هشتمین جلسه از دور چهل و هشتم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی شفا مشهد، با استادی پهلوان مسافر مسعود، نگهبانی مسافر سعید دبیری مسافر محمود با دستور جلسه " وادی دوم و تاثیر آن روی من" روز پنجشنبه 6 اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد؛
سلام دوستان مسعود هستم یک مسافر، خداوند را شاکر و سپاسگذارم که در جمع شما هستم، این لطف خداوند است که در یک سال گذشته بار سوم است که در خدمت شما هستم و این را به فال نیک می گیرم و از همه شما سپاسگذارم که این فرصت را به من دادید که استاد جلسه باشم، سپاسگذار جناب مهندس و خانواده ایشان هستم و امیدوارم جلسه خوبی داشته باشیم. موضوع آموزشی هفته آینده با دستور جلسه هفته راهنما است که جناب مهندس در موردش صحبت کردند در رأس به جناب مهندس و خانواده محترم ایشان،خانم آنی، آقا امین، خانم شانی و خانم کمان دار تبریک می گویم و امیدوارم که سالم و سلامت باشند. به همه راهنماها مخصوصا راهنماهای شعبه شفا مشهد تبریک می گویم.
جناب مهندس گفتند استاد پنج دقیقه بیشتر نباید صحبت کند و من سعی میکنم سریع تمام کنم. من راهنما دار شدم چه در سفر اول و جلوتر در سفر دوم ، در ادامه سپاسگزار خداوند هستم بابت این قضیه. هیچ وقت باورم نمی شد راهنما داشتن یعنی چه که انسان دنبال راهنما شروع می کند به حرکت پشت سر کسی که هم جنس خودش است، جنس یعنی مسیری که خودش آن راه را رفته و مسیر را به ما نشان می دهد با هیچ ادبیاتی و مبلغی یا هیچ اتفاق دیگری من نمی توانم از راهنما تشکر کنم، ولی خود من این کار را انجام می دهم و آرزو میکنم جشن خوبی را پیش رو داشته باشیم و صد درصد هم همینطور است.
وادی دوم و تأثیر آن روی من، قبل از اینکه برسیم به وادی دوم یک وادی دیگر داشتیم و هر سال این دستور جلسات تکرار می شوند. پنج سالی که داخل کنگره هستم هر بار به مطالبی میرسم که برایم جدید است، ظاهر قضیه این است که تکراری است ولی این تکرارها چیزهای تازه ای برای من مسعود دارد. وقتی در وادی اول تفکر و ساختار را می سازیم، این که می سازیم منظورم تمام هستی است و هیچ ساختاری بدون تفکر نیست. همه چیز مثل یک ورق سفید نقاشی است و تو تازه می خواهی یک خلقی را انجام بدهی که این خلق اگر پشتش تفکر باشد میشود خلق.
این ساختارها اگر پشتش تفکر باشد میشود مخلوق، اگر تفکر نباشد که اصلا چیزی به وجود نمی آید و در داخل وادی دوم می گوید که هیچ مخلوقی جهت بیهودگی پا به زمین نمیگذارد، یعنی وقتی یک تفکری پشت یک ساختار باشد بیهوده نیست، اصلا خلقی نیست که بیهوده باشد به این علت که اگر تفکر نباشد خلقی به وجود نمی آید، این صندلی که الان اینجاست یک ساختاره، تفکر در موردش شده که الان اینجاست که چه وزنی داشته باشد این صندلی تا پایه و پشتی که دارد، پس این ساختار جهت بیهودگی نیست و این ساختار ساختاری است که از آن استفاده می شود.
چه میشود که به من احساس بیهودگی می دهد و داخل دنیای خودم ناامیدم هستم، ناامیدی یک زندان است که من درآن حال غرق شدنم و بزرگترین حس منفی برای مسافر که میتواند او را داخل تاریکی نگه دارد حس نا امیدی است، حس اینکه هیچ کاری از دست من بر نمی آید، حس اینکه زندگیم دارد رو به زوال می رود، خانواده ام در حال از بین رفتن هستند و ... این باعث می شود هیچ حرکتی انجام ندهم و تاریکی شروع ماجراست . انسان زمانی به تاریکی میرود که عظمت روشنایی را حس کرده باشد، برای این می رود ته چاه و وقتی از آن چاه یک بار بیرون می آید به خودش می گوید که من در تاریکی بودم و توانستم بیرون بیایم، کنگره 60 همین است، وقتی شما می خواهی از چاه بالا بیایید آجر به آجر یک چیزی می خواهد، باید به نیروی مطلق ایمان داشته باشی برای هر کس یک چیز متفاوت است. ولی به خالق باید اعتقاد داشته باشی چون اوست که این ساختار را به وجود آورده است.
وقتی به روش dst اعتقاد داری و اعتماد میکنی، این اعتماد حرکت را به وجود می آورد و این حرکت یعنی ایمان، کسانی که سفر اولشان را با موفقیت به پایان می رسانند، کسانی هستند که به یک موضوعی یا قدرتی اعتقاد دارند. وقتی به هستی اعتماد داشته باشی آن حرکت شکل می گیرد و انتهای سفر اول میشود باور، سفر دومی هایی که خدمت میکنند سوخت حرکت شان خدمت شان است و راهنماهایی که چهار سال خدمت میکنند، سوخت حرکت شان اعتماد وایمان شان، باور پیدا کردن که سر لژیون با اطمینان صحبت میکنند.
آنها راه را رفته اند می داند در سقوط آزاد و گذر از آتش چه اتفاقی خواهد افتاد. مثلا در یک صحرا یا دشتی یک فردی گفت قرار است سیل بیاید، آن شخص، شخص درستی بوده و خیلی ها آن شخص را قبول داشته اند و آن اعتماد، اعتقاد باعث شد که شروع به انجام ساخت کشتی کنند. آنها می روند داخل کشتی وسیل می آید چون به آن شخص اعتماد داشتند. کنگره 60 در سفر دوم باید به کنگره و روش دی اس تی باور داشته باشند. کسانی که در لژیون هستند باور دارند که می بخشند کسی آنها را اجبار نمی کند، با باور این کار راانجام می دهند.
به ما این فرصت را می دهد که حرکت کنیم، گفته شده که اگر ببخشید یک چیزی از آن کسر می شود ولی آن طرف داستان باور است که مشخص می شود چه کاری انجام داده اید، با آن بخشش چه اتفاقی برای او افتاده است. مثل آن مسافر سفر اول می شود که پله پله دارو را کم می کند و به رهایی می رسد. در سفر دوم هم به آن باور می رسد و با اولین حرکت در لژیون سردار آن مهم اتفاق خواهد افتاد و شخص دوست دارد که هر سال این عمل را انجام دهد، هر سال بخشش کند و زندگی خود را وقف خدمت و از خود گذشتگی می کنند.
صوت مسافران امیر لژیون 1، علی لژیون 19
عکاس مسافر اصغر لژیون 15
تایپ مسافران محمدرضا لژیون 10، سجاد لژیون 2
ارسال خبر مسافر امید لژیون 14
- تعداد بازدید از این مطلب :
156