری که این سفر را به پایان رسانده، به خویشتن رسیده و در تلاش برای رسیدن به خالق خویش است، تا من هم به فرمان عقل برسم.
سرور گرامی جناب آقای حسن خانزاده‌ی عزیز؛ هفته راهنما را تبریک عرض نموده و قدردان زحماتتان هستم، ایمان دارم که بیش و پیش از خودم برای من، دل می‌سوزانید. هیچ کلمه‌ای را برای بیان سپاس خویش نمی‌یابم، زبان و کلام قاصر است، فقط می‌توانم بگویم تا زنده‌ام مدیون لطف و مرحمت شما هستم.

نگارش:  مسافر جواد از لژیون سوم نمایندگی رضوی
ویرایش: مسافر حسین
ارسال: مسافر مرتضی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .