به بهانه تودیع راهنمای خوب و گرانقدر مسافر جلال منصور فلاح (البته به گفته خود ایشان که به منصور معروفاند) مصاحبهای با ایشان تدارک دیدیم که در ذیل مشاهده میکنید.
اگرچه تودیع واژهی مناسبی نیست چون هیچوقت این عزیزان از خانواده خود یعنی کنگره ۶۰ جدا نخواهند بود.
متن مصاحبه:
با عرض سلام و خدا قوت بابت تمام سالهایی که در شعبه شادآباد یعنی خانه خودتان بودید و زحمت کشیدید، لطفاً به رسم و روش کنگره ۶۰ خودتان را معرفی و اعلام سفر کنید و همینطور از نحوهی آشنایی خودتان با کنگره بگویید:
سلام دوستان جلال هستم یک مسافر. آخرین آنتی ایکس مصرفی تریاک و متادون، به مدت ۱۱ ماه و دو روز به راهنمایی راهنمای خوبم آقای مهدی حیدری سفر کردم. رهایی از بند اعتیاد ۸ سال و یک ماه و سه روز است و رهایی از بند نیکوتین هم باز به راهنمایی آقای مهدی حیدری به مدت هفت سال و ۷ ماه و چند روز است. نحوه آشنایی من با کنگره ۶۰ به این ترتیب بود که یکی از دوستانم را دیدم که حالش خوب شده بود و برایم باورکردنی نبود. بهواسطه او با کنگره آشنا شدم و به اینجا آمدم.
چه چیزی باعث شد که پس از درمان در کنگره ماندگار شوید و خدمت کنید؟
راستش اگر بهصورت دلی بخواهم بگویم وقتیکه رها شدم از طرفی راهنمایم لژیون را تحویل داده بود و کمی از کنگره دور شدم و آقای حیدری هم گفت که شما بعد از این لژیون به لژیون سفر دومیهایی که برای آزمون مهیا میشوند بروید. برای من زندگی و کار کردن و مسافرت رفتن و در کنار خانواده بعد از رهایی واقعاً لذتبخش شده بود ولی درون خودم گمشدهای داشتم که احساس میکردم باید آن را پیدا کنم و آنهم راهنما شدن بود. ماندن من در کنگره چیزی بهجز پیوند محبت و خدمت کردن با حال خوش نبود.
از جایگاههای خدمتی که انجام دادید بگویید و اینکه کدام یک برای شما بهتر بود؟
من از کوچکترین خدمتها که مسئول صبحانه در لژیون بودم، میکروفون گردان، نوشتار خواندن شروع کردم و بعد از رهایی در وبلاگ خدمت کردم و مسئول مصاحبه بودم، در اوتی مدت کوتاهی بودم ولی بعد از مدتی مسئول تازه واردین شدم، در دوره ما بدین ترتیب نبود که باید شال داشته باشیم. به شعبه حسنانی رفتیم و از ما امتحان گرفتند، آن دوره بسیار دوره خوبی بود و خیلی از آن آموزش گرفتم و سکوی پرتابی برای من بود. بعد از آن هم شال راهنمایی را دریافت کردم که به نظرم بسیار اتفاق عجیبی و زیبایی برایم بود.
لطف کنید از دوران لژیونداری خودتان اگر خاطرهای به ذهنتان هست برایمان بگویید:
ببینید از روز اولی که لژیون داشتم در این مدت ۵ سال و خوردهای برایم خاطره بوده تا آخرش، ولی جدی بگویم که تمامش برای خودم درس بوده از ابتدا تا آخرش و تکتک رهاییها برای من قشنگترین خاطرهها بوده است. یکی از رهجویانم که الآن مغازهدار است وقتی از دور میبینمش و میبینم که سالم است با دیدنش لذت میبرم. لذتی را که برای رهاییها خدمت آقای مهندس میرفتیم قابل توصیف نیست.
لطفاً از حس و حال خودتان راجع به لژیون سردار بگویید:
به نظر من لژیون سردار فرصت بسیار خوبی برای رشد دادن و بزرگ کردن ظرف بچههاست. در لژیون سردار بودن انگار جهشی خواندن است مخصوصاً درون خود آدم. من بخشندگی را از رهجویان خودم یاد گرفتم که چگونه بعد از ۶ ماه عضو لژیون سردار میشوند و بخشندگی را انجام میدهند. برای خودم از وقتیکه اعلام دنوری کردم اتفاق بسیار مثبتی افتاد و خیلی خوشحالم که این فرصت برای ما مهیاست تا از آن استفاده کنیم. من مطمئنم کسی که در لژیون سردار دغدغه بخشندگی دارد مطمئناً در کائنات برایش ثبت میشود و اتفاقات بسیار نیکویی برایش در انتظار است، برای من که چنین بوده است.
پس از تحویل دادن لژیون چگونه میخواهید در کنگره وصل باشید؟
در کنگره جایگاه خدمتی بسیار وسیع میباشد و کسی که خواستار خدمت باشد جا برای ماندنش هست، تحویل لژیون راهنمایی برایم خیلی سخت بود چون آن را دوست داشتم و دغدغه بچهها را داشتم و جدا شدن از آنها برایم دشوار بود ولی بدون آنکه مذاکرهای باشد به من مسئولیت کلینیک پیشنهاد شد و قرار است که به آنجا بروم. در آنجا هفتهای یک روز میروم ولی خدا را شاکرم که این جریان ادامهدار شد و امیدوارم که در آنجا هم مثمر ثمر باشم.
با توجه به دستور جلسه وادی دوم که به مسئله ناامیدی میپردازد میخواهیم بدانیم بهترین ترفندی که در این سالها در مقابله با ناامیدی فرا گرفتید و به رهجویان آموختید چه بوده؟
خود من وادی دوم را بسیار دوست دارم چون در عین ناامیدی به اینجا آمدم. بهترین کار نگاه کردن است نگاه کردن انرژی زیادی نمیخواهد فقط کافی است به خوبها نگاه کنید، تصویرسازی کنید. بگویید که من هم میتوانم، وقتی ببینی که دوستت و همبازی قدیمیت به سلامتی و رهایی رسیده و آن را برای خودت تصویرسازی کنی برای تو هم اتفاق خواهد افتاد.
این کار با حرکتها و خدمتهای کوچک شروع میشود و هرگز بدون فرایند زمانی به خواستهات نمیرسی. من هم روزی این تصویر را که با همسفرم در کنار راهنما و آقای مهندس گل رهایی را میگیرم تصویرسازی کردم. کنگره ۶۰ پر است ازین میوهها و من اوایل فکر میکردم که کسانی که اینگونه تحرک دارند دارو مصرف میکنند ولی بعد فهمیدم که آنها رها شدهاند. خدا را شکر که هم خودم رها شدم و به بهترین شکلی هم در کنگره ورزش کردم و رهجویان را هم به ورزش دعوت کردم.
در آخر اگر مطلبی در ذهنتان جا مانده برای ما بگویید:
سه نکته خیلی مهمی که برای من آوردهی خیلی خوبی داشت این بود که اول خوب دیگران را بخواهیم، بعد شکرگزار چیزهایی را که داریم باشیم، خیلی چیزهاست که داریم و قدرش را نمیدانیم. در بدترین شرایط شکرگزار بودم و انرژیاش را دریافت کردم. ماحصل همه اینها این است که خدمت کنیم و خدمت کنیم و خدمت کنیم.
برای همه آرزوی موفقیت دارم، از شما عزیزانی که در وبلاگ خدمت میکنید تشکر میکنم، خودم هم زمانی در وبلاگ بودم و همیشه این مشکل بود که چرا صحبتهای ما را سانسور میکنید! ولی خب نمیشود همه صحبتها را نوشت و باید ویراست شود.
از همه شما ممنونم و به خدای بزرگ میسپارمتان.
- تعداد بازدید از این مطلب :
180