هدف اصلی زندگی که کنگره ۶۰، آن را در پیش گرفته است احیای انسانی است. جوامعی که خوشبخت هستند دنبال بهانهای هستند تا شادی کنند و جوامعی که اندوهگین هستند، دنبال بهانه میگردند تا به عزاداری و سوگواری بپردازند؛ البته عزاداری هم جای خودش را دارد و آن هم بخشی از زندگی است. جالب است که خوشحالی در جمع اتفاق میافتد و بدون جمع حتی بیان شادی هم امکانپذیر نیست.
در قدیم افراد شادتر زندگی میکردند و به هر بهانهای دور هم جمع میشدند و آنجا بود که شادی شکل میگرفت و این به ما میگوید که چقدر بودن تکتک انسانها مهم است. این مانند چاه نفتی در وجود انسان است و چگونه میتواند بیرون بیاید؟ باید یک مسیری پیدا بکند تا بیرون بیاید و این همان انسانهای دیگر هستند که نقش آن لولهها را بازی میکنند و میتوانند چیزی را از درون انسان به بیرون منتقل بکنند.
پس بودن ما در کنار هم یک اتفاق مهم است و معجزه اینجا اتفاق میافتد و تکامل در جمع صورت میگیرد؛ بهعنوانمثال در یک گله ضعیفترین عضو گله کیست؟ او یک عضو کوچک تازه به دنیا آمده است؛ تا وقتی در گله است از نیروی گله برخوردار است و از اتفاقات ناگوار در امان است و آنها از او مراقبت میکنند.
اگر قویترین عضو گله تنها باشد چقدر میتواند زنده بماند؟ شاید یک درصد؛ بنابراین وقتی شخصی برای درمان وارد کنگره میشود؛ مثل همان نوزاد است و به شرطی او میتواند سالم به مقصد برسد که قوانین کنگره را بداند و از اصولی که در کنگره وجود دارد، پیروی بکند و آنوقت به نتیجه سالم میرسد.
همسفر با مسافر فرق چندانی ندارد؛ هر دو جهانبینی بلد نیستند و حال هر دو خراب است؛ چهبسا حال همسفر خرابتر هم هست. پس همسفر هم وقتی در لژیون قرار میگیرد؛ مانندِ همان نوزاد در گله است و باید همان مسیر را طی کند تا هر روز قویتر بشود. پس گاهی اوقات اینکه انسان باید کجا باشد خیلی مهم است.
استاد میفرمایند گاهی اوقات من در اتاقم مینشستم و به کارهایم رسیدگی میکردم و حالم خوب نبود و علت این بود که من نمیدانستم کجا باید حضور داشته باشم. در اتاق بودم درحالیکه باید در کنگره حضور پیدا میکردم و به سؤالوجواب چند نفر رسیدگی میکردم و حالم خوب میشد؛ چون نیاز آنها پیش من بود و نیاز من هم پیش آنها بود. پس باید بدانی که مکان درست کجاست و تو باید در کجا حضور داشته باشی.
من در مکان درست قرار گرفتهام حالا باید چهکار بکنم؟ زمانی که در کنگره و لژیون هستم آیا باید به بقیه افراد از بالا نگاه بکنم یا اینکه آمدهام چیزی یاد بگیرم؟ چگونه دیدن و چگونه بودن و این چگونه بودن است که مشخص میکند الان که شما در آب هستی، بمانی یا مثل سنگ به ته استخر بروی.
اگر غرور، تکبّر و منیت داشته باشی به کف آب میروی و نمیتوانی پیشرفتی داشته باشی. اولین شرط اینکه بعد از داخلشدن در استخر بتوانی در آب بمانی، این است که بتوانی در آب شناور بمانی و این شناور بودن بستگی به این دارد که تو چگونه باشی. آیا به بقیه با منیّت بنگری و از همه طلبکار باشی یا نه توقعی از کسی نداشته باشی و به اینجا آمدهای که آموزش بگیری و با تلاش خودت به نتیجه برسی.
برای شناکردن، اولین چیزی که باید یاد بگیری این است که چگونه روی آب شناور بمانی اگر به این مثلث دقت بکنیم میتوانیم خیلی از مسائل را حل کنیم؛ کجا باشیم، چگونه باشیم و چه کاری بکنیم. نباید این اتفاق برای ما بیفتد که ما اصلاً به چیزهایی که وجود دارند، توجه نکنیم و به زمانی برگردیم که آنها هنوز اختراع نشده بودند و این همان کفری است که در آموزشها گفته شد.
هر جا که محبت و حس خوب باشد ما احساس آرامش میکنیم و کار همسفران در این قضیه مهم است که بتوانند باگذشت و بخشش محبت را دوباره احیا بکنند.
نگارش، تایپ و ویرایش: همسفر معصومه، راهنما همسفر زهرا (لژیون چهارم)
تنظیم و ارسال: همسفر فرشته (خدمتگزار سایت)
همسفران نمایندگی زنجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
383