دهمین جلسه از دوره ششم کارگاههای آموزش خصوصی کنگره ۶۰ ویژه همسفران نمایندگی باغستان کرج به استادی همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر مهین، نگهبانی همسفر عذرا و دبیری همسفر بهار با دستور جلسه «وادی دوم (هیچ موجودی جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد؛ هیچکدام از ما به هیچ نیستیم، حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم) و تأثیر آن روی من)» روز سهشنبه ۴ اردیبهشتماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۶:۰۰ برگزار شد.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم که یک بار دیگر این سعادت به من داده شد تا بتوانم در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم. از راهنمای عزیزم خانم مهین، نگهبان و دبیرشان تشکر میکنم که به من اجازه خدمت دادند. از آقای مهندس عزیز تشکر میکنم که این بستر را مهیا کردند تا ما بتوانیم آموزش بگیریم.
تک تک کتابها و سخنان جناب مهندس برای من درس بزرگی در زندگی بودند، به خصوص کتاب چهارده وادی که خیلی برایم جذاب بود و از تک تک وادیها درس گرفتم. من قبلا آگاهی و شناختی از تفکر نداشتم و خیلی عجولانه کار میکردم و بعد پشیمان میشدم ولی با مطالعه و درک وادی اول دارم تفکر کردن را یاد میگیرم و اما وادی دوم که هیچ مخلوقی به بیهودگی قدم به حیات نمینهد و هیچ یک از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به هیچ بیاندیشیم. ما اگر به هستی نگاه کنیم و به اطرافمان با دقت بنگریم، البته که قبلا با دقت نگاه نمیکردم و توجهی نداشتم که هر کدام از اینها برای من یک کاری انجام می دهند اما الان در وادی دوم متوجه شدم، به قول آقای مهندس: هیچ چیزی خلق نشده که بیهوده خلق شده باشد فایدهای نداشته باشد، جانوران، آسمان، طبیعت دریا، زمین، این قلم و صندلی و هر چیزی که نگاه کنیم بیهوده آفریده نشده و انسان هم همینطور وقتی که خداوند انسان را خلق کرد به تک تک ما تواناییهای خاص خودمان را داد و ما بایستی آنها را کشف کنیم که این کشف با افزایش آگاهی و داناییمان امکان پذیر است.
خداوند با خلق انسان او را بر سر دو راهی قرار داد، یکی راه روشناییها و دیگری راه تاریکیها و با اختیاری که به من زهره و سایر انسانها داد یکی از این دو راه را انتخاب میکنیم که به سمت تاریکیها برویم و یا به سمت روشناییها؛ من قبلا اصلا تاریکیها را درک نمیکردم، بعد از یک ازدواج سنتی فهمیدم که در کنار یک مصرف کننده زندگی میکنم خیلی دردها و رنجهای زیادی کشیدم، تنهایی، بی پولی، توهین و... وقتی که فهمیدم در کناریک مصرف کننده هستم گفتم چرا من؟ منی که در خانوادهام پدر و برادرم نه سیگار و نه هیچ چیز دیگری بوده نمیشناختم چرا باید در کنار یک مصرف کننده قرار بگیرم و زندگی کنم؟. من تازه الان با آموزشهایی که گرفتم میفهمم که این رسالت من بوده و خداوند من را دوست داشته، برای من ارزش قائل بوده، من را کمک کرده و خواسته که من در آن تاریکیها بمانم، چون ما تا تاریکیها را تجربه نکنیم به روشنایی نمیرسیم.
منی که درسختیها زندگی کردم الان میبینم که چقدر با ارزش بودم؛ چراکه در کنا ر یک پدر مصرف کننده و بیمسئولیت من فرزندانی را تحویل جامعه دادم، همه موفق و با تحصیلات عالیه؛ مهندس، هنرمند، نویسنده و به خودم افتخار میکنم که ارزش این کار را داشتم که انجامش دادم در کنار مسافرم بمانم و از آن تاریکیها و سرمای زندگیام فرار نکنم، بمانم و خداوند دست من را بگیرد حمایتم کند و به اذن او وارد کنگره و نور بشوم.
الان من دیگه فکر نمیکنم که هیچی نیستم، من الان همه چیز هستم و به خودم میگویم: زهره دمت گرم که ماندی و الان در این جایگاه هستی که بتوانی خدمت کنی و بتوانی به دوستان و عزیزان به خصوص عزیزان تازهوارد این نوید را بدهم که ناامید نشوید و اگر در سختیها و مشکلات هستید بمانید چون بعد از تاریکیها است که وارد نور میشوید، بعد از زمستان هست که بهار میرسد .
خداراشکر میکنم که الان اینجا کنار شما عزیزان هستم که بتوانم آموزش بگیرم و مطلب دیگر اینکه من اگر روی خودم کار کنم و خودم را بشناسم آن موقع هست که خداوند را میشناسم و من برای اینکه خودم را بشناسم باید روی سه بخش: جسم و روان و جهانبینی خودم کار کنم تا بتوانم نیروی مافوق خودم که خداوند است را بشناسم. امیدوارم که همه ما بتوانیم با شناخت خودمان در مسیر ارزشها، رسالت خودمان را پیدا کنیم، درک کنیم و آن را به شایستهترین نحو انجام دهیم.
مرزبانان کشیک: مسافر علی اصغر و همسفر زهرا
تايپ: همسفر وحیده رهجوی راهنما همسفر فریبا (لژیون پنجم)
عکاس، ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سارا (لژیون دوم)
همسفران نمایندگی باغستان کرج
- تعداد بازدید از این مطلب :
103