English Version
English

اگر در مسر حرکت باشیم لذت خواهیم برد

اگر در مسر حرکت باشیم لذت خواهیم برد

 

به نام قدرت مطلق

هفتمین جلسه از دوره سی‌‌ و هفتم کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ نمایندگی صالحی به استادی مسافر حسین و نگهبانی مسافر داود و دبیری مسافر علیرضا با دستور جلسه " ظرفیت ومسئولیت(قبله گم کردن، نق زدن، حاشیه) " در روز چهارشنبه 29 فروردین ۱۴۰۳ راس ساعت ۱۶ آغاز به کارکرد.

 

 

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان حسین هستم یک مسافر. خداوند را شاکرم که امروز فرصتی شد تا بتوانم در خدمت شما عزیزان در شعبه صالحی باشم. امیدوارم در کنار هم دستاورد خوبی رو داشته باشیم و با دست‌پر به سمت خانه وزندگی‌مان برویم. به نظر من لذت زندگی دررسیدن به خواسته‌هاست. ما می‌گوییم نفس مهم‌ترین نشانه‌اش داشتن خواسته است و اگر ما به خواسته‌هایمان نرسیم لذتی از زندگی نبرده‌ایم و معجزه زندگی در خود زندگی است. آقای مهندس تأکید می‌کنند که ما باید علم زندگی را یاد بگیریم ولی این زندگی باید جوری پیش برود که من به خواسته‌هایی که دارم بتوانم برسم، ازآنجایی‌که از من به‌عنوان یک انسان اسم برده می‌شود و یک خواسته‌ای داشته‌ام که پا به حیات گذاشته‌ام و به‌واسطه آن خواسته وقتی به چرخه حیات وارد شدم. برای من خیلی مهم بود که آن هدف ابتدایی که خداوند برای خلقت من در نظر گرفته است را درک کنم. که آن هدف رسیدن به یک جایگاه انسانی و انسان بودن است، و انسانی زندگی کردن و انسانی فکر کردن هست. زمین به‌عنوان مهد  برای من تعیین شد و من پا به زمین گذاشتم تا یاد بگیرم برای اینکه بتوانم بفهمم. طبق فرمایش جناب آقای مهندس کانون و بنیان انجام عمل هرکسی در فهم آن شخص است من هرچقدر این موضوع را بفهمم به همان میزان هم انجام عمل می‌دهم. اما به چه درد من می‌خورد؟، من می‌خواهم این کارها را انجام دهم که به کجا برسم؟.  آنجایی که در پیام‌ها استاد می‌فرمایند آخرین مرحله آرایش جسم فرمان فکر و عقل است. من قرار است برسم به‌فرمان عقل و آنچه را که فکر می‌کنم باعقل به اجرا درآورم. وادی اول را که تفکر بود ما گذراندیم و این تفکر باید در جهت انجام قرار بگیرد که من را به نقطه‌ای برساند که به فهم و نتیجه برسم. وقتی قرار است به یک فهمی برسم فهم بدون آموزش فایده‌ای ندارد آموزش یکی از سه ضلع مثلث دانایی است، یک ضلع آن تفکر است که وادی اول بود ضلع دوم تازه می‌شود آموزش که بستری است برای فهمیدن و بعد تجربه که انجام عمل است که مجموع آن‌ها یک مثلثی را تشکیل می‌دهد که ما می‌گوییم دانایی یا همان ظرفیت. میزان ظرفیت من برای دست یافتن به خواسته‌هایی که درون خودم تعبیه می‌کنم یا به آن فکر می‌کنم چقدر است؟. چقدر به این فکر کردم که خداوند چه پتانسیل‌هایی در درون من قرار داده که بالقوه است و من باید بالفعلش کنم و بعد در جهتش بتوانم حرکت کنم. اما یک سری چیزها به وجود می‌آید که من را از رسیدن به این هدفم دور می‌کند. همه ما این تجربه را در دوران کودکی داشتیم که می‌خواستیم دکتر یا مهندس یا خلبان شویم و چقدر منتظر بودیم تا به مدرسه برویم و من هم به همین شوق منتظر شروع مدارس بودم. رفتیم مدرسه و سال‌های اول و دوم را با همان حس و حال کودکی گذراندیم و کمی که بزرگ‌تر شدیم یک سری بازی‌ها سر راه من قرار گرفت و وقتی مشغول آن بازی‌ها شدم یادم رفت که مدرسه‌رفته بودم برای چه‌کاری. آرام‌آرام با رفیق‌ها شروع شد سر کلاس حاضر نشدن‌ها و از مدرسه پیچاندن‌ها و رفتن به یک سری محیط‌ها که برای دانش‌آموز خوب نبود. چون هدفمان دانش آموختن و یادگیری بود و من یادم رفت مدرسه برای چه‌کاری رفته بودم مشغول یک سری بازی‌های بچه‌گانه در سن خودم شدم و به خودم که آمدم دیدم آن فرصت تحصیل ازدست‌رفته و خیلی از این فرصت‌هایی که امکانش بود به دست بیاورم را از دست دادم.  اینجا در روز اول به شما می‌گویند ترک اما بعد می‌گویند درمان بعد از درمان می‌گویند تعادل و بعد تعالی است. روزهای اول شوق و اشتیاق هست و میایم اما کمی که می‌گذرد وارد یک سری بازی‌ها که می‌شوم یادم می‌رود اصلاً برای چه آمده‌ام. درمان اعتیاد یک بازی بسیار ابتدایی است که من احیا بشوم اصلاً اسم کنگره ۶۰ همین را دارد می‌گوید جمعیت احیای انسانی کنگره ۶۰ پس دوباره برگشتیم سر آن انسان و خواسته‌هایش. احیای انسان که فقط در بحث جسم نیست، چقدر من در صور پنهان احیا می‌شوم چقدر این دانایی یا ظرفیت من در مورد انسان بودن تغییر می‌کند چقدر حرف‌هایی را که می‌زنم می‌توانم بهشان عمل کنم. آیا مطالب را درست فهمیدم؟ این‌ها همه زاویه‌هایی است که ما می‌توانیم به‌عنوان یک انسان در بالا بردن ظرفیت‌های خودم به آن فکر کنیم و چون انسان هستیم نسبت به انسان بودن خودمان مسئولیم و انسان یک موجود اجتماعی است و اینجا مسئولیت من را نسبت به دیگران ایجاب می‌کند. آقای مهندس می‌فرمایند وقتی یک نفر یک مسئولیت بهش داده می‌شود یک سری وظایف دارد و من باید وظایف خودم را نسبت به آن مسئولیت به‌درستی انجام دهم، به‌عنوان یک پدر، یک فرزند، یک مسافر، یک راهنما، یک ایجنت، یک مرزبان، یک عضو لژیون سردار، این‌ها هرکدام برای من مسئولیت ایجاب می‌کند و من در مقابل این مسئولیت‌ها باید وظایفم را درست انجام دهم. وقتی وظایف را درست انجام نمی‌دهم به‌نوعی توی حاشیه می‌روم.

کسی که کارش را انجام نمی‌دهد دنبال بهانه‌تراشی است تا به‌نوعی کار خودش را توجیه کند، شما یا درراه درست می‌روید یا در جاده خاکی و کسی که در جاده خاکی می‌رود گردوخاک زیادی ایجاد می‌کند و شاید خودش نفهمد اما بقیه می‌فهمند که این رفته در حاشیه، رفته توی نق زدن رفته توی بهانه‌گیری. آنجا اگر من حواسم نباشد یک‌دفعه می‌بینید راه خودم را گم کردم قبله‌ام گم شد و اصلاً هدف احیا شدن و انسان بودن من از بین رفت. در زمان خدمتم که مصرف‌کننده هم بودم و در جنوب کشور خدمت می‌کردم ظهرها موادم را می‌گرفتم و می‌رفتم لب رودخانه می‌نشستم و یک سری بچه‌های همان منطقه ظهرها می‌آمدند از بالای رودخانه شیرجه می‌زدند و با جریان آب می‌رفتند و در پایین رودخانه می‌آمدند بیرون. و یکسری آدم‌های غریبه و نابلد مثل من هم در یک‌قسمتی از آب می‌پریدند دست‌وپا می‌زدند خسته می‌شدند و از آب می‌آمدند بیرون آن‌هایی که در جریان رود بودند هم لذت آب را می‌بردند و هم شنا می‌کردند و هم‌فشار زیادی تحمل نمی‌کردند. آن‌هایی که مثل من نابلد بودند فقط دست و پای الکی می‌زدند، در کنگره ۶۰ همه شعب در مسیر جریان فکری آقای مهندس درحرکت هستند. باید خودمان را در مسیر حرکت قرار دهیم که هم لذت ببریم و هم حالمان خوب شود و به‌جای اینکه انرژی از دست بدهم انرژی بگیریم. اما وقتی در جریان این مسیر قرار نمی‌گیرم انرژی از دست می‌دهم و حتی لذت هم نمی‌برم. این‌ها را گفتم که در آخر برسم به این موضوع که لژیون سردار مسیری را دارد می‌رود که ما خواه یا نوخواه باید در این مسیر حرکت کنیم باید درونش قرار بگیریم تا از انرژی‌اش استفاده کنیم. بحث اینکه امروز من یک مبلغی را پرداخت می‌کنم و فردا ۱۰۰ برابر آن به من برمی‌گردد نیست بحث احیای درونی خود من است من چقدر از گره‌های درونی خودم را می‌توانم در لژیون سردار بازکنم لژیون سردار هم مثل دیگر لژیون‌ها یک سفر است، از پس‌انداز کردن شروع می‌شود و تا نشان بی‌نشانی که امروز برایش در نظر گرفته‌شده است ختم می‌شود. انجام تعهدات خودش بخشی از این سفر محسوب می‌شود مثل کم کردن پله که هر ۲۱ روز پله کم می‌کنم حالا هرماه در لژیون سردار چقدر پرداخت می‌کنم؟. چقدر نسبت به آن نیروهایی که به‌عنوان نیروهای بازدارنده من عمل می‌کنند می‌توانم عمل کنم؟. با چه دیدی وارد لژیون سردار می‌شوم هرکدام از ما با یک خواسته‌ای وارد لژیون سردار می‌شویم ولی اگر بفهمیم و در جهت اهداف کنگره60 حرکت کنیم آن موقع شاید لژیون سردار حال من را خوب می‌کند. هرچند که بحث بخشش و فهم بخشش آن‌قدر عظیم است که امکان ندارد شما در این بازی‌بازی کنید و لذت نبرید چون محبت و عشق تنها بازی است که محکوم‌به برد هستیم. رژیم سردار این‌طور است و اگر درونش قرار نگیری اتفاقی برائت نمی‌افتد. چون فهمی در مورد کاری که داری انجام می‌دهی برایت رقم نمی‌خورد. یک سری تعهداتی داریم که فقط برگه‌ای که دست خزانه‌دار هست نیست، تعهدات یک قول درونی است که اگر من آن را انجام ندهم دچار بی‌قراری می‌شوم و اگر شما از قولت خارج شوی بی‌قرار می‌شوی.
خیلی ممنونم که به حرف‌های من گوش کردید.


تایپ و تنظیم : مسافر هادی لژیون شانزدهم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .