English Version
English

دلنوشته مسافر رامین از لژیون ششم رهجوی راهنمای محترم مسافر مهدی در خصوص دستورجلسه «وادی دوم و تاثیر آن روی من»

دلنوشته مسافر رامین از لژیون ششم رهجوی راهنمای محترم مسافر مهدی در خصوص دستورجلسه «وادی دوم و تاثیر آن روی من»

سلام دوستان رامین هستم یک مسافر؛ با نزدیک ده‌سال تخریب وارد کنگره شدم، آخرین آنتی‌ایکس مصرفی شیره به صورت کشیدنی و شربت تریاک، ده‌ماه هست سفر میکنم به روش DST، با داروی OT،
با راهنمایی استاد عزیزم آقا مهدی از لژیون ششم شعبه بنیان، رشته ورزشی شنا و مقدار دارو پله‌های اخر یک گرم سی روز هستم.
«هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی‌نهد، هیچ‌کدام از ما به هیچ نیستیم؛ حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم»
قبل از ورود به کنگره، در یک سردرگمی، بی‌انگیزگی و بی‌هدفی زندگی می‌کردم؛ البته که شاید هدف‌هایی در زندگی داشتم مانند (ازدواج یا کسب‌وکار...)، ولی به قول جناب مهندس تا دانایی مؤثر نباشد، این اهداف هیچ ارزشی ندارد.
گاهی که به خودم می‌آمدم با خودم فکر می‌کردم من برای چه آفریده شده‌ام؟ برای چه زنده هستم؟ آیا فقط برای خوردن، خوابیدن، مواد مصرف‌کردن، تفریح‌کردن و یا ازدواج و تولیدمثل به این دنیا آمده‌ام؟
متأسفانه اکثر زندگی‌ها به این شکل ادامه پیدا می‌کند. مردم سرکار می‌روند، غذا می‌خورند، می‌خوابند، ازدواج می‌کنند یا رابطه برقرار می‌کنند؛ اگر هم در توانشان باشد، تفریح می‌کنند. این کارها خوب و لازم است؛ اما زمانی که فقط همین کارها انجام شود یک روزمرگی است و از غایت اصلی انسان و انسانیت به‌دور است.
کل دنیای اطراف من شده بود لذت خوردن، خوابیدن و انجام کارهای ضد ارزشی که آن زمان حتی به آن‌ها افتخار می‌کردم. ساعت ۱۲ ظهر از خواب بیدار می‌شدم و اولین فکر من این بود که چگونه روزم را شب کنم؛ غافل از این که روزم تمام شده است.
بعد از ورود به کنگره و گرفتن آموزش‌هایی که تا الان گرفتم، مقداری متوجه این مسائل شدم؛ البته می‌دانم هنوز دانسته‌های من اندک است؛ ولی با همان مقداری که آموزش گرفتم، فهمیدم کارهایی که در زندگی خود می‌کردم، همه ضدارزش بوده و من را از آن مقام بالای انسانی دور می‌کرده است.
هرموقع از وضعیت زندگی‌ام ناراضی بودم و فکر می‌کردم باید تغییراتی در زندگی خود بدهم، به علت مصرف مواد و بودن در ساختار کارهای ضدارزشی، هیچ توانی برای درست‌کردن راه زندگی‌ام نداشتم و واقعاً ناتوان بودم.
الان خوشحالم که کم‌کم آن پرده‌ از جلوی چشمانم کنار می‌رود. آن نیروی اهریمنی که تمام وجود من را فراگرفته بود، تا چند روز دیگر از جسم من پاک می‌شود. امروز ایرادهای خودم را می‌بینم. فهمیده ام که به روش تدریجی، باید جسم و روح را قوی کرده تا کنترل عقل خودم را در دست بگیرم و از ضد ارزش‌ها دوری کنم.
اگر در آینده به خود فکر کنم، شاید این بار با بکارگیری این آموزش‌ها بتوانم خودم را به افکار سالم نزدیک کنم و مثل گذشته کارهایم را فقط در حد فکرکردن رها نکنم.
از خداوند برای نشان‌دادن مسیر درست در زندگی شکرگزارم و همچنین از کنگره۶۰ و جناب مهندس برای ایجاد این بستر سپاسگزارم.

نویسنده: مسافر رامین از لژیون ششم
ویرایش و ارسال: مسافر جواد از لژیون هشتم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .