English Version
English

گروه خانواده‌ _‌ هیچ

گروه خانواده‌ _‌ هیچ

سومین جلسه از دوره‌ی سوم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره‌60، ویژه‌ی همسفران نمایندگی دامغان‌؛ با استادی راهنمای محترم همسفر محبوبه، نگهبانی همسفر بی‌بی و دبیری همسفر اعظم با دستور جلسه‌ی «‌‌‌وادی دوّم و تأثیر آن روی من‌» در روز دوشنبه سوم اردیبهشت ماه 1403 رأس ساعت 16:00 آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان محبوبه هستم همسفر
در ابتدا خداوند را شاکرم و از صمیم قلب خوشحالم که در جمع شما همسفران خوب شعبه دامغان هستم.
از نگهبان عزیز خانم فرزانه، نگهبان جلسه خانم بی‌بی، مرزبان‌ها و ایجنت محترم، تشکر ویژه دارم که این فرصت را در اختیار من قرار دادند.
دستور جلسه امروز وادی دوم و تأثیر آن روی من هست؛ یکی دیگر از وادی‌هایی که در کتاب عشق گنجانده شده است.
اگر بتوانیم این وادی‌ها را پله به پله و قدم‌به‌قدم و به معنای واقعی در زندگی خودمان کاربردی کنیم؛ آنها را به‌خوبی فهمیده؛ در زندگی روزمره‌ی خود پیاده کنیم؛ رسیدن به آرامش، حال خوش و همان‌گونه که از اسم کتاب پیداست؛ رسیدن به عشق واقعی را خواهیم دید.
موضوع، وادی دوم هست؛ وادی دوم می‌گوید هیچ مخلوقی جهت بیهودگی قدم به حیات نمی‌نهد؛ هیچ‌کدام از ما به هیچ نیستیم؛ حتی اگر خود به هیچ فکر کنیم. آن چیزی که در این وادی گفته می‌شود؛ کلمه‌ی ''مخلوق‌'' است؛ گفته شده هیچ مخلوقی نه اینکه فکر کنیم فقط ما انسان‌ها جهت بیهودگی پا به حیات نگذاشته‌ایم؛ وقتی از مخلوق اسم می‌آورد؛ یعنی شامل همه چیز می‌شود؛ نباتات، جامدات، حیوانات و هرآن چیزی که خداوند، خلق کرده است؛ در واقع بیهوده آفریده نشده و با یک هدف و منظوری آفریده شده است. اگر من محبوبه نمی‌دانم چنین چیزی به چه دلیل آفریده شده؛ ندانستن من دلیل بر بیهودگی خلقت آن چیز نیست؛ ندانستن من به‌خاطر ناآگاه بودن من است.
آقای مهندس در این وادی کرمی را مثال می‌زنند که در منجلابی بود و وقتی حضرت موسی از کنارش رد می‌شد؛ گفت: خدایا این کرم را برای چه آفریدی؟ خداوند جواب داد: ای موسی، کرم هم این سوال را از من پرسید که خدایا چرا موسی را آفریدی؟
پس اگر ما منظور از آفرینش چیزی را نمی‌دانیم؛ یعنی نتوانسته‌ایم به فلسفه‌ی وجودی آن چیز پی ببریم و آگاهی پیدا کنیم.
در وادی اول ما چگونه تفکرکردن را یاد می‌گیریم؛ اینکه تفکر خوب و مثبت داشته باشیم و به ارزش‌ها فکر کنیم. بعدازاین وادی می‌خواهیم گام بعدی را برداریم؛ اما نیروهای منفی مانع بسیار بزرگی را در مقابل ما قرار می‌دهند که آن هم همین احساس پوچی، بیهودگی و ناامیدی است که در واقع بزرگ‌ترین حربه‌ی شیطان است و از آن استفاده می‌کند تا ما انسان‌ها نتوانیم به حرکت خود ادامه دهیم.
زمانی که در وادی اول تفکر را یاد می‌گیریم؛ در واقع روی یکی از اضلاع مثلث دانایی در حال حرکت هستیم؛ اضلاع مثلث دانایی؛ تفکر، تجربه و آموزش هستند؛ اما نیروهای منفی به این راحتی دست برنمی‌دارند و کنار نمی‌کشند؛ وقتی می‌بینند شخصی روبه‌جلو حرکت می‌کند؛ تفکر می‌کند؛ به بعضی مسائل پی برده است؛ با بزرگ‌ترین حربه‌ی خود، پوچی و ناامیدی در مقابل انسان قرار می‌گیرند.
آقای مهندس ترتیب وادی‌ها را خیلی خوب چیده‌اند و به ما این آگاهی را می‌دهند که هیچ‌کدام از ما بیهوده نیستیم.
شاید مسافران ما قبل از آمدن به کنگره و در زمان مصرف خیلی با این قضیه مواجه شده بودند؛ زمانی که دیگر به آخر خط رسیده بودند و راه‌حلی پیدا نمی‌کردند؛ می‌گفتند: فایده‌ی این زندگی چیست؟ چرا باید به این زندگی ادامه دهم؟ من به چه درد می‌خورم؟ یا خیلی ببخشید، خیلی از عوام، بیرون از کنگره می‌گفتند: کسی که معتاد شد؛ باید برود بمیرد؛ دیگر به هیچ دردی نمی‌خورد؛ اما کنگره این مسئله را خیلی خوب برای ما حل کرد که هر چیزی راه‌حلی دارد؛ تو اگر خود بخواهی به هیچ بودن فکر کنی؛ باز هم هیچ نیستی. مسئله اینجاست که تو خودت را پیدا نکرده‌ای. من همسفر یا یک مسافر یا هرکسی که به ناامیدی و پوچی رسیده؛ به این خاطر است که خودش را گم‌کرده است.
تمام مطالب و آموزش‌های کنگره از جنس نور هستند؛ تک‌تک انسان‌ها را از تاریکی نجات می‌دهند؛ می‌گویند: تو خودت را پیدا کن؛ آن وقت بگو بیهوده‌ای یا نه؟
من محبوبه زمانی که آمدم و در کنگره قرار گرفتم؛ قدم‌به‌قدمِ وادی‌ها را رفتم؛ آموزش‌ها را دیدم؛ کمی دانایی‌ام بالا رفت؛ واقعاً دیدم؛ زندگی چقدر لذت‌بخش است؛ من اصلا‌ً بیهوده آفریده نشده‌ام. من اول برای خودم ارزش قائل شدم؛ بعد دیدم که می‌‌توانم برای دیگران هم مفید واقع شوم.
به‌غیراز ما کنگره‌ای‌ها که به چشم این را می‌بینیم؛ چه کسی باور می‌کند؛ یک مصرف‌کننده که به تهِ تهِ خط رسیده بود؛ در سخت‌ترین شرایط و حالات روحی، روانی بود و دیگر هیچ‌کس، حتی من همسفر او را باور نداشت؛ قبولش نداشت؛ امروز همان مسافر در کنگره، نه یک نفر، نه یک خانواده، یک جامعه را از اعتیاد و تاریکی نجات می‌دهد؟ چه اتفاقی افتاده؟ این مسافر همان کسی است که خودش را پیدا کرده؛ با آگاهی‌ها و آموزش‌هایی که کنگره به او داده؛ متوجه شده که کسی هست؛ باهدف در این هستی آفریده شده و از همه مهم‌تر مأموریت دارد. همه‌ی ما در هستی یک مأموریت داریم که باید آن را به انجام برسانیم.
کنگره راه را به زیبایی برای ما بازکرده و همه چیز را به ما نشان می‌دهد؛ با این شرط که چشم بینا داشته باشیم. کنگره می‌گوید: حال که آمدی و من خودت را به خودت شناساندم؛ خودت را پیدا کردی؛ آیا این آخر خط است؟ نه این آخر خط نیست؛ این تازه اول خط است؛ باید چه کنی؟ باید از هدفمند بودنت لذت ببری؛ باید خدمت کنی؛ خدمت به هم‌جنس خودت؛ خدمت به هم نوع خودت. چه خدمتی؟ خدمت جانی؟ خدمت انسانی؟ شاید وقتی من به درمان رسیدم؛ برای خدمت جانی، انسانی و حضوری وقت نداشته باشم؟ خب کنگره فرصت دیگری به تو داده است؛ خدمت مالی انجام بده.
انسان زمانی می‌تواند هدفمند‌تر زندگی کند که به دیگران خدمت کند. واقعاً خدمت به دیگران لذت دیگری دارد؛ حال و هوا و حس دیگری دارد که در خدمت‌کردن متوجهِ آن می‌شود.
تابه‌حال پیش‌آمده؛ از خود بپرسید؛ با اینکه اینجا به کسی پول، مزد یا پاداشی نمی‌دهند و باید از وقت، زندگی و در کنار خانواده بودن بگذرند تا در اینجا خدمت کنند؛ پس چرا اعضا آن‌قدر مشتاق خدمت‌کردن هستند و حتی از راه دور خود را برای خدمت‌کردن می‌رسانند؟ به این خاطر که خودشان را پیدا کرده‌اند؛ به این خاطر که به فلسفه‌ی وجودی خودشان پی برده‌اند که برای چه چیز در این دنیا هستند.
اصلاً این‌طور نیست که به یکباره بخواهیم این کار را انجام دهیم؛ ذره‌ذره این کار را انجام دهیم؛ خودمان را پیدا کنیم و با خدمت به دیگران و آموزش گرفتن از آن، حال خوش را دریافت کنیم.
در این وادی یک پیام خیلی قشنگ هست که می‌گوید:
'' همه‌ی مطالب، در درون و برون ماست که مانند قله‌های بلند آتشفشان هستند؛ اما آرام و بی‌صدا. اگر به آن‌ها توان حرکت بدهیم حتماً می‌دانید چه می‌شود!
ما فقط باید آن‌ها را دریابیم و پیدا کنیم؛ آن وقت می‌بینی که به تو توان حرکت می‌دهند. زمانی که انسان به نیروهای درونی خودش پی ببرد؛ آن وقت متوجه می‌شود که چه‌کارهایی می‌تواند انجام دهد. انسان‌هایی که سالیان سال در کنگره خدمت می‌کنند؛ نیروهای درونی خودشان را پیدا کرده‌اند و چون به این نقطه رسیده‌اند؛ سرشار از آرامش، حال خوش و حس‌های خوب هستند.
وقتی به دیدن آقای مهندس می‌رویم؛ چه حس و حال و نیرو و انرژی خوبی از ایشان دریافت می‌کنیم؛ این‌ها همه به این خاطر است ایشان خودشان را پیدا کرده‌اند و به انسان‌های دیگر کمک می‌کنند.
از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید؛ سپاسگزارم.

 

تهیه و تنظیم: همسفر سکینه رهجوی راهنما همسفر مریم (‌لژیون یکم‌)
مرزبان خبری: همسفر راضیه
همسفران نمایندگی دامغان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .