با شروع وادی دوم و پیام مهرآمیزی که سرشار از امید و خودباوری است جرقهای از نور در وجود بیرمق و بیحس همسفری که کوله باری از یأس، ناامیدی و ترس داشت پدیدار شد. همسفری که به هیچ فکر میکرد اینک دریافته بود که به هیچ نیست و جهت بیهودگی قدم به حیات نگذاشته است.
با دریافت چنین پیام پرمحتوایی ممکن نبود شادی و شعف، وجودش را سرشار نگرداند. عزمش را جزم کرد تا به مسائل و مشکلاتش به گونه دیگری نگاه کند و بیاندیشد که اینک وقت آن رسیده تا با شناخت دنیای درونش که تبدیل به ویرانهای شده تقدیر را به طور دیگری رقم بزند و آن را تبدیل به شهری آباد کند، شهری که در آن همه هستی راه خود را به سوی نیروی مافوق بردارد. باید با تفکر صحیح چنان عمل، تلاش و کوشش میکرد و به نتیجه میرسید که حیران میشد، حیران میشد از این همه توانایی که آرام و بیصدا در جهت ارزشها و راه مستقیم ظهور پیدا کرده و هرچه به جلو پیش میرفت بر این تواناییها افزوده میشد. اکنون به این باور رسیده است که به بخشی از رسالتش دست پیدا کرده و باید برای به انجام رساندن این رسالت با آگاهی اقدام به عمل کند.
ذرهذره که پیش میرفت زمزمههایی به گوشش رسیده بود. صحبت از لژیونی بود که مزین به نام استاد بزرگی به نام سردار بود، جایی نبود که صحبت از بزرگی و بخشندگی باشد و نام سردار به میان نباشد. حال خوش اعضای لژیون سردار کشش و جاذبهای ایجاد کرده بود که اندیشهها را به خود جلب میکرد. باید به این جمع میپیوست تا در جریان رودی عظیم قرار بگیرد. باید با تمام ترسهایش روبهرو میشد و از آنچه برایش مانند گذرگاهی سخت بود عبور میکرد تا از بند هر آنچه به دست و پایش بسته شده بود رها شود، از کینه، حسادت، حقارت، خودخواهی و غیره. باید به جسم خود جانی دوباره میبخشید و اعتماد به نفس از دست رفتهاش را با خروج از تاریکی و طلوع خورشید عالمتاب بهدست میآورد که مانند یک فرمانروای لایق بر شهر وجودی خود حکمرانی کند.
آیا برای آنچه تا به آن روز دریافته بود، شاکر و سپاسگزار قدرتمطلق بود؟ آیا این سپاسگزاری تنها با به زبان آوردن کافی بود؟ آیا میشود بیتفاوت بود و سرباز زد برای اقدامی که میتوان به عمل در آورد؟ آیا میتوانست تمام و کمال بهای همه ارزشهای به دست آمده را پرداخت کند؟ البته که نه؛ اما میتوانست قدم کوچکی بردارد، قدمی که حتی به اندازه ذرهای تاثیرگذار باشد. اگر آموختی که بیتفاوتی عین ناسپاسی است و انسان ناسپاس از دریافت محروم میشود و اگر آموختی که پنهانکاری و نادیده گرفتن عین کفر است؛ پس بایستی به گونه دیگری اقدام کنی.
در نهایت بسیار خوشحال و خرسندم که عضو کوچکی از اعضای لژیون عظیم سردار هستم و در جریان آموزشهای بیمثال آن قرار گرفتهام. انشالله همه اعضاء در به کارگیری آموزشهای آن در جایجای زندگی با حمایت نیروی برتر موفق باشند. استاد بزرگمان جناب آقای مهندس دژاکام با اهداف ارزشمندی که به دنبال آن هستند تا بتوانند ناشناختههای دنیای طب را شناسایی و گرههای کور بیماریهای لاعلاج را باز کنند و جریانی در دنیای پزشکی به راه بیاندازند که بدون هیچ دغدغهای تمام افراد مبتلا به درمان برسند و از تعداد آنها روزبهروز کاسته شود هرگز تنها نخواهند بود.
بهطور قطع روزی خواهد رسید که با افتتاح «دانشگاه کنگره۶۰» در جزیره زیبای قشم و با به ثمر رسیدن تمامی مقالات و تحقیقات در خصوص آنچه گفته شد شاهد جهانی شدن کنگره۶۰ و متد «دی.اس.تی» برای درمان معضلات جسمی، روحی و روانی خواهیم بود و آن روز خیلی دور نخواهد بود.
به قلم: همسفر سعیده راهنمای لژیون دوازدهم
ویراستار و ارسال: همسفر مهسا رهجوی همسفر اکرم راهنمای لژیون یازدهم
رابط خبری: همسفر زهرا راهنمای تازهواردین
همسفران نمایندگی صالحی
- تعداد بازدید از این مطلب :
125