English Version
English

باید بگذاری و بگذری

باید بگذاری و بگذری

در این هفته گفت‌و‌گویی داشتیم با یکی از راهنمایان نمایندگی پروين اعتصامی اراک، راهنما همسفر رضوان که در ماه‌های پایانی دوره چهارساله خدمت خود هستند، همسفر رضوان به همراه مسافرشان مسافر حسین با آنتی‌ایکس مصرفی هرویین وارد کنگره‌۶۰ شدند و به مدت‌ ۱۱ماه و ۲ روز به راهنمایی همسفر مهری و مسافر بهنام به روش DST با شربت OT سفر کردند و الان ۵ سال و ۶ ماه است که آزاد و رها هستند. توجه شما را به این گفت‌و‌گو جلب می‌کنیم، لطفا با ما همراه باشید.

با توجه به این‌که چهار سال دوره خدمتی شما رو به پایان است تجربه شما در این جایگاه چیست و این جایگاه چه دستاوردهایی برای شما داشته است؟

در ابتدا خدا را شکر می‌کنم که این توفیق برای من حاصل شد که بتوانم در این جایگاه قرار بگیرم و چهار سال خدمت کنم، از خداوند سپاسگزارم و خدا را شکر می‌کنم که لیاقت به دست آوردن این جایگاه نصیب من شد. به نظر من همه خدمت‌هایی که در کنگره۶۰ وجود دارند مکمل آموزش‌هايی است که ما در کنگره‌۶۰ می‌گیریم یعنی ما هرچند مدتی که در کنگره‌۶۰ حضور داشته باشیم و به صورت تئوری آموزش بگیریم تا زمانی که نتوانیم آموزش‌ها را عملی کنیم آموزشِ ما تکمیل نشده است‌. خدمت کردن در جایگاه‌های مختلف باعث تکمیل شدن آموزش‌های ما می‌شود یعنی ما می‌توانیم دانایی که به دست آوردیم را به دانایی موثر تبدیل کنیم، خدمت در جایگاه راهنمایی به نظرم گسترده‌تر است چون زمان بیشتری دارد و چهار سال طول می‌کشد و این‌که با آدم‌های مختلف و رهجوهایی که وارد لژیون می‌شوند و انواع و اقسام مشکلات را دارند مواجه می‌شویم و من به عنوان راهنما باید به آن‌ها کمک کنم تا درمان شوند و تعادل را به دست آوردند با نوشتن سی‌دی‌ها و آموزش گرفتن و زمانی این آموزش‌ها موثر واقع می‌شوند که من به عنوان یک راهنما بتوانم آن‌ها را عملی کنم و وظیفه اصلی یک راهنما این است که چیزی را که آموزش می‌دهد خودش قبلا انجام داده باشد و عملی کرده باشد. به نظرم نقطه قوت جایگاه راهنمایی این است که من راهنما درعین حال که به رهجو کمک می‌کنم تا آموزش بگیرد در ابتدا خودم آموزش‌ می‌گیرم آموزش این‌که هرچیزی را که بیان می‌کنم خودم عملی کرده باشم و وقتی عملی می‌کنم در حقیقت آن آموزش‌هايی که در زمان رهجو بودن گرفتم در خود نهادینه می‌کنم تا زمانی که چیزهایی را که یاد گرفتیم عملی نکنیم، نهادینه که نمی‌شوند هیچ، در طول زمان آموزش‌ها به فراموشی سپرده می‌شوند. به نظرم نقطه قوت راهنما شدن این است که دانایی ما تبدیل به دانایی موثر می‌شود و باعث می‌شود که یادمان نرود چه آموزش‌هایی گرفتیم و قرار است که چطور رفتار کنیم تا تغییر کنیم.

کدام یک از درس‌هایی که در کنگره۶۰ آموختید سرلوحه زندگی شما شد و زندگی شما را متحول کرد؟

یکی از درس‌هایی که من در کنگره‌۶۰ یاد گرفتم این بود که خودم را با دیگران قیاس نکنم تا قبل از ورود به کنگره‌۶۰ شرایط عذاب‌آوری داشتم؛ چون همیشه فکر می‌کردم که زندگی من آن‌طوری که می‌خواستم پیش نرفت و اتفاقاتی افتاد و من را از ایده‌آل‌های زندگی‌ام دور کرد به همین خاطر همیشه خودم را با اطرافیان مقایسه می‌کردم و حس خیلی بدی داشتم، قیاس کردن نه تنها حس عذاب‌آوری به من می‌داد بلکه آرامش را هم از زندگی من می‌گرفت درعین حال مانع پیشرفت و حرکت من می‌شد، ممکن‌ است‌ در یک زمانی از زندگی مشکلاتی که پیش می‌آید دست خودِ ما نباشد و از چیزهایی عقب افتاده باشیم ولی وقتی قیاس می‌کنیم و دائم فکر می‌کنیم از دیگران عقب ماندیم مدام درحال دست و پا زدن هستیم چون اجازه نمی‌دهد تفکر کنیم و برنامه‌ریزی کنیم؛ پس نه تنها پیشرفت نمی‌کنیم حرکت کردن ما هم کند می‌شود. برای من دو سال طول کشید تا سی‌دی قیاس استاد امین را متوجه شدم‌ من بعد از سه بار نوشتن متوجه ماهیت قیاس شدم و هربار که این سی‌دی را گوش می‌کردم مسئله جدیدی را یاد می‌گرفتم و متوجه شدم دلیلی ندارد که من خودم را با انسان‌های اطرافم مقایسه کنم چون نه از پیشینه آن‌ها خبر دارم و نه از تلاش‌هایی که کرده‌اند من فقط باید شرایط خودم را درنظر بگیرم. وقتی از قیاس دور شدم آرامش زیادی وارد زندگی من شد.

 

زندگی شما الان نسبت به قبل از ورود به کنگره‌۶۰ چه تغییراتی کرده است؟

زندگی من تغییرات خیلی زیادی داشته است و شاید اولین و مهم‌ترین تغییری که زندگی من داشته بحث تفکر است که در وادی یک گفته می‌شود که اول باید تفکر کنیم نسبت به هرچیزی و ببینیم چه هدفی داریم و از چه مبدأ به چه مقصدی می‌خواهیم برسیم این‌که یاد گرفتم اول فکر کنم بعد کاری را انجام دهم یا صحبت کنم نه این‌که اول کار را انجام دهم بعد فکر کنم، خیلی نکات ریز به ریز و جزئی در آموزش‌های کنگره است چون آموزشهای کنگره‌۶۰ به قول آقای مهندس درس زندگی کردن است و امکان ندارد کسی وارد کنگره‌۶۰ شود و زندگی او قبل از ورود به کنگره با بعد از ورود به کنگره یکی باشد، صدرصد باعث تغییراتی می‌شود. 

کمی درمورد دستور جلسه ظرفیت و مسئولیت برای ما توضیح دهید و این‌که منظور از قبله گم‌کردن چيست؟ 

تجربه و آموزش من درمورد این دستور جلسه به سی‌دی ظرفیت و شخصیت استاد امین برمی‌گردد که می‌فرمایند هرچیزی که قرار است ما به آن برسیم اول باید ظرفیت آن در ما به وجود آمده باشد و اگر این ظرفیت به وجود نیامده باشد باعث تخریب ما می‌شود هم تخریب خود ما هم اطرافیان و این‌که خیلی مهم است وقتی به این آموزش‌ها فکر می‌کنیم مسائل زیادی برای ما روشن می‌شود اگر ما در مسئله‌ای به آن هدفی که می‌خواستیم نرسیدیم باوجود تلاش زیادی که برای آن موضوع انجام دادیم شاید هنوز ظرفیت آن در ما به وجود نیامده باشد که آن خواسته‌ برای ما اجابت نمی‌شود، شاید زمان آن نرسیده باشد، زمان مناسب زمانی است که آن‌قدر ظرفیت ما بزرگ شده باشد که اگر به آن خواسته رسیدیم باعث تخریب خود و اطرافیان نشود بعضی اوقات بعضی چیزها ماهیت مثبتی دارند ولی زمان مناسب آن نرسیده و یا ظرفیت مناسب در ما شکل نگرفته و باعث آسیب می‌شود. منظور از قبله گم کردن هم این است که ما هدف‌مان را گم کنیم یعنی اول برای یک موضوع تلاش می‌کنیم ولی وقتی به آن می‌رسیم چون ظرفیت لازم را نداریم موضوع اول کاملا فراموش می‌شود و ما درگیر حاشیه می‌شویم. 

به نظر شما یادگیری جهان‌بینی چگونه کمک می‌کند که در راه خدمت قبله را گم نکنیم؟

یادگیری جهان‌بینی یکی از مهم‌ترین ابزارهایی است که در خدمت کردن می‌توانیم قبله را گم نکنیم، یاد بگیریم منیت نداشته باشیم تا بتوانیم آموزش بگیریم اگر آموزش بگیریم می‌توانيم از خیلی از مسائل عبور کنیم. سی‌دی ظرفیت و شخصیت، سی‌دی گره قدرت و گره مسئولیت به ما این آموزش را می‌دهد که چطور ظرفیت خود را بیشتر کنیم و زمانی که وارد جایگاه خدمتی شدیم قدرتی که آن جایگاه به ما می‌دهد باعث تخریب ما نشود، من یاد بگیرم جایگاهی داشته باشم با قدرت های زیاد ولی از آن قدرت‌ها در جای نامناسب استفاده نکنم، در کنگره‌۶۰ که مبنای خدمت کردن محبت و عشق است باید حواسم باشد که چقدر از قدرت‌ها استفاده می‌کنم، چقدر عشق و محبت برای من اولویت دارد و چقدر قدرت و بتوانم تعادل را به وجود آورم و این تعادل با یادگیری جهان‌بینی اتفاق می‌افتد و اگر جهان‌بینی مناسبی نداشته باشم نمی‌توانم خدمت درستی انجام دهم و قبله را هم گم می‌کنم، هدف من از خدمت کردن در کنگره‌۶۰ ياری رساندن به انسان‌هايی است که مشکل دارند و من می‌خواهم به آن‌ها کمک کنم؛ ولی اگر جهان‌بینی درستی نداشته باشم وارد حاشیه می‌شوم و فراموش می‌کنم که چرا در این جایگاه خدمتی قرار گرفته‌ام، خدمت کردن به دیگران را فراموش می‌کنم و مدام به دنبال این هستم که خودم را اثبات کنم و هدف اصلی را گم می‌کنم.

کدام یک از وادی‌ها را بیشتر دوست دارید و چه آموزش‌هایی برای شما داشته است؟ 

من همه وادی‌ها را دوست دارم و این‌که بخواهم یکی را انتخاب کنم برایم مشکل است؛ چون همه وادی‌ها به هم مرتبط هستند و پیوسته هستند، مثلا نمی‌توانیم قبل از این‌که تفکر را خوب یاد بگیریم وارد وادی دوم شویم به همین ترتیب همه وادی‌ها حتی در مورد ترتيب قرار گرفتن آن‌ها تفکر شده است و ما باید هر وادی را پله پله جلو برویم تا به وادی چهاردهم برسیم اما يکی از وادی‌ها که یکی از گره‌های درونی من را به من نشان داد وادی ششم بود که یکی از نقاط ضعف من بود و من نمی‌توانستم حکم عقل را به موقع اجرا کنم. وادی ششم بیان می‌کند که حکم عقل را در غالب فرمانده کاملا اجرا نمایید و من در این زمینه ضعف داشتم و نمی‌توانستم هرکاری را به موقع انجام دهم و برنامه‌ریزی درستی داشته باشم خیلی سعی کردم که این وادی را کم‌کم اجرا کنم و خدا را شکر تا حدودی موفق شدم؛ ولی تا قبل از آن یکی از مشکلات زندگی من بود و دلیل این‌که نمی‌توانستم در مسئله‌ای پیشرفت کنم این بود که نمی‌توانستم حکم عقل را به موقع اجرا کنم. من خیلی بی‌برنامه بودم و همیشه کارهایم روی هم انباشته می‌شد و مانع بزرگی برای پیشرفت من در زندگی بود.

در روزهای پایانی دوره خدمتی‌تان چه چیزهایی در کوله بارتان دارید که در زندگی از آن‌ها بهره ببرید؟

در پایان دوره خدمتی‌ام چیزهایی باارزش زیادی دارم که از کنگره۶۰ ببرم، اول این است که یاد گرفتم چطور زندگی کنم، عشق و محبت ورزیدن به کل هستی، همه انسان‌ها و همه موجودات را یاد گرفتم و این‌که در لحظه حال زندگی کنم این خیلی مهم است که در لحظه حال زندگی کنیم و یاد گرفتم که سعی کنم‌ از ضدارزش‌ها دوری کنم؛ چون حالِ بدِ آن اول از همه برای خودم است این‌که اگر کسی را قضاوت کنم حالِ بدِ آن برای خودم است اگر غیبت کنم حال خودم بد می‌شود، یاد گرفتم برای این‌که حال خوبی داشته باشم از ضدارزش‌ها دوری کنم ( با گریه ادامه می‌دهند که) یاد گرفتم مسائل و مشکلات را رها کنم حتی دلبستگی‌ها را، وقتی به تمام شدن چهار سال خدمتم فکر می‌کنم واقعا برایم سخت است تحویل دادن جایگاه راهنمایی؛ چون دلبسته کسانی می‌شوی که رابطه خونی با آن‌ها نداری و نسبتی نداری؛ ولی به اندازه اعضای خانواده دوست‌شان داری. در پایان خدمت یاد می‌گیری که پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری است. باید یاد بگیری که بتوانی بگذاری و بگذری یعنی این‌که بتوانی از دلبستگی‌ها در زمان مناسب دل بکنی و رها کنی.

در پایان اگر با اعضای نمایندگی اراک صحبتی دارید بفرمایید.

برای اعضای نمایندگی اراک بهترین‌ها را آرزو می‌کنم و امیدوارم آموزش‌ها را به درستی یاد بگیرند و درک کنند و در زندگی برای آرامش هرچه بیشتر خود استفاده کنند. امیدوارم همیشه نسبت به هم عشق و محبت داشته باشند و همدلانه در جهت تحقق اهداف کنگره‌۶۰ پيش بروند. از آقای مهندس و خانواده محترم‌شان تشکر می‌کنم که اجازه دادند که من در این جایگاه خدمت کنم، از راهنماهای خوبم همسفر نسرین و همسفر مهری تشکر می‌کنم که به من درس عشق و محبت دادند.

 

با تشکر از همسفر رضوان که وقت خود را در اختیار ما گذاشتند.

 

عکس: مرزبان خبری همسفر فرزانه 

مصاحبه، تایپ و ارسال: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر رضوان(لژیون ششم)

همسفران نمایندگی پروين اعتصامی اراک 

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .