English Version
English

گروه خانواده‌_‌ انفجار سلولی

گروه خانواده‌_‌ انفجار سلولی

دومین جلسه از دوره‌ی سوم سری کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره‌60، ویژه‌ی همسفران نمایندگی دامغان‌؛ با استادی راهنمای محترم همسفر آرزو، نگهبانی همسفر فرزانه و دبیری همسفر بی‌بی با دستور جلسه‌ی «‌‌ظرفیت و مسئولیت (‌قبله‌گم‌کردن، نق‌زدن، حاشیه‌)‌» در روز دوشنبه بیست‌و‌هفتم فروردین ماه 1403رأس ساعت 16:00 آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد

سلام دوستان آرزو هستم؛ همسفر امین
از نگهبان جلسه سپاسگزارم که من را دعوت کردند تا در این جایگاه و در کنار شما عزیزان خدمت کنم و آموزش ببینم.
دستور جلسه امروز ظرفیت، مسئولیت، قبله گم‌کردن (نق‌زدن و حاشیه) است.
ابتدا هر کدام از این موارد را جداگانه باز کنیم تا معنای آن‌ها را بدانیم. همه ما می‌دانیم در کنگره ظرفیت به معنی ظرف و گنجایش است؛ یعنی گنجایش درونی هر فرد؛ یعنی هر فرد دارای ظرفیتی است. یک لیوان به‌اندازه یک لیوان گنجایش دارد؛ یک پارچ به‌اندازه یک پارچ گنجایش دارد و اگر بیشتر از ظرفیت و گنجایش آن، درونش آب بریزیم سرریز می‌شود.
مسئولیت از سؤال می‌آید؛ از سئل. وقتی به فردی مسئولیت داده می‌شود در مقابلش از او سوال می‌کنند. یک راهنما در جایگاه راهنمایی به مرزبان‌ها و ایجنت درباره نحوه کار خود در لژیون پاسخگوست و این‌گونه نیست که با رسیدن به این جایگاه همه چیز تمام شود تازه ابتدای جوابگویی به سؤال‌هاست. این‌گونه نیست که یک راهنما هر کار که دلش می‌خواهد در شعبه انجام دهد و گمان کند که هیچ‌کس بالای سرش نیست که او را چک و یا کنترل کند. هر جایگاهی که در کنگره می‌آید؛ سؤال‌ها در کنارش هستند.
قبله گم‌کردن در کنگره، می‌تواند همان گم‌کردن هدف باشد. وقتی به فردی بیشتر از ظرفیتش، جایگاه داده می‌شود؛ قبله را گم می‌کند؛ هدفش را گم می‌کند. ما در کنگره می‌گوییم؛ به هر فرد، به اندازه‌ی ظرفیتش جایگاه داده می‌شود.
آقای مهندس می‌گویند: فکر کنید؛ به فردی که ظرفیتش به‌اندازه یک آبدارچی است؛ سمت مدیرعاملی یک کارخانه را بدهند؛ فکر می‌کنید چه اتفاقی درون این فرد می‌افتد؟ یک‌دفعه با انفجار سلولی روبه‌رو می‌شود؛ در حد یک آبدارچی کار بلد است؛ خدایی نکرده من نمی‌خواهم به آبدارچی توهین کنم منظور من این است که ظرفیت درونی این فرد در این حد است.
مطمئناً فردی که مدیر شده است؛ یا، جایگاه‌های زیادی را پشت سر گذاشته است و یا در این زمینه درس خوانده است که اکنون در این جایگاه قرار دارد؛ اما اگر بدون هیچ‌کدام از این‌ها به یک آبدارچی سمت مدیریت دهند؛ نمی‌توان بیش از یک آبدارچی از او انتظار داشت؛ همه چیز به‌هم می‌ریزد و دیگر هیچ‌چیز سر جای خودش نیست. از طرفی فردی که این‌گونه؛ بدون درنظرگرفتن توانایی‌اش وارد جایگاهی شده باشد؛ برای بقیه سمت‌ها هم پسرخاله، پسردایی و آشنایانش را بدون درنظرگرفتن توانایی و مدرک
تحصیلی آن‌ها سرکار می‌آورد و این یعنی قبله گم‌کردن و وقتی قبله و هدف گم می‌شود؛ وارد قضیه نق‌زدن و حاشیه می‌شود؛ چون آموزش‌های لازم را ندیده است.
من آرزو وقتی وارد کنگره می‌شوم؛ چگونه ظرفیتم را بالا می‌برم؟ با بالابردن دانایی، ذره‌ذره ظرفیت من بالا می‌رود. ما می‌دانیم مثلث دانایی یعنی تفکر، تجربه و آموزش؛ یعنی من ضلع تفکر، تجربه و آموزش را درکنار هم رشد می‌دهم و مثلثی به نام دانایی مؤثر را تشکیل می‌دهند. وقتی توانستم دانایی‌ام را به دانایی مؤثر تبدیل کنم؛ در این موقع ظرفیت درونی من بالا می‌رود.
وقتی انسان کم‌کم به چیزی دست پیدا می‌کند؛ در کنارش حال خوش دارد؛ ولی وقتی چیزی را یک‌دفعه به تو می‌دهند؛ با تخریب همراه است. در این موقع است که وارد حاشیه شده؛ شروع به غیبت با افراد هم حس خود و زیرآب‌زنی افراد بالاتر از خود را می‌کند. مثل فردی که وضع مالی خوبی ندارد؛ اما بعد از فوت پدرش، یک‌دفعه صاحب پول زیادی می‌شود و چون از صفر به اینجا می‌رسد خودش را گم می‌کند؛ به‌اصطلاح به آن نوکیسه می‌گویند؛ به‌کلی تغییر می‌کند؛ دقیقاً همان انفجار سلولی درونش رخ می‌دهد و حال خود که هیچ، حال تمام اطرافیانش را هم به هم می‌زند.
درمورد راهنما و سوال درباره مسئولیتش گفتم؛ بقیه جایگاه‌ها هم به همین صورت است؛ مثلاً ایجنت از راهنمای تازه‌واردین درباره ورودی‌ها و افرادی که تازه جذب شده‌اند؛ گزارش می‌خواهد.
یک سفر اولی که وارد کنگره می‌شود مسئولیت و ظرفیتش این است که کارهایی که راهنما به او می‌گوید را انجام دهد؛ از همان ابتدا به او جایگاه راهنمایی نمی‌دهند. در سفر اول، وقتی حال فرد تا حدودی مساعد شد، به او می‌گویند: به‌عنوان مهماندار، نگهبان نظم و با مسئول پذیرایی خدمت‌کن؛ یعنی کم‌کم این ظرفیت را درونش به وجود می‌آورند و کم‌کم آموزش می‌بیند؛ تمام موارد را پشت سر می‌گذارد تا به مرحله امتحان راهنمایی، مصاحبه و جایگاه راهنمایی می‌رسد.
همین‌طور مرزبانی، فردی که شرایط را داشته باشد؛ در انتخابات مرزبانی شرکت می‌کند؛ من آرزو باید ببینم؛ این فرد در جایگاه‌هایی که خدمت کرده است؛ به‌خوبی مسئولیتش را انجام داده است؟ توانسته است؛ مسئول پذیرایی یا مهماندار خوبی باشد؟ طبق همین موارد به او رأی صادق می‌دهم.
پس در همه‌ی جایگاه‌ها ابتدا ظرفیت به وجود می‌آید؛ سپس جایگاه به فرد داده می‌شود.
خدا را شکر ما چنین چیزی در کنگره نداریم؛ اما تصور کنید راهنمایی داشته باشیم که بدون ظرفیت جایگاه راهنمایی را دریافت کند؛ همان روز اول که در لژیون بنشیند؛ همه را جدا می‌کند؛ به اندازه‌ی پول هرکس به او شربت می‌دهد؛ به‌اندازه اینکه کسی را دوست دارد؛ به فرد جایگاه می‌دهد؛ در این صورت همه چیز به‌هم می‌ریزد؛ هیچ‌چیز حساب و کتاب ندارد و حال همه افراد لژیون خراب است؛ هیچ‌کس انرژی که باید دریافت کند را نمی‌گیرد؛ چون جایگاهش نسبت به توانایی‌هایش نیست؛ نسبت به پول و یا علاقه‌ای است که راهنما به او دارد.
در کنگره هر شخص، نسبت به ظرفیت و توانایی‌اش، نسبت به حال خوبش و نسبت به زمانی که در کنگره هست؛ جایگاه می‌گیرد؛ یعنی اول آموزش می‌بیند؛ ظرف درونی‌اش کم‌کم پر می‌شود و سپس جایگاه موردنظر را تجربه می‌کند.
من فکر می‌کنم یکی از دلایلی که هر جایگاه خدمتی اندازه دارد؛ این است که اگر من بیش از حد در یک جایگاه باشم؛ باز وارد نق‌زدن و حاشیه خواهم شد؛ چون دیگر آن انرژی و حس خوبی که باید از آن جایگاه بگیرم را نمی‌گیرم.
وقتی دوره راهنمایی من تمام شد؛ با خودم گفتم: آقای مهندس چه خوب می‌دانستند که اندازه این جایگاه چه‌قدر باشد؛ چرا نگفته‌اند پنج یا ده‌سال؟ به‌این‌علت که همه‌ی این‌ها آزمون‌وخطا شده و سند بدون نقص است؛ به همه ثابت شده که چهار سال بهترین زمان است؛ برای اینکه یک راهنما هرآنچه در چنته دارد و بار آموزشی اوست؛ به رهجویانش منتقل کند و بیش‌تر از این زمان برایش تخریب به همراه دارد؛ مگر در شعبه‌های بعدی مثل من و خانم مریم عزیز که این جایگاه در شعبه دامغان برایمان تکرار شده است؛ وگرنه در شعبه قبلی این اتفاق نمی‌افتاد.
نکته دیگری که در این مورد برای من جالب است؛ اینکه این، جایگاه‌ها هستند که آدم‌ها را انتخاب می‌کنند؛ نه آدم‌ها جایگاه‌ها را؛ یعنی آن‌قدر قشنگ به تو آموزش می‌دهند؛ ظرفیتت را بالا می‌برند و بعد می‌گویند: بفرمایید؛ این جایگاه شماست. یعنی من به دنبال جایگاه نمی‌دوم؛ جایگاه، خودش به دنبالت می‌آید و انتخابت می‌کند؛ مانند همین خدمت مهمانداری که خیلی وقت‌ها فقط در ذهن من است که چه‌قدر دوست دارم؛ مهماندار باشم؛ زود به شعبه می‌روم؛ شرایط را مهیا می‌کنم و بعد نگهبان و دبیر دقیقاً این حس را دریافت می‌کنند؛ متوجه آموزش تو می‌شوند و جایگاه را به تو می‌دهند.
از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید؛ ممنونم.
 

تهیه گزارش و ارسال: همسفر سکینه رهجوی راهنما همسفر مریم (‌لژیون یکم‌)
عکاس خبری: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر مریم (‌لژیون یکم‌)
مرزبان خبری: همسفر راضیه
همسفران نمایندگی دامغان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .