جلسۀ هفتم از دورۀ چهارم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره 60 ویژه مسافران وهمسفران نمایندگی پرند، با استادی راهنمای محترم مسافر علی، نگهبانی مسافر مسلم و دبیری مسافر رسول با دستور جلسه "وادی دوم و تاثیر آن روی من" شنبه 2 اردیبهشت ماه 1403 ساعت 17:00 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان علی هستم یک مسافر، خداوند را شاکر هستم که یک روز دیگه توفیق حاصل شد تا در این جایگاه قرار بگیرم، جایگاه بسیار خوبی است برای آموزش گرفتن وهمه در این جایگاه مینشینیم تا آموزش ببینیم، امیدوارم این سال جدید فرصت خوبی باشه برای همه ما و اینکه شروع خوبی داشته باشیم و این عیدها شاید بهانه خوبی باشه برای پیدا کردن مبدا ما، ما در کنگره60 یاد گرفتیم در هرچیزی مبدا و مقصد خودمان را مشخص کنیم، شاید همین بهانههای کوچک باعث بشه تا ما کارهای بزرگتری انجام دهیم، در سال جدید هدف گذاری کنیم برای خودمان برای رسیدن آنها و تلاش کنیم و کسانی که در کنگره60 سفر میکنند و وقتی در کنگره آموزش میگیرند، تافتۀ جدا بافته از دیگران هستند، شاید بعضیها مخالفت کنند، ولی ما با آموزشهایی که در کنگره60 میگیریم، خود به خود تافتۀ جدا بافته میشویم، چه خودمان بخواهیم چه نخواهیم، ما در کنگره60 هستیم و تمام صحبتها از مخدر و اعتیاد و دنیای بسیار تاریکی میباشد و صحبتهای من بیرون از اینجا نیست، شاید بیرون از اینجا مشکلات زیادی باشد، ولی من دستور جلسه را میخواهم ربط بدهم به درون کنگره واتفاقاتی که اینجا میگذرد، خیلی از افراد بیرون از کنگره آرزوی این را دارند که یک روز مواد نکشند یک روز، نه ایران بلکه کل دنیا یعنی اگر ما بگردیم یک نفر را در کل دنیا پیدا نمیکنیم که بتواند تلاش کند برای اینکه درمان بشود چون اصلاً بیرون از کنگره ترک معنا دارد و درمان هیچ جایگاهی ندارد و ما به محض اینکه وارد کنگره میشویم قضیۀ درمان را میفهمیم، دنیای اعتیاد بسیار سخت و سنگین است، به نوعی اطرافیان ما همسفرانِما این دنیا را لمس کردند، خارج شدن از اعتیاد بسیار سخت است که جناب مهندس یک راه کاری را ارائه دادهاند و با مشخص کردن مبدأ و مقصد آن کار را برای همهی ما راحت کردهاند، سیاه و تاریکه؛ اما کافیه که چشمانت را ببندی، یکی از مشاورین تازهوارد روز اول به رهجوهایی که تحت درمان هستند عرض میکنند، میگویند چشمانتان را ببندید و دستانتان را در اختیار راهنما بگذارید، برای شروع کار این کافی است، چون شخصی که در این دنیا است و خیلی ترسها و ناامیدیها را دارد و نمیداند راه مقابل با آن را بلد نیست که چطوری با ترسش روبهرو بشود چگونه با ناامیدی روبهرو بشود، بخاطر همین کافی است دستانشان را در دستان راهنما قرار بدهند و مانند یک نابینا البته ببخشید که چنین مثالی را عرض میکنم، و فقط بگویند چشم، جملهی آشنای ما این است که سرِتان را با سر راهنما عوض کنید و بگویید چشم؛ اما پای حرکت را داشته باشید نابینا باشید و پای حرکت را داشته باشید چرا؟ چون کسی که نابینا است میتواند راه برود و به مقصدی برسد؛ اما کسی که دور از جان شما راهنما که نمیتواند یک جنازه را حمل کند، پای حرکت کردن این جهانبینی و نوشتارهااست و این آموشهایی که آقای مهندس هفتهی یک سیدی را در اختیار ما میگذارد، راهنما خسته میشود باالأخره یک جنازه را حمل کند میگذارد زمین و متضرر کسی است که دارد پای حرکت ندارد و چشمش نابینا است، چرا میگویند بگو چشم بخاطر اینکه خیلی از مواقع دوران اعتیاد ترسناک است و منِ رهجو یاد ندارم با آن چگونه مقابله کنم. وادی دوم وادی امید و حقیقت است؛ من بایستی بدانم رسالتم چیست؟ شاید با خودم فکر کنم من الان اینجا چکار میکنم، بیرون از اینجا خیلی از این صحبتها وجود دارد که من اصلاً اجبار بوده آمدنم ووو... رسالتم را پیدا کنم نمیخواهد کارهای بزرگی انجام بدهم، شاید رسالت من این باشد که یک کلمه کوچک به یک یاد بدهم یا ده تومان بگذارم دست یک نیازمندی که گرسنگیاش را رفع کند، من بایستی وظیفهام را بشناسم و بدانم که برای چه در این دنیا هستم، من پر هستم بایستی همۀ ما ظرفیت هایمان را خالی کنیم و به اندازهای که قرار است اینجا آموزش بگیریم اصلاً قرار است در کنگره این اتفاق بیفتد من میآیم آموزش بگیریم که بدانم چجوری زندگی کنم و رسالتم را به انجام برسانم ممنونم از اینکه به صحبتهای من گوش کردید.
تهیه و تایپ: مسافر هادی از لژیون یکم
ویراستار: همسفر فرهاد از لژیون دوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
116