English Version
English

کنگره؛ تمرین عشق و محبت

کنگره؛ تمرین عشق و محبت

دوستان آن حرف‌هایی که من می‌زنم گاهی اوقات لمس آن حرف‌ها و درک آن حرف‌ها و باور حرف‌ها یک مقداری سخت و مشکل است و من به عنوان یک قصه، یک داستان با یک ماجرا یا یک تئوری یا یک فرضیه می‌گویم تا بروید ذره‌ذره آشنا شوید هر کسی به توان خودش که بتواند برداشت را انجام بدهد یا انجام ندهد و هیچ اصراری روی اینکه من این حرف‌ها را می‌زنم حتماً حساب، حتماً درست، حتماً حقیقت، نه من هیچ گونه چیزی ندارم فقط یک اشاراتی می‌خواهم به شما بکنم، که آن طرف هم یک خبرهایی است، خیال نکنید که فقط همین جا است که مردم خلاص شدم آن طرف هم ما یکسری قضایایی داریم، آن طرف هم یک بهشت و جهنمی داریم، البته این بهشت و جهنم ممکن است، چون بهشت و جهنم یک تمثیل است مثلاً، «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ» مثل جنت، مثل بهشتی که به متقیان داده شده یک باغی است که تحت النهار است و چه و چه و چه دارد. پس در خود کتاب شریف می‌گوید مثل یعنی مثل آن نه اینکه خودش همین‌طوری باشد که آقایان دلشان را خوش کنند که بروند آن‌جا به آن‌ها حوری می‌دهند، و خیلی به آن‌ها خوش می‌گذرد این مثل است، مثل با خود قضیه فرق می‌کند و چون مسئله بعد دیگر، جهان دیگر، برای ما قابل لمس نیست ما مجبوریم از یک مثل‌هایی استفاده کنیم من وقتی می‌خواهم یک بوی گلی را به شما منتقل کنم، آن بو را من نمی‌توانم به شما منتقل کنم، یک بو خاص را، یک عطر خاص را، هرچی بگویم شما متوجه نمی‌شوید بنابراین از یک مثال استفاده می‌کنم که آن را درک کنید. در این طور مسائلی که از پنج حس انسان فراتر می‌رود، ماوراء پنج حس است ما مجبوریم از مثل و تمثیل استفاده کنیم همان‌قدری که اگر انسان در یک باغی با آن شرایط است برایش خیلی لذت‌بخش است و اگر در جایی باشد که انسان را بسوزانند یا آتش بزنند یا چنین کنند سخت و دردناک است، که این مثال‌اش است که این سختی است و آن آسانی هم هست. یعنی قطعاً این دوتا است ولی مثال‌هایش این‌ها هستند ولی خودشان هم به طور واقعی وجود دارند این مبحث جلسه قبل بود و خیلی هم من نمی‌خواهم وارد این ماجرا شوم فقط بدانید یک‌ چیزهایی پشت پرده است و انسان چیزی نیست که می‌بینید متولد می‌شود و می‌میرد او تمام شد، نه این قضیه از ازل شروع شده و تا ابد وجود دارد و مهم‌ترین قضیه‌اش هم همین که در کتاب شریف می‌خوانیم، کلام‌الله شریف که روزی پروردگار با ما پیمان بست در روز الست یا روز ازل به ما گفت که آیا من پرورگار شما هستم؟ و ما گفتیم بله پس آن‌جا یک ماجرا، یک اتفاقاتی، یک چیزایی افتاده است. اگر معتقد باشیم که ما از روح خداوند هستیم بنابراین پس ما بودیم در قدیم و در آینده هم خواهیم بود.
یک بحثی داشتیم که ما در طول هفته، کمک کنگره به ما و کمک ما به کنگره، ما می‌آییم در کنگره ذره‌ذره همه چیز را تمرین می‌کنیم، محبت را تمرین می‌کنیم، عشق را تمرین می‌کنیم، عدالت را تمرین می‌کنیم، صداقت را تمرین می‌کنیم، راستی را تمرین می‌کنیم، و این‌ها را می‌کاریم تا یواش‌یواش رشد کنند و به مرحله لازم از نظر افکار و اندیشه برسیم. من یک مهندس بودم ورشکسته، قیافه تابلو، کج‌وکوله، خانواده نامیزان، حتی نمی‌دانستم بچه‌ام کلاس چند است؟ حالا امین هم ممکن اینجا نشسته باشد بارها و بارها گفتم دیر‌وز گفتم به پسرم، بابا کلاس چندم هستی؟ گفت کلاس 9 گفتم: ماشالله، ماشاالله، یعنی نمی‌دانستم پسرم کلاس چند است دخترم نمی‌دانستم کدام مدرسه می‌رود. یک وضعیت بسیار به هم ریخته، الان مثل من نیستید، بعضی‌ها هم وضعیت بسیار عالی دارند، حکم جعل من هم صادر شده بود، کنگره به من چه داد؟ کنگره به من زندگی داد، حیات داد، حیات دوباره داد، شخصیت داد، از یک نفری که می‌انداختنش در بازداشتگاه به مرحله‌ای رسید که از یک سرباز نیرویی انتظامی می‌ترسید، الان با بزرگان نیروی انتظامی دوست و سلام و علیک دارد و حال و احوال‌پرسی دارد، در کارها با هم صحبت می‌کنیم، یا در جلسات دعوت می‌کنند که ما برویم صحبت کنیم یا اینکه ما از آن‌ها دعوت می‌کنیم، من که دو خط نمی‌توانستم بنویسم از من یک نویسنده ساخت، من که اصلاً غذا بلد نبودم حتی نیمرو بپزم الان برای 5 هزار نفر هم پلو دم می‌کنم، خورشت درست می‌کنم، یعنی در سطوح مختلف به من داد، من در مقابل چه به کنگره داده‌ام؟ من که خیلی کار می‌کنم، از صبح روزی 14 ساعت کار می‌کنم تازه نتوانستم 10 درصد پاسخ کنگره را بدهم سوای این‌ها، من را از اعماق تاریکی درآورد، آورد در روشنایی، من را از اعماق جهنم درآورد، دارد هدایت می‌کند به طرف فردوس، من از تمام تلاش و زحماتم، چقدر توانستم از این کارها را انجام بدهم؟ و در این رابطه کی به من کمک کرد؟ می‌گویم کنگره، به طور کُلی است چه کسانی به من کمک کردند؟ به طور خاص و به طور عام کنگره، الان همه‌ ما نگاه کنیم ببینیم به کنگره چه کرده‌ایم و چه می‌کنیم یک حساب دوتا، چهارتا بیندازیم، بعضی اوقات میلیون‌ها میلیون تومان هم داریم یک صد تومانی می‌اندازیم در سبد و یک پنجاه تومانی هم بر می‌داریم، چقدر در سیستم به آن جایگاهی که رسیدیم متقابلاً عمل کنیم که آن چرخه بچرخد و یواش‌یواش گستره‌ای مثل دایره‌ شعاع زیاد کند و گسترش پیدا کند و بتواند از برازجان تا قزوین، زابل، زاهدان، کرمان هم شعب درست کنند و آن‌ها هم به رهایی برسند. خیلی از خانواده‌های ما منسجم شد و به رهایی رسیدیم. الان زندگی نسبتاً خوبی مرفهی داریم اگر این خوب است چرا ما حرکتی نکنیم؟ که در نقاط دور افتاده کشورمان یا هر نقطه دیگری در آن‌جا هم این امکانات بوجود بیاید و وجود داشته باشد.
بعضی اوقات ممکن است طلبکار باشیم بگوییم چرا این راهنمای من با من بد رفتاری کرده؟ ۶۰ تا راهنما عوض کرده  مفت و مجانی، تازه طلبکار هم است جیق زده شیشه را هم شکسته یک چیزی طلبکار است که البته خیلی کم داریم، می‌آید صندلی را اشغال می‌کند دو سال، سه سال، چهار سال و به درمان نرسیده است این امکاناتی که برای آن گذاشته شده به هیچ‌ عنوان استفاده نکرده؟ این را باید آنالیز کنیم، بررسی کنیم، حساب کنیم چند چند است چون همه چی در اثر کاشت است تا نکاریم برداشت نمی‌توانیم بکنیم. این را چه کسی به ما داد به طور خاص؟ معلم‌مان، استادمان، یا استادانمان، خودم اساتیدم بودند که از آن‌ها نام نمی‌برم و به هر شکلی است یا به هر تصویری است اگر آن‌ها نبودند نمی‌توانستند زیر پروبال من را بگیرند آن‌ها راه را به من نشان دادند و من باید اینقدر قدرشناس باشم وقتی در کتابی صحبت می‌شود، وقتی که می‌گوید رب را تصور می‌کنیم رب فقط خداوند نیست، رب یعنی مربی، ارباب، این‌ها همه رب هستند، در صلاة می‌گوییم «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» یا رب اعلی، رب یعنی استاد، یعنی مربی، مربی و استاد تمام عالم‌‌ها یا دو تا عالم الله است. رب کل همه‌ هستی خداوند است آیا آن که رَب کل هستی است ما در مراتب پایین رب نداریم؟ وقتی که می‌گوییم «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ» همانا که رب در کمین است، آیا فقط همان الله در کمین است؟ یا می‌گوید « إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُود» انسان نسبت به رب خودش ناسپاس است آیا این فقط شامل حال الله می‌شود؟ یا می‌گوید« إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَفور» انسان رب خودش را  پنهان می‌کند آیا این فقط در مورد الله است؟ در مورد الله صادق است؟ در مراتب پایین هم صادق است، چون انسان یک فرق با حیوان دارد، یکسری ویژگی‌هایی حیوان دارد آن ویژگی‌ها انسان هم دارد.
این تعریفی که از اینجا می‌خواهم بگویم این تعریفی است که شخصاً خود من به آن معتقد هستم و شاید هیچ کس به آن معتقد نباشد و می‌خواهم فرق این قضیه را بگویم که این مقام استاد چقدر ارزشمند است، می‌خواهم این را بگویم، فرق انسان با حیوان در چه است؟ هر چه انسان دارد حیوان هم دارد، انسان پنج تا حس دارد حیوان هم  پنج تا حس دارد، انسان غریزه دارد حیوان هم غریزه دارد، بعضی از حواس حیوان‌ها از انسان‌ها به مراتب قوی‌تر و نیرومندتر است. بینایی عقاب خیلی نیرومندتر از بینایی انسان است، اگر انسان در آن مرحله‌ای که عقاب قرار دار‌د قرار بگیرد فرق بین شتر و گاو و الاغ را تشخیص نمی‌تواند بدهد، چه برسد یک موش ریز را ببیند و هم‌رنگ خاک هم باشد تشخیص دهد، اتوبوس دو طبقه هم باشد تشخیص‌اش نمی‌دهد. حس سگ می‌گویند ۱۰۰۰ و تقریباً ۶۰۰ برابر انسان است، وفاداری هر چه شما بگویید انسان دارد این صفات و ویژگی را حیوان هم دارد، پس فرق انسان با حیوان در چه است؟ حیوان حرکت دارد، انسان هم حرکت دارد، آن چیزی تعیین موجودیت می‌کند در ظاهر و باطن، کنگره ۶۰ به آن می‌گویند نفس، نفس آن چیزی است که تعیین موجودیت می‌کند در ظاهر و باطن نفس درخت، درخت را تعیین موجودیت می‌کند، نفس موش، موش را تعیین موجودیت می‌کند، نفس انسان، انسان را تعیین موجودیت می‌کند، آن نفس می‌آید آن موجود را تعیین موجودیت می‌کند و می‌سازد. چرا در ظاهر و چرا در باطن؟ در ظاهر همین است که احساس می‌کنیم در باطن همان سختی است که در باطن ما است یا در خواب می‌بینیم یا در جهان دیگری می‌بینیم خداوند در کتاب می‌گوید: وقتی که فرشتگان مرگ می‌آیند فرشتگان مرگ نفس را تحویل می‌گیرند شما در کتاب شریف نمی‌خوانید که فرشتگان می‌آیند روح را تحویل می‌گیرند یا قبض روح می‌کنند، نفس در انسان جاری است و تعیین موجودیت کرده است، آمده لباس به تن خودش کرده، فرشتگان مرگ موقعی که آمدند جان انسان را گرفتند نفس خارج می‌شود تحویل بعد دیگری می‌شود. جسم، جسد متلاشی می‌شود، این هم برای انسان است هم برای حیوان است، پس آن چیزی که باعث عامل حرکت است نفس است  روح عامل حرکت نیست.
خداوند در کتاب می‌گوید «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي» می‌گوید از تو می‌پرسند که روح چه است؟ این هم می‌تواند خطاب به پیامبر باشد، هم می‌تواند خطاب به هر انسانی باشد، یعنی اگر از تو پرسیدند روح چیست؟ بگو«قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي» روح به امر رب من است، روح به امر مربی من است، یعنی روح به امر استاد من است، این مربی من، استاد من، رب من در بالاترین مرتبه‌اش خود الله است. در مراتب پایین با مطلب دیگری اطلاق می‌گردد  تنها فرقی که بین انسان است خداوند می‌گوید: از روحِ خودم در انسان دمیدم، این دمیدم از آن دمیدنی نیست ک عامل حرکت است، اگر دمیدن روح باعث حرکت بود فرشتگان مرگ هم می‌آمدند روح را تحویل می‌گرفتند. روح‌ چیزی است که به فرمان استاد عامل حرکت نیست و حدود بار در کتاب راجب روح صحبت کرده‌ است، هیچ وقت شما برخورد نمی‌کنید که در حیوان هم دمیده یا در گیاه، فقط در انسان می‌گوید دمیده شده است«وَنَفۡسٖ وَمَا سَوَّىٰهَا فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا»اینجا نمی‌گوید انسان یا حیوان، می‌گوید نفس موقعی که نفس به مرحله سواها رسید به مرحله تسویه یا به مرحله اعتدال رسید، به مرحله آراستگی رسید، به یک پتانسیل لازم رسید آن موقع الهام می‌شود فجور و تقوا «فَأَلۡهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقۡوَىٰهَا قَدۡ أَفۡلَحَ مَن زَكَّىٰهَا وَقَدۡ خَابَ مَن دَسَّىٰهَا» اگر به طرف تزکیه برود به فلاحت و رستگاری می‌رسد به طرف منفی برود به بدبختی و به خاک می‌افتد. اینجا وقتی نفس به ماسواها می‌شود القاء فقط برای انسان است که می‌تواند فجور را انتخاب بکند یا می‌تواند تقوا را انتخاب بکند. بنابراین می‌گوید: که خداوند فقط در انسان روح دمیده است اگر عامل حرکت باشد در حیوانات چه دمیده؟ در حیوانات که نگفته است که دمیدم؟ پس اگر بگوییم خداوند در روح ما دمیده و روح عامل حرکت باشد عامل حرکت در حیوانات چیست؟ بنابراین می‌بینیم این ویژگی مخصوص انسان است و اگر بخواهیم بدانیم روح چه است، روح تمام صفاتی که خداوند دارد، انسان هم در مراتب ذره‌ای از آن را هم تفحیظ کرد، اگر خداوند علیم‌ است یعنی آخر علم، یا حکیم است یعنی آخر حکمت است، انسان هم می‌تواند حکیم باشد، انسان هم می‌تواند علیم باشد، انسان هم می‌تواند رحیم باشد، انسان هم می‌تواند قهار باشد، انسان هم می‌تواند جبار باشد.
آنچه صفاتی که خداوند دارد انسان هم می‌تواند داشته باشد این تفحیظ، این صفات به معنی روح آمده است« قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا » این خیلی قشنگ است اینکه می‌گوید ما از علم به شما ندادیم، مگر اندکی این‌جا بعضی‌ها می‌گویند ممکن از علم، روح نه از علم به طور کلی می‌گوید روح چیست؟ روح به امر مربی به معنی استاد، و از علم به شما اندکی بیشتر ندادیم هر کسی اندکی به او داده شده است. آقای انیشتن که بزرگترین اندیشمند ما است، آقای انیشتن که بزرگترین فیزیکدان ما است دیگر به غیر از فیزیک چیزی نمی‌داند، از طب چیزی نمی‌داند از موسیقی چیزی نمی‌داند، از زبان عربی چیزی نمی‌داند، از فارسی چیزی نمی‌داند، یا کسی که در جراحی متخصص قلب است فقط تخصصش در یک ذره است ولی از شیمی نمی‌داند از فیزیک، از علوم دیگر چیزی نمی‌داند. پس بنابراین چه کسی این علم و آگاهی را منتقل می‌کند در بین ما؟ استاد و معلم است که این انتقال پیدا می‌کند ما هر چی بخواهیم یاد بگیریم از معلم یاد می‌گیریم، زبان انگلیسی بخواهیم کار کنیم باید معلم داشته باشیم، تار می‌خواهیم بزنیم معلم باید داشته باشیم، کاراته می‌خواهید یاد بگیرید معلم باید داشته باشید، ادبیات، معلم، عرفان معلم، ورزش معلم، رانندگی معلم، فقط در بین انسان این سیستم است که آن معلم از روح خودش می‌دمد در شاگردش، آن در ادبیات در پزشکی در طب به آن مرحله اعلاء می‌رساند پس مرتبه معلم یک مرتبه بسیار‌بسیار عظیمی است، چون منتقل کننده است.
اولین فرمانده جنگی برای اولین بار آمد کلاس بازآموزی برای بزرگسالان گذاشت تا آن‌جا که ما می‌دانیم رسول خدا بود، در جنگ بدر موقعی که افراد  شکست خوردند، به طرف مقابل گفت: دیه بدهید مرخص شوید وگرنه هر کدام باید نفری ده نفر را سواد یاد بدهید و حتی یک خانم بود به اسم اشفا به خانه‌ رسول خدا می‌رفت می‌گفت: تو باید به این خانم‌ها سواد را آموزش بدهید و اولین فرمانده جنگی بود گفت: به جای اینکه باج بگیریم شما می‌توانید علم را منتقل کنید همین کاری که ما امروز داریم در کنگره می‌کنیم وقتی هر کس به رهایی رسید باید دیه‌اش را بدهد یکی از راه‌های دیه‌دادن، باید ۵ تا ۱۰ شاگرد دیگر را به پاکی برساند‌ بنابراین می‌بینیم در اینجا معلم و استاد چه مقام برجسته و بالایی دارند و به واسطه‌ آن است که تمام اطلاعات و تکامل انسان انجام می‌گیرد و ما تصمیم گرفتیم که در این روز معلم را در کنگره معلم‌های ما راهنما و کمک‌راهنما هستند، تصمیم گرفتیم این روز را بگذاریم روز راهنما؛ هم راهنمای خانواده، هم راهنمای آقایان و در آن روز شاگردها از راهنمایشان قدردانی کنند. یکی از این مسائل شما قدردانی و امروز روز معلم و منم معلم همه‌ شما هستم. ما باید یاد بگیریم قدرشناسی را البته پدر هم می‌شود رب آن هم به عنوان دیگه‌ای می‌شود رب، ولی این را ما باید ذره‌ذره یاد بگیریم از مخلوق تشکر کنیم، چطوری می‌توانیم از خداوند تشکر کنیم؟ آقا معلمت بوده است به تو دارد این همه انتقال آموزش می‌دهد، تو روز معلم باید حداقل یک شاخه گل بگیرید بگویید: استاد من، معلم من، این شاخه گل به شما راهنمای عزیز، این شاخه گل من برای شما راهنمای لژیون خانواده، این شاخه گل برای تو یا برای معلم‌های دیگر، باید این را ما فرا بگیریم اگر فرا گرفتیم از سخن به نقطه عمل حرکت کنیم، بعضی‌ها می‌گویند به ما نگفته بودید اصلاً آزمون و آزمایش قبلاً نگفته آن امتحان نمی‌شود که من بیایم مثلاً از شما امتحان بگیریم، این هم سؤال‌های امتحانی بیایید امتحان بدهید این که امتحان نشد. امتحان انسان موقعی می‌دهد که در مسیر حرکت بدون اینکه به او بگویند خودش بداند و حواسش جمع باشد. امروز روز پدر من است باید به پدرم زنگ بزنم امروز روز معلمِ، من باید از معلمم قدردانی کنم، امروز روز مادر است من باید برای مادرم کادو بگیرم، امروز روز همسفر است باید برای همسفرم کادو بگیرم، هدیه بگیرم، این‌ها را ما باید از قبل بدانیم اگر این‌ها را بدون اینکه به ما بگویند فهمیدیم خودمان کشف کردیم، پیدا کردیم آن موقع داریم حرکت می‌کنیم عوض شدیم یا نه این عوض شدن با فعل با سخن نیست.

نویسنده: همسفر ملیحه، راهنما همسفر سمیه(لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر معصومه، راهنما همسفر سمیه(لژیون دوم)
ویرایش و ارسال: همسفر منصوره، راهنما همسفر مهدیه(لژیون یکم)
همسفران نمایندگی کریمان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .